*⚘﷽⚘
#قسمت_22
یک بار ایوب داد و بیداد راه انداخته بود .....
زهرا و شهیده ایستاده بودند و با نگرانی نگاهش میکردند....
ایوب داد زد"هرچه میگویم نمیفهمند.......باباجان،هواپیماهای دشمن آمده....."
ب مگسی ک دور اتاق میچرخید اشاره کرد.....
آخر من ب تو چه بگویم؟؟بسیجی لا مذهب چرا کلاه سرت نیست؟اگر تیر بخوری و طوریت بشود ،حقت است......
دستشان را گرفتم و بردم بیرون .....
توی کمدمان خرت و پرت زیاد داشتیم...
کلاه هم پیدا میشد...
دادم ک سرشان بگذارند...
هر سه با کلاه روبرویش نشستیم تا ارام شد.....
توی همین چند ماه تمام مجروحیت های ایوب خودش را نشان داده بود...
حالا میشد واقعیت پشت این ظاهر نسبتا سالم را فهمید....
جایی از بدنش نبود ک سالم باشد....
حتی فک هایش قفل میکرد؛همان وقتی ک موج گرفتش.....
وقتی ک بیمارستان بوده با نی ب او اب و غذا میدادند....
بعد از مدتی از خدمه بیمارستان خواسته بودند ک با زور فک هارا باز کنند ؛فک از جایش در میرود.....
حالا بی دلیل و ناگهان فکش قفل میشد....
حتی،وسط مهمانی،وقتی قاشق توی دهانش بود....
دو طرف صورتش را میگرفتم...
دستم را میگذاشتم روی برامدگی روی استخوان فک و ماساژ میدادم....
فک هاارام ارام از هم باز میشدند و توی دهانش معلوم میشد.....
بعضی مهمانها نچ نچ می کردند و بعضی نیشخند میزدند و سرشان را تکان میدادند....
میتوانستم صدای "اخی"گفتن بعضی ها را ب راحتی بشنوم....
باید جراحی میشد....
دندان های عقب ایوب را کشیدند؛همه سالم بودند...
سر یکی از استخوان های فک را هم تراشیدند....
دکتر قبل از عمل گفته بود ک این جراحی حتما عوارض هم دارد.....
و همینطور بود
بعد از عمل ابروی راستش حالت افتادگی پیدا کرد....
صورت ایوب چند بار جراحی شد تا ب حالت عادی برگردد،ولی نشد...
عضله بالای ابرویش را برداشتند و ابرو را ثابت کردند .....
وقتی می خندید یا اخم میکرد،ابرویش تکان نمیخورد و پوستش چروک نمیشد....
@shahidaghaabdoullahi
*⚘﷽⚘
#قسمت_23
کنار هم نشسته بودیم...
ایوب استینش را بالا زد و بازویش را نشانم داد
"توی کتفم ،نزدیک عصب یک ترکش است.دکتر ها میگویند اگر خارج عمل کنم بهتر است....این بازو هم چهل تکه شد...بس ک رفت زیر تیغ جراحی...."
به دستش نگاه میکردم
گفت"بدت نمیاید میبینیش؟؟"
بازویش را گرفتم و بوسیدم....
-باور نمیکنی ایوب ، هر جایت ک مجروح تر است برای من قشنگ تر است....
بلند خندید
دستش را گرفت جلویم
"راست میگویی؟پس یا الله ماچ کن"
سریع باش.....
چند روز بعد کارهای اعزامش درست شد و از طرف جهاد برای درمان رفت انگلستان.....
من هم با یکی از دوستان ایوب و همسرش رفتم شاهرود.....
مراسم بزرگی انجا برگزار میشد....
زیارت عاشورا میخواندند ک خوابم برد ....
توی خواب امام حسین را دیدم ...
امام گفتند "تو بارداری ولی بچه ات مشکلی دارد"
توی خواب شروع کردم ب گریه و زاری ....
با التماس گف
تم "اقا من برای رضای شما ازدواج کردم ،برای رضای شما این مشکلات را تحمل میکنم ،الان هم شوهرم نیست،تلفن بزنم چه بگویم؟بگویم بچه ات ناقص است؟
امام امد.نزدیک
روی دستم دست کشید و گفت
"خوب میشود"
بیدار شدم....
یقین کردم رویایم صادقه بوده؛بچه دار شدیم و بچه نقصی دارد....حتما هم خوب میشود چون امام گفته است....
رفتم مخابرات و زنگ زدم ب ایوب ...
تا گفتم خواب امام حسین را دیده ام زد زیر گریه...
بعد از چند دقیقه هم تلفن قطع شد ...
دوباره شماره را گرفتم ...
برایش خوابم را تعریف نکردم...
