اسامی شهدایی که تا کنون سعادت این رو داشتیم که براشون ختم صلوات بگیریم اگر شهیدی مد نظرتون هست که نام مبارکشون در لیست نیست به ما بگید تا حتما قرار بدیم ☺️
ان شاء الله شفاعت شهدا شامل حال ما بشود 🤲
#شهید_حسین_معز_غلامی
#شهید_رسول_خلیلی
#شهید_رهبر_سلیمانی
#شهبد_داوود_خان_محمدی
#شهید_حاج_محمد_ابراهیم_همت
#شهید_عباس_عبداللهی
#شهید_جاویدالاثر_علی_آقاعبداللهی
#شهید_علیرضا_مرادی
#شهید_امیر_سیاوشی
#شهید_محمد_اسدی
#شهید_مهدی_صابری
#شهید_مهدی_ایمانی
#شهید_محسن_فخری_زاده
#شهید_جاویدالاثر_مرتضی_کریمی
#شهید_علی_چیت_سازیان
#شهید_سید_مجتبی_علمدار
#شهید_محمد_اینانلو
#شهید_محمد_ابراهیم_کاظمی
#شهید_یدالله_قاسم_زاده
#شهید_محسن_محمدی
#شهید_محمدرضا_دهقان
#شهید_حسین_مشتاقی
#شهید_محمد_حسین_بشیری
#شهید_اسماعیل_علی_آبادی
#شهید_حسن_طهرانی_مقدم
#شهید_حامد_جوانی
#شهید_صادق_عدالت_اکبری
#شهید_ایمان_خرائی_نژاد
#شهید_جواد_رسولی
#شهید_حمیدرضا_اسداللهی
#شهید_مرتضی_مسیب_زاده
#شهید_مرتضی_ابراهیمی
#شهید_حسین_ولایتی_فر
#شهید_سجاد_زبرجدی
#شهید_سجاد_عفتی
#شهید_علیرضا_زاهدان
#شهید_میثم_نجفی
#شهید_مجید_ابوطالبی
#شهید_محمد_مهدی_یاغی
#شهید_مجید_سلیمانیان
#شهید_وحید_فرهنگی_والا
#شهید_محمود_شهبازی
#شهید_محمود_رضا_بیضایی
#شهید_امیر_علی_محمدیان
#شهید_محمد_صادقی_نیا
#شهید_امیرحسین_میر_دوستی
#شهید_احمد_عبداللهی
#شهید_ایمان_کریمی
#شهید_مهدی_محسن_رعد
#شهید_حسین_اقا_عبداللهی
#شهید_حجت_اسدی
#شهید_اسماعیل_خانزاده
#شهید_حیدر_جلیلوند
#شهید_محمد_اژند
#شهید_حسین_بادپا
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهید_محمدحسین_یوسف_الهی
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
#شهید_جواد_محمدی
شهید حسین معز غلامی4_5920230526223909401.mp3
زمان:
حجم:
22.92M
🎤گوش بدید
#شب_سوم_محرم
🖤نواى #شهيد_حسين_معز_غلامى🖤
⚫️زدن نداره دخترى كه رمق نداره⚫️
▪️یک بار دگر برایمان روضه بخوان
روضه خوان هیئت منتظران▪️
شهید حسین معز غلامی4_5920230526223909399.mp3
زمان:
حجم:
19.36M
🎤گوش بدید 🥀
🖤نواى #شهيد_حسين_معز_غلامى🖤
#شب_چهارم_محرم
⚫️از بچگيم تا حالا لعن اميه كردم⚫️
▪️یک بار دگر برایمان روضه بخوان
روضه خوان هیئت منتظران💔
شهید حسین معز غلامی4_5929002584609128986.mp3
زمان:
حجم:
8.36M
🎤گوش بدید
#شب_پنجم_محرم
🖤نواى #شهيد_حسين_معز_غلامى🖤
⚫️عمريه كه ديوونم همه اش اينه بهونم⚫️
▪️یک بار دگر برایمان روضه بخوان
روضه خوان هیئت منتظران▪️
شهید حسین معز غلامی4_5960617546817209300.mp3
زمان:
حجم:
12.21M
🎤گوش بدید
#شب_شانزدهم_محرم
🖤نواى #شهيد_حسين_معز_غلامى🖤
⚫️شه والايى بن الزهرايى⚫️
▪️یک بار دگر برایمان روضه بخوان
روضه خوان هیئت منتظران▪️
🌸🌷خاطره ای از زبان شهید حسین معز غلامی 🌸🌷
بسم الله الرحمن الرحیم
اولین دیدارمون
روز عملیات آزاد سازی ارتفاعات مشرف به خان طومان علی که تو مخابرات کار میکرد تحمل نکرده بود و به قول خودش با سلاح و تجهیزاتش فرار کرده بود اومده بود تو روستای حمره
روز پر تلاطمی بود
ما جلو بودیم
به دستور مسلم برگشتم یه تعداد نیرو ببرم تزریق کنم روی تپه ای که روبروی قراصی بود. اون تپه مشرف به خان طومان بود و ما به سختی تونستیم تصرفش کنیم و بمونیم.
