eitaa logo
شهـید عـلی آقـا عبـداللهـی
929 دنبال‌کننده
11.9هزار عکس
2.8هزار ویدیو
88 فایل
﷽ شهدا سنگ نشانند که ره گم نکنیم. "اولین کانال رسمی شهید علی آقاعبداللهی در ایتا " هدف بنده ازاین ماموریت لبیک گفتن به شعار"نحن عباسک یازینب"میباشد. "کانال زیر نظر خانواده محترم شهید" خادم: @Pelake2
مشاهده در ایتا
دانلود
⚠️ حجاب_در_آخرالزمان ♥️✨امام علی (ع) فرمودند : ✍🏻 در آخر الزمان که بدترین دوران است ؛ جمعی از زنان پوشیده اند در حالیکه برهنه اند ( لباس دارند اما آنقدر نازک و کوتاه است که گویی هنوز برهنه اند..) ✍🏻 و از خانه با آرایش بیرون می‌آیند، اینها از دین خارج شده اند ، و در فتنه ها وارد شده اند و به سوی شهوات میل دارند .. ✍🏻 و به سوی لذات خوارکننده شتاب میکنند و حرام ها را حلال می‌دانند و (اگر توبه نکنند ) در دوزخ به عذاب ابدی گرفتار می‌شوند .. 📚وسائل‌الشعیه ج14ص19 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
تا زمانی که سایه ی شما بالای سر ما باشد هراسی از هیچ چیز نداریم اللهم احفظ قائدنا الامام الخامنه ای @shahidaghaabdoullahi
بسم الله الرحمن الرحیم 🌟 چله دعای توسل به نیت آرام شدن کشور و ظهور حضرت حجت بن الحسن (عج) به نیابت از شهید جاویدالاثر علی آقا عبداللهی برگزار می‌گردد شروع :سوم مهر ماه (مصادف شهادت جانسوز امام حسن مجتبی و پیامبر اعظم) پایان :دوازدهم آبان ماه (مصادف با ولادت امام حسن عسگری) ان شاء الله چله ای با برکت خواهد بود چله ای که با حسن شروع و با حسن هم پایان یابد. برای شرکت در چله به آيدي زیر پیام دهید👇 @Pelake27
کتاب همسایه آقا ..... این قسمت همسایه‌ی آقا........... مادر شهید : علی همیشه این عشق و علاقه را به زبان می آورد و این خانه (منزل پدری شان) را خیلی دوست داشت. ایامی که مراسمات مذهبی در بیت رهبری برگزار می شد، تاکید داشت که اول باید به این مراسم برویم و بعد اگر فرصت شد جای دیگر هم می رویم. خواهر شهید :با حرف مادر یاد یکی از خاطرات افتادم شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها بود و علی آن سال دانشجوی افسری دانشگاه امام حسین علیه السلام بود می‌دانستم هر طور که شده خودش را به مراسم بیت رهبری می رساند و همین برای من بهترین فرصت بود که ببینمش. سریع خودم را به جلوی در انباری رساندم در زدم تا مطمئن شوم تنهاست بعد با ذوق سلام کردم علی در حین تا کردن پتو زیر چشمی نگاهی به من کرد و گفت {سلام چی شده کله ی سحر اومدی پایین؟ چرا اونجوری نگاهم میکنی؟} سرم را به در تکیه دادم و گفتم :(و حساب خواهر برادری نمیگم که لوس بشی! روی حساب عاشقی و سربازيت میگم داداش! گاهی خیلی بهت حسودیم میشه! علی خندید و گفت {چرا؟} گفتم (این روزها همراه دوستات از دانشگاه میای اینجا تا خودت را به مراسم بیت برسانی بعدش هم میری هیئت حاج محمدرضا طاهری. مطمئنم شب برای کمک به بچه های آشپزخانه میری مسجد محل!) علی سری تکان داد و گفت {خوب! ادب حکم میکنه حق همسایگی را به جا بیارم تمام عشق و علاقه ی من و یکی از بزرگترین نعمت هایی که خدا به من داده این هست که خونه ی پدریم نزدیک ترین فاصله به بیت آقا هستش و این اوج عاشقی و افتخار برای سربازی مثل منه که همسایه ی آقا باشه} ‌ @shahidaghaabdoullahi