فقط خبر بچه دار شدنمان را دادم....
با صدای بغض الود گفت
"میدانم شهلا ،بچه پسر است،اسمش را میگذاریم محمد....
@shahidaghaabdoullahi
*⚘﷽⚘
#قسمت_24
نیت کرده بودیم ک اگر خدا ب اندازه یک تیم فوتبال هم ب ما پسر داد،اول اسم.همه را محمد بگذاریم....
گفتم بگذاریم محمد حسین؛ ب خاطر خوابم.....اما تو از کجا میدانی پسر است؟
جوابم را نداد....
چند سال بعد ک هدی را باردار شدم هم میدانست فرزندمان دختر است....
مامان و اقاجون کنارم بودند،اما از این دلتنگیم برای ایوب کم نمیکرد ....
روزها با گریه مینشستم،شش هفت برگه امتحانی برایش مینوشتم ،ولی باز هم روز ب نظرم کشدار و تمام ناشدنی بود....
تلفن میزد
همین ک صدایش را شنیدم،بغض گلویم راگرفت....
"سلام ایوب"
ذوق کرد....گفت
"صدایت را ک میشنوم،انگار همه دنیا را ب من داده اند"
زدم زیر گریه.....
"کجایی ایوب؟پس کی برمیگردی؟"
-میدانی چند روز است از هم دوریم؟من حساب دقیقش را دارم؛دقیقا بیست و پنج روز....
حرفی نزدم...
صدای گریه ام را میشنید...
-شهلا ولی دنیا خیلی کوچک تر از ان است ک تو فکرش را میکنی....
تو فکر میکنی من.الان کجا هستم؟
با گریه گفتم
"خب معلومه،تو انگلستانی ،من تهران.....خیلی از هم دوریم ایوب...
-نه شهلا ،مگر همان ماهی ک بالای سر تو است بالای سر من نیست؟همان خورشید،اینجا هم هست.....هوا،همان هوا و زمین،همان زمین است....
اگر اینطوری فکر کنی،خیالت راحت تر میشود....بیا شهلا از این ب بعد سر ساعت یازده شب هر دو به ماه نگاه کنیم....خب؟
تا یازده شب را هر ب هر ضرب و زوری گذراندم....
شب رفتم پشت بام و ایستادم ب تماشای ماه...
حالا حتما ایوب هم خودش را رسانده بود کنار پنجره ی اتاقش توی بیمارستان و ماه را نگاه میکرد....
زمین برایم یک توپ گرد کوچک شده بود ک میتوانستم با نگاه ب ماه از روی ان بگذرم و برسم ب ایوبم....
ب مَردم....
نامه اش ازانگلیس رسید
"خب بچه دار شدنمان چشمم را روشن کرد....
همسر عزیزم شرمنده ک در این وضع در کنارت نیستم ....
تو خوب میدانی ک نبودنم بی علت نیست و اینجا برای درمان هستم....خیلی نگران حالت هستم....من را از خودت بی خبر نگذار...
امیدوارم همیشه زنده و سالم باشی و سایه ات بالای سرم باشد....گفته بودی از زایمان میترسی...نگران نباش،فقط ب این فکر کن ک موجودی زنده از تو متولد میشود....."
بعد از دو ماه ایوب برگشت....
از ریز و درشت اتفاقاتی ک برایش افتاده بود ،تعریف میکرد...
میگفت"عادت کرده ام مثل پروانه دورم بگردی ،همیشه کنارم باشی....توی بیمارستان با ان همه پرستار و امکانات راحت نبودم"
با لبخند نگاهش کردم.....
تکیه داد ب پشتی
-شهلا......؟
این خانم ها موهایشان خود به خود رنگی نیست ،هست؟؟؟؟؟؟
چشم هایم را ریز کردم
-چشمم روشن!!......کدام خانم ها؟
-خانم های اینجا و انجا ک بودم.....
خنده ام گرفت.....
@shahidaghaabdoullahi
*🍃سلام بزرگواران ✋
زندگینامه #شهید_ایوب_بلندی
#به_روایت_همسر_شهید🌹
تقدیم به نگاه پرمهرتون😊👆👆
@shahidaghaabdoullahi
#پدری_مهربان
در این عالم، صوتی که روزانه من می شنیدم و مأنوس با آن بودم و همچون صوت قرآن به من آرامش می داد و بزرگترین بشتوانه معنوی خود می دانستم، صدای فرزندان شهدا بود که بعضاً روزانه با آن مأنوس بودم.