وقتی برگشتم (به همراه یه ماشین دیگه و یکی دیگه از دوستان) دیدم علی وایساده سر دوراهی. تا مارو دید گفت کجا میری داداش؟
گفتم میریم سمت خان طومان
گفت میشه منم ببرید؟
گفتم بچه ی کجایی؟گفت من عملیاتی ام.گذاشتنم مهابرات.فهمیدم عملیاته و بچه ها دارن اون جلو عرق میریزن و خون میدن نتونستم بمونم اونجا و فرار کردم اومدم. بهش گفتم مسئولتون اذیتت نکنه. گفت مهم نیست حالا شما منو ببرید یه کمکی بهتون کنم
گفتیم پس بشین تو ماشین
عقب تویوتا هم نزدیک ده تا سوری نشستن و رفتیم
تو راه تیراندازی زیادی بود
رسیدیم نیروها رو از تپه کشوندیم بالا و به علی گفتم نیروها رو از فلان جا بچین تک تک پشت یه موضع مناسب آماده باشن.واقعا با دل و جرأت بود و ترسی نداشت از گوله
تیراندازی خیلی زیاد بود. به نحوی که نمیشد تکون بخوریم.
تو اون شرایط با فریاد گفتم داداش اسمت چیه؟ گفت علی.گفتم بچه هم داری؟ گفت إره اسمش امیره. گفتم پس ابوامیر صدات میکنیم.خیلی هم خوشحال شد
ظهر شد و وقت نماز
زیر گوله خمپاره و قناصه و تیربار دشمن یه نماز با پوتین و تیمم و نشسته ی مشتی خوندیم هممون
تا عصر درگیری ادامه داشت و یکی از بچه هامون بصورت معجزه آسا تیر خورد از پشت سر و از زیر گونه ش اومد بیرون و الانم سالمه.ولی خداروشکر تلفات دیگه ای ندادیم
شب که شد هوا خیلی سرد بود.
روی اون تپه غیر از یک اتاقک خرابه چیزی نبود برای استراحت.
