🌙⭐️🌙⭐️🌙⭐️🌙⭐️🌙⭐️🌙⭐️
⭐️🌙⭐️🌙⭐️🌙⭐️🌙⭐️🌙
🌙⭐️🌙⭐️🌙⭐️🌙⭐️
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_چهل_و_هشتم
💠 تازه میفهمیدم پیکر برادرم سپر من بوده که پیراهن سپیدم همه از خونش رنگ گُل شده بود، کمر و گردنش از جای گلوله از هم پاشیده و با آخرین نوری که به نگاهش مانده بود، دنبال من میگشت.
اسلحه مصطفی کنارش مانده و نفسش هنوز برای #ناموسش میتپید که با نگاه نگرانش روی بدنم میگشت مبادا زخمی خورده باشم.
💠 گوشه پیشانیاش شکسته و کنار صورت و گونهاش پُر از #خون شده بود. ابوالفضل از آتش اینهمه زخم در آغوشش پَرپَر میزند و او تنها با قطرات اشک، گونههای روشن و خونیاش را میبوسید.
دیگر خونی به رگهای برادرم نمانده بود که چشمانش خمار خیال #شهادت سنگین میشد و دوباره پلکهایش را میگشود تا صورتم را ببیند و با همان چشمها مثل همیشه به رویم میخندید.
💠 اعجاز نجاتم مستش کرده بود که با لبخندی شیرین پیش چشمانم دلبری میکرد، صورتش به سپیدی ماه میزد و لبهای خشکش برای حرفی میلرزید و آخر نشد که پیش چشمانم مثل ساقه گلی شکست و سرش روی شانه رها شد.
انگار عمر چراغ چشمانم به جان برادرم بسته بود که شیشه اشکم شکست و ضجه میزدم فقط یکبار دیگر نگاهم کند.
💠 شانههای مصطفی از گریه میلرزید و داغ دل من با گریه خنک نمیشد که با هر دو دستم پیراهن #خونی ابوالفضل را گرفته بودم و تشنه چشمانش، صورتش را میبوسیدم و هر چه میبوسیدم عطشم بیشتر میشد که لبهایم روی صورتش ماند و نفسم از گریه رفت.
مصطفی تقلّا میکرد دستانم را از ابوالفضل جدا کند و من دل رها کردن برادرم را نداشتم که هر چه بیشتر شانهام را میکشید، بیشتر در آغوش ابوالفضل فرو میرفتم.
💠 جسد ابوجعده و بقیه دور اتاق افتاده و چند نفر از رزمندگان مقابل در صف کشیده بودند تا زودتر از خانه خارجمان کنند.
مصطفی سر ابوالفضل را روی زمین گذاشت، با هر دو دست بازویم را گرفته و با گریه تمنا میکرد تا آخر از پیکر برادرم دل کندم و بهخدا قلبم روی سینهاش جا ماند که دیگر در سینهام تپشی حس نمیکردم.
💠 در حفاظ نیروهای #مقاومت مردمی از خانه خارج شدیم و تازه دیدم کنار کوچه جسم بیجان مادر مصطفی را میان پتویی پیچیدهاند.
نمیدانم مصطفی با چه دلی اینهمه غم را تحمل میکرد که خودش سر پتو را گرفت، رزمنده دیگری پایین پتو را بلند کرد و #غریبانه به راه افتادیم.
💠 دو نفر از رزمندگان بدن ابوالفضل را روی برانکاردی قرار داده و دنبال ما برادرم را میکشیدند. جسد چند #تکفیری در کوچه افتاده و هنوز صدای تیراندازی از خیابانهای اطراف شنیده میشد.
یک دست مصطفی به پتوی #خونی مادرش چسبیده و با دست دیگرش دست لرزانم را گرفته بود که به قدمهایم رمقی نمانده و او مرا دنبال خودش میکشید.
💠 سرخی غروب همه جا را گرفته و شاید از مظلومیت خون شهدای #زینبیه در و دیوار کوچهها رنگ خون شده بود که در انتهای کوچه مهتاب #حرم پیدا شد و چلچراغ اشکمان را در هم شکست.
تا رسیدن به آغوش #حضرت_زینب (علیهاالسلام) هزار بار جان کندیم و با آخرین نفسمان تقریباً میدویدیم تا پیش از رسیدن تکفیریها در حرم پنهان شویم. گوشه و کنار صحن عدهای پناه آورده و اینجا دیگر آخرین پناهگاه مردم زینبیه از هجوم تکفیریها بود.