مه همه جارو گرفته بود
یه ماشین داشتیم تویوتای تک کابین که جای دونفر بود.سید و من و علی ایرانی بودیم و چهل تا سوری حدودا
سید قبلا مجروح شده بود و سرما براش زجراور بود
گفتیم نشست تو ماشین
به علی گفتم تو هم برو هر دوساعت جابجا میکنیم . هرکاری کردم قبول نکرد. یه بخاری بنزینی جیبی داشت و کیسه خوابم ازم گرفت و رفت زیر ماشین خوابید تا صبح. دیگه دوسه روز دیگه موندیم اونجا و مقاومت کردیم تا خان طومان بطور کامل آزاد شد و وارد خان طومان شدیم. اونجا هم خط تحویلمون دادن و نیرو گذاشتیم و هر شب سرکشی میکردیم با علی
چند شب علی رفت توی اتاق دوربین
از اونجا آتیش رو هدایت میکرد
بعد چند شب اومد گفت إقا من از یجا موندن تنفر دارم
نمیرم دیگه تو اتاق دوربین و دوست دارم برم تو خط کار کنم
با صحبت حلش کرد خلاصه و دوباره با هم میرفتیم تو خط
یه بار بهش گفتم تو هم داغون دنبال شهادتیا
گفت نه. من برا شهادت نیومدم.اومدم خدمت کنم تا جایی که میتونم
یه بار به خونه زنگ زد گفتم به امیر سلام برسون ابوامیر😔
گفت خیلی دلم براش تنگ شده
تازه زبون باز کرده
دوسه بار مشت و مالم داد تمام خستگی از تنم رفت بیرون.بچه ی ایثارگر و فدا کاری بود. دم از خستگی نمیزد
یه بار بهم گفت فلانی چرا انقد لباسات کثیفه. گفتم کثیف بهتره و اصلا وقت نکردم لباس بشورم
به زور لباسامو دراورد انداخت تو لباسشویی دستی و برام شستشون
خیلی شرمنده ش شدم اون روز
تا یه مدت هم باهم بودیم تا اینکه بچه های اطلاعات شناسایی میگشتن دنبال نیروی جوون
ما دوتا رو درخواست دادن که بریم برای کار گشتی شناسایی
خوشحال بودیم جفتمون
که مسئول لشگر اومد و با رفتن جفتمون مخالفت کرد
بار دوم که درخواستمون اومد علی رو موافقت کرد ولی منو نذاشت برم و اون روز جدایی خیلی بد بود.
یه شب اومد پیشمون دیدم لباساش تا کمر گلی شده
فهمیدم شب قبل رفته بود شناسایی
پوتینشم داغون شده بود
بهم گفت هروقت رفتی شهر یه پوتین خوب برام بخر پولشو میدم
بعد دوروز رفتیم برای نیروها وسیله بگیریم و رفتم مغازه نظامی فروش ئ پوتیناش همه چینی بود و نگرفتم
خلاصه مجبور شد از پشتیبانی پوتین بگیره و بپوشه(ناگفته نماند که از قیافه پوتینای پشتیبانی بدش میومد. هم علی و هم من. جفتمونم از تهران پوتین خودمونو برده بودیم)
#شهید_علی_آقاعبداللهی
#شهید_حسین_معز_غلامی
#مدافع_حرم
@shahidaghaabdoullahi
◾️#دلتنگے_شهدایے 🌻✨
اینجا دلتنگے حاکمِ پریشانِ شهر است...💔
و من همچنان بےاختیار رهسپار خیال توام!🍃
در این هواے بے هوایی ، هوایمان را داشته باش برادر!♥️🖇
#شهـید_علی_آقاعبداللهی
#شهید_حسین_معز_غلامی
#صبحتون_شهدایی
کانال شهید علی آقا عبداللهی 👇
@shahidaghaabdoullahi
╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
تصویر شهید حسین معز غلامی در راهپیمایی ۲۲ بهمن 🌹✨
#شهید_حسین_معز_غلامی
#همه_می_آییم
#مدیون_شهداییم
╔══🌿•°🌹 °•🌿══╗
✨کانال کوچه شهدا
@shahada_ir
╚══🌿•°🌹 °•🌿══╝
رفیق شهـید یعنے:
تو اوج نا اُمیدی
یہ نفر پارتے بین تو و خدا بشہ!
وجوری دستت رو بگیره
ڪہ متوجہ نشے :)🍃
#شهیدانه
#شهید_علی_آقا_عبداللهی
#شهید_حسین_معز_غلامی
کانال شهید علی آقا عبداللهی 👇
@shahidaghaabdoullahi
╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
«﷽»
خوشا آنان كه با غیرت ز گیتی
ندای یا حــسین گفتند و رفتند
در این بـــــازار این دنیای فـــانی
شــــــــــهادت را خریدند و رفتند
#شهید_علی_آقا_عبداللهی
#شهید_حسین_معز_غلامی
#صبـــحتونشـــــهــــدایی🌤
کانال شهید علی آقا عبداللهی 👇
@shahidaghaabdoullahi
╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
🌸🌷خاطره ای از زبان شهید حسین معز غلامی 🌸🌷
بسم الله الرحمن الرحیم
اولین دیدارمون
روز عملیات آزاد سازی ارتفاعات مشرف به خان طومان علی که تو مخابرات کار می کرد تحمل نکرده بود و به قول خودش با سلاح و تجهیزاتش فرار کرده بود اومده بود تو روستای حمره
روز پر تلاطمی بود😢
ما جلو بودیم
به دستور مسلم برگشتم یک تعداد نیرو ببرم تزریق کنم روی تپه ای که روبروی قراصی بود. اون تپه مشرف به خان طومان بود و ما به سختی تونستیم تصرفش کنیم و بمونیم.
وقتی برگشتم (به همراه یک ماشین دیگه و یکی دیگه از دوستان) دیدم علی وایساده سر دوراهی. تا مارو دید گفت کجا میری داداش؟🧐
گفتم :میریم سمت خان طومان
گفت: میشه منم ببرید؟
گفتم: بچه ی کجایی؟گفت: من عملیاتی ام.گذاشتنم مخابرات.فهمیدم عملیاته و بچه ها دارند اون جلو عرق میریزند و خون میدن نتونستم بمونم اونجا و فرار کردم اومدم!!!
بهش گفتم :مسئولتون اذیتت نکنه. گفت :مهم نیست حالا شما منو ببرید یک کمکی بهتون کنم😇
گفتیم :پس بشین تو ماشین
عقب تویوتا هم نزدیک ده تا سوری نشستند و رفتیم.
تو راه تیراندازی زیادی بود...
رسیدیم نیروها رو از تپه کشوندیم بالا و به علی گفتم :نیروها رو از فلان جا بچین تک تک پشت یک موضع مناسب آماده باشن.واقعا با دل و جرأت بود و ترسی نداشت از گلوله☺️
تیراندازی خیلی زیاد بود. به نحوی که نمی شد تکون بخوریم.
تو اون شرایط با فریاد گفتم :داداش اسمت چیه؟ گفت: علی.❤️
گفتم: بچه هم داری؟ گفت: بله اسمش امیره. گفتم :پس ابوامیر صدات می کنیم.خیلی هم خوشحال شد
ظهر شد و وقت نماز🤲
زیر گوله خمپاره و قناصه و تیربار دشمن یک نماز با پوتین و تیمم و نشسته ی مشتی خوندیم هممون😉
تا عصر درگیری ادامه داشت و یکی از بچه هامون به صورت معجزه آسا تیر خورد از پشت سر و از زیر گونه ش اومد بیرون و الانم سالمه.ولی خداروشکر تلفات دیگه ای ندادیم.
شب که شد هوا خیلی سرد بود.
روی اون تپه غیر از یک اتاقک خرابه چیزی نبود برای استراحت.
مه همه جارو گرفته بود😶🌫
یک ماشین داشتیم تویوتای تک کابین که جای دونفر بود.سید و من و علی ایرانی بودیم و چهل تا سوری حدودا
سید قبلا مجروح شده بود و سرما براش زجرآور بود.😣
گفتیم: نشست تو ماشین
به علی گفتم: تو هم برو هر دوساعت جابجا می کنیم . هرکاری کردم قبول نکرد. یک بخاری بنزینی جیبی داشت و کیسه خوابم ازمن گرفت و رفت زیر ماشین خوابید تا صبح.
دیگه دوسه روز دیگه موندیم اونجا و مقاومت کردیم تا خان طومان بطور کامل آزاد شد و وارد خان طومان شدیم. اونجا هم خط تحویلمون دادن و نیرو گذاشتیم و هر شب سرکشی میکردیم با علی
چند شب علی رفت توی اتاق دوربین
از اونجا آتیش رو هدایت میکرد
بعد چند شب اومد گفت إقا من از یجا موندن تنفر دارم
نمیرم دیگه تو اتاق دوربین و دوست دارم برم تو خط کار کنم
با صحبت حلش کرد خلاصه و دوباره با هم میرفتیم تو خط
یه بار بهش گفتم تو هم داغون دنبال شهادتیا
گفت نه. من برا شهادت نیومدم.اومدم خدمت کنم تا جایی که میتونم
یه بار به خونه زنگ زد گفتم به امیر سلام برسون ابوامیر😔
گفت: خیلی دلم براش تنگ شده!