💠 گوشه صحن زیر یکی از کنگرهها کِز کرده بودم، پیکر ابوالفضل و مادر مصطفی کنارمان بود و مصطفی نه فقط چشمانش که تمام قامتش از اینهمه مصیبت در هم شکسته بود.
در تاریک و روشن آسمان مغرب صورتش از ستارههای اشک میدرخشید و حس میکردم هنوز روی پیراهن خونیام دنبال زخمی میگردد که گلویم از گریه گرفت و ناله زدم :«من سالمم، اینا همه خون ابوالفضله!»
💠 نگاهش تا پیکر ابوالفضل رفت و مثل اینکه آن لحظات دوباره پیش چشمانش جان گرفته باشد، شرمنده زمزمه کرد :«پشت در که رسیدیم، بچهها آماده حمله بودن. من و ابوالفضل نگران تو بودیم، قرار شد ما تو رو بکشیم بیرون و بقیه برن سراغ اونا.»
و همینجا در برابر #عشق ابوالفضل به من کم آورده بود که مقابل چشمانم از خجالت به گریه افتاد :«وقتی با اولین شلیک افتادی رو زمین، من و ابوالفضل با هم اومدیم سمتت، ولی اون زودتر تونست خودش رو بندازه روت.»
💠 من تکانهای قفسه سینه و فرو رفتن هر گلوله به تنش را حس کرده بودم که از داغ دلتنگیاش جگرم آتش گرفت و او همچنان نجوا میکرد :«قبل از اینکه بیایم تو خونه، وسط کوچه مامانم رو دیدم.»
چشمانش از گریه رنگ #خون شده بود و اینهمه غم در دلش جا نمیشد که از کنارم بلند شد، قدمی به سمت پیکر ابوالفضل و مادرش رفت و تاب دیدن آنها را هم نداشت که آشفته دور خودش میچرخید...
#ادامه_دارد
@shahidaghaabdoullahi
☀️☀️☀️☀️☀️☀️☀️☀️☀️
* [صَباحاً أَتنفس
بِحُبِّ الْمَهدی ]
هر صبح به #عشقِ
مهدی نفس میکشم
وَ مـا هَــرچِـه داریـم
اَزْ تُـو داریم...🍃
#اللهمعجللولیڪالفرج
#العجل_قرار_دل_بےقرارم...*
─┅═ঊঈ🌺ঊঈ═┅─
@shahidaghaabdoullahi
11.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تا میتوانی از صبر بگو ،از گذشت و ایثار
که این این سه خود جوهر اخلاص اند .
و #اخلاص
پاکیزه کردن قصد و عمل و نیت است
از غیر خدا
#اخلاص، جلای #عشق است.
#شهید_سید_علی_عالمی
#فاطمیون
#ما_ملت_شهادتیم
#شهدای_دور_از_وطن
#شهدای_خانطومان
#یگان_فاتحین_سپاه_سیدالشهداع
#شهید_مرتضی_کریمی
#شهید_امیر_علی_محمدیان
#شهید_علی_آقا_عبداللهی
#شهید_محمد_اینانلو
#شهید_رضا_عباسی
#شهید_مصطفی_چگینی
#شهید_عباس_آسمیه
#هیات_رزمندگان_مدافع_حرم
eitaa.com/haram94_ir
http://sapp.ir/haram94.ir
instagram:@haram.94.ir
🍃بانگ آزادی از #قدس به گوش می رسد. نهال آزادی به ثمر نزدیک شده. و خون س.ل.ی.م.ا.ن.ی در شریان زمین، آزادی را فریاد میزند✌️
🍃این امید است که قدس را زنده نگه داشته. امید به #آزادی، به صدای خنده بچه ها، به سرسبزی باغ های زیتون
امید به صلح🏳️
🍃صبح آزادی نزدیک است. این را انفجارهای گاه و بی گاه در حیفا و دیمونا خبر میدهد. سرگشتگی نیروهای اشغالگر، آغاز افول قدرتهای پوشالسیت. و چه زود وعده ۲۵ ساله در دست تحقق است.
🍃ای قدس؛ آزادی نزدیک است.
تو، خونبهای سردارمان هستی؛ از تو به آسانی نمیگذریم! به زودی درب های بیت المقدس به روی عاشقان باز میشود. از دور و نزدیک، خیل عظیم #مسلمین به قدس سرازیر میشوند تا اقامه کنند نماز #عشق را به امامت حضرت باران.
ما #میدان را رها نمیکنیم
این #نامردان هستند که خجلت زده، رسوا میشوند. ایستادن را از مکتب س.ل.ی.م.ا.ن.ی آموخته ایم. او که حتی خونش حریف میطلبد.