تازه زبون باز کرده😞
دوسه بار مشت و مالم داد تمام خستگی از تنم رفت بیرون.بچه ی ایثارگر و فدا کاری بود. دم از خستگی نمی زد
یک بار بهم گفت: فلانی چرا انقدر لباسات کثیفه. گفتم کثیف بهتره و اصلا وقت نکردم لباس بشورم!
به زور لباسامو درآورد انداخت تو لباسشویی دستی و برام شستشون
خیلی شرمنده اش شدم اون روز....
تا یک مدت هم باهم بودیم تا اینکه بچه های اطلاعات شناسایی می گشتند دنبال نیروی جوون .
ما دوتا رو درخواست دادند که بریم برای کار گشتی شناسایی
خوشحال بودیم جفتمون😃
که مسئول لشگر اومد و با رفتن جفتمون مخالفت کرد🤚
بار دوم که درخواستمون اومد علی رو موافقت کرد ولی منو نگذاشت برم و اون روز جدایی خیلی بد بود.
یک شب اومد پیشمون دیدم لباسهاش تا کمر گِلی شده
فهمیدم شب قبل رفته بود شناسایی
پوتینشم داغون شده بود.
بهم گفت :هروقت رفتی شهر یک پوتین خوب برام بخر پولش رو میدم🌷
بعد دوروز رفتیم برای نیروها وسیله بگیریم و رفتم مغازه نظامی فروشی پوتیناش همه چینی بود و نگرفتم
خلاصه مجبور شد از پشتیبانی پوتین بگیره و بپوشه(ناگفته نماند که از قیافه پوتین های پشتیبانی بدش میآمد. هم علی و هم من. جفتمونم از تهران پوتین خودمونو برده بودیم)
#شهید_علی_آقاعبداللهی
#شهید_حسین_معز_غلامی
#مدافع_حرم
کانال شهید علی آقا عبداللهی 👇
@shahidaghaabdoullahi
╰═━⊰🍃❤️✨❤️🍃⊱━═
🌹زیارت نامه شهدا
🕊نثار روح همه شهدا
🌱بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم🌱
اَلسَّلامُ عَلَیڪُـــــم یَا اَولِـــــیاءَاللهِ و اَحِبّائَـــــہُ،اَلسَّلامُ عَلَیڪُـــــم یَا اَصـــــفِیَآءَاللهِ وَ اَوِدّآئَـــــہُ، اَلسَّلامُ عَلَیڪُـــــم یا اَنـــــصارَ دیـــــنِ اللهِ، اَلسَّـــــلامُ عَلَیڪُـــــم یا اَنـــــصارَ رَسُـــــولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیڪُـــــم یا اَنصارَ اَمیرِالمُـــــؤمنینَ، اَلسَّـــــلامُ عَلَیڪُـــــم یا اَنـــــصارَ فـــــاطِمةَ سَیَّدةَ نِســـــآءِالعالَمینَ، اَلسَّـــــلامُ عَلَیڪُـــــم یا اَنـــــصارَ اَبے مَحَمَّدٍ الحَـــــسَنِ بنِ عَلِیًَ الوَلِیَّ النّـــــاصِحِ، اَلسَّلامُ عَلَیڪُـــــم یا اَنصارَ اَبے عَبدِاللهِ، بِـــــاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِـــــبتُم، وَ طابَتِـــــ الاَرضُ الَّتے فیها دُفِـــــنتُم، وَ فُـــــزتُم فَوزًا عَظیمًا، فَیا لَیتَنے ڪُنتُــــــ مَعَڪُـــــم فَاَفُـــــوزَ مَعَڪُــــم
هدیه به ارواح طیبه شهدا صلوات🌼
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد و آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
#شهید_حسین_معز_غلامی
#شهید_علی_آقاعبداللهی
کانال شهید علی آقا عبداللهی 👇
@shahidaghaabdoullahi
╰═━⊰🍃❤️✨❤️🍃⊱━═