قدس؛ صدای آزادی از میان انفجارها به گوش میرسد. ما به #وعده_۲۵ساله ایمان داریم👊
#ظهور نزدیک است
الیس صبح به قریب؟!
✍نویسنده: #زهرا_قائمی
#روز_جهانی_قدس
#به_یاد_شهید_علی_آقاعبداللهی
@shahidaghaabdoullahi
🌺🍀💐🌼💐🍀🌺
#عشق یعنی تو ...
تو یعنی #عشق ...
#آقایی و در کنج #دلم جا داری ..
تا #کور شود هر آنکه #نتواند دید
سلامتی و تعجیل در فرج #امام_زمان_عج
و سلامتی نائب بر حقش #امام_خامنه_ای
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
@shahidaghaabdoullahi
#گمنامے یعنی درد...
دردے #شیرین...
یعنے با #عشق یڪے شدن...
یعنے اثبات اینکه از همه چیزت براے #معشوقت گذشتے...
یعنی فقط #خدا را دیدی و #رضای او را خواستی نه تعریف و #تمجیدمردم را
گمنامی یعنی .......
اے کاش همه ے ما گمنام باشیم
#شهید_گمنام
#سلام
#صبحتون_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
@shahidaghaabdoullahi
و او با #شهادتش به ما نشان داد
تنها
#عشق
رمز پرواز است🕊😭
تو شلوغی قیامت مارو یادت نره
بهترین برادر💔😭
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
#شهیدحسینمعزغلامی
---❁•°❄️🕊️❄️•°❁---
#امام_زمان
#میلادحضرت_علی_اکبر
#حاج_قاسم
#ماه_شعبان
#انتقام_سخت
#شهید_علی_آقاعبداللهی
@shahidaghaabdoullahi
---❁•°🍃🕊️🍃•°❁---
---❁•°❄️🕊️❄️•°❁---
❁❁
خدا نوشٺ تو را بر سر جـهان بــاران
تویے #حسین_ع امیر همہ طمع ڪاران
طمع بہ #عشق تو ڪردم اگر گنہ ڪارم
تویے الهـہے عاصین این گنہ ڪاران
#یا_ثاراللـه❤️
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله🌷
#شب_جمعه🌙
کانال شهید علی آقا عبداللهی 👇
@shahidaghaabdoullahi
╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
•.🍃🌸
|صَباحاً أَتنفس بِحُبِّ الْمَهدی |
هر صبح به #عـشقِ
مهدی نفس میکشیم :)
وَ مـا هَــرچِـه داریـم
اَزْ تُـو داریم...🍃
#السلامعلیکیااباصالحمهدی
🦋أللَّھُـمَ_؏َـجِّـلْ_لِوَلیِڪ الفرج
#لبیک_یاخامنه_ای
کانال شهید علی آقا عبداللهی 👇
@shahidaghaabdoullahi
╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
•.🍃🌸
|صَباحاً أَتنفس بِحُبِّ الْمَهدی |
هر صبح به #عـشقِ
مهدی نفس میکشیم :)
وَ مـا هَــرچِـه داریـم
اَزْ تُـو داریم...🍃
#السلامعلیکیااباصالحمهدی
🦋أللَّھُـمَ_؏َـجِّـلْ_لِوَلیِڪ الفرج
┄┅┅❅❁❅┅┅♥️
کانال شهید علی آقا عبداللهی 👇
@shahidaghaabdoullahi
╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
6.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥🥀🕊شهیــد تو زمینــی نبـودے…
چندے آمدے و به جمعمان پیوستے
اما…
وقتی گرد و غبار گناه را در اطرافت دیدی،پاک تر از آن بودی که غرق در این گرد و غبار شوی…🌫
باکارهایت خدارا عاشق خود کردی…❤️
💐شنیده ام خدا آهنربایی به نام #عشق دارد که پاکی ها را برای خود میگیرد….🍃
وتو آنقدر مغناطیس پاکی هایت بالا بود که جذب آهنربایش شدی…
رفتی و آسمانی شدی…✨
🥀#شهید_علی_آقاعبداللهی
#رفیق_شهیدم🕊
💠ارسالی از همراهان
کانال شهید علی آقا عبداللهی 👇
@shahidaghaabdoullahi
╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
708.4K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دستانم دخیل محبت توست
و دهانم پر از عطر نامت
محبوب من!
جهان بدون شما
تاریک است و ترسناک!
تنها عشق و شوق شما
دلم را زنده نگه می دارد❤️
#خدا
#عشق
کانال شهید علی آقا عبداللهی 👇
@shahidaghaabdoullahi
╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