#حاج_قاسم_سلیمانی
@shahidaghaabdoullahi
باعرض سلام ادب واحترام خدمت شما دوستان
🕊🕊🕊🕊🕊
🌼🌼🌾🌾🌼🌼
توجه کنید❌
لطفا با دقت زیاد مطالعه کنید
🌺🌸🌺🌸🌺
استیکر ها؛ ایموجیها و شکلکها که از آن استفاده میکنیم برخی ازآنها نماد شیطانی
ویا ترویج فرهنگ غربی است⛔️
کمی تامل بفرمایید ک نادانسته از آن استفاده نکنیم و باعث ترویج شیطان پرستی نشویم⬇
😈👿 يكي از نمادهاي شیطان پرستان؛
🙏 علامت نماد هندو و مسیحی و بودايی؛ اگر برای تشکر از کلمه سپاسگزارم خودمون استفاده کنیم که پر معناتراست
👐 🙌 فکر میکنید نماد دعای ما مسلمانهاست، اما خوب نگاه کنید انگشتان شصت به طرف داخل است در حالیکه باید برعکس باشد، پس این برای دعا نیست؛ ❌
دستانت را در کنار هم بگذار برای دعا ببین چگونه است؟🤲
✳ علامت ستاره یهود؛
♍ لفظ جلاله الله است که وارونه شده اگه گوشی رو برعکس بگیرید متوجه خواهید شد؛
واینها همه ♈ ♉ ♋ ♌ ♎ ⛎ ♓ ♑ رموز شیطان پرستی است.
لطفا این مطلب رابرای دوستانتان بفرستید تا ديگر ندانسته استفاده نکنیم.👏👏👏
ببینید دشمن چقدر فعال است!!
البته طبیعی است چون ساخت دشمن است
👌🌸ولی مؤمن باید زیرک باشد
وتجربه ثابت کرده که اگر نشر ندیم وبی تفاوت باشیم فراموش کرده
حتما درهر گروهی هستیدوحتی به مخاطبین تون ارسال کنید
بسمالله
ای توی دهن هر چی دشمن👊
🌺🌸🕊🌸🌺
🌻عصر بیداری🌻
🌼🌼🌾🌾🌼🌼
🕊🕊🕊🕊🕊
#رهــبــرانــہ❤️
هر ڪس ز ولایت و ولے دور شود ،
همسایہ ے دشمن است و منفور شود...
پروانہ صفت دور ولے میگردیم ؛
تا دیده ے هر فتنہ گرے ، کور شود...
#لبیک_یا_خامنه_ای🦋
#چندخطبایاران✨
#سیدمحمدولیقرنیزاده 🕊
۱ فروردین ۱۲۹۲در تهران دیده به جهان گشود🌱
نخستین رئیس ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران از ۲۳ بهمن ۱۳۵۷ تا ۷ فروردین ۱۳۵۸ بود. او در سال ۱۳۰۹ وارد دانشکده افسری شد
و پس از کودتای ۲۸ مرداد به ریاست رکن دوم ارتش شاهنشاهی رسید.
در مهرماه سال ۱۳۳۶ موفق به اخذ درجه سرلشکری شد، ولی کمتر از یکسال بعد در تیرماه ۱۳۳۷ در پی کشف طرح کودتا علیه رژیم پادشاهی دستگیر و پس از محاکمه و سه سال زندان از ارتش اخراج گردید.
قرنی حدود دو دهه بعد در اوج انقلاب بار دیگر وارد کارزار شد و به اردوی روحالله خمینی پیوست و پس از انقلاب فرمانده ارتش شد ولی به سرعت از کار برکنار شد.
#دلتنگی_شهدایی 😔💔
•••
"دلـم شکسته ۅ
اوضاع درهمۍ دارد💔
و ماههاستــــ
براے خودش هم غمی دارد😔
تـو در کنار خودت نبودۍ
و نمی دانۍ✋🏻
که فکـر تـو بودن چه عالمی دارد !!😎
#شیر خانطومان
#ابوامیر
@shahidaghaabdoullahi
شهدا ❣
تفحصم کنید 😭😭
گاهے باید آدم خودش را تفحص ڪند ... پیدا ڪند
خودش را ...
دلش را ...
عقلش را ...
گاهے در این راه پر پیچ و خم
مردانگے ، غیرتــ ، دین ، عزتــ ، شرفـــ ، تقــوا
را گم مےڪنیم ...
خودمان را پیدا ڪنیم
ببینیم کجاے قصہ ایم
ڪجاے سپاه مهدی عج هستیم
ڪجا بہ درد آقا خوردیم
ڪجا مثل آقا عمل ڪردیم
ڪجا مثل ❤️شہید دستواره❤️
اینقدر ڪار ڪردیم تا از خستگی بیهوش شویم
ڪجا مثل شهید❤️ ابراهیم_هادی❤️ برای فرار از گناه چهره مان را ژولیده ڪردیم
بہ قول بچہ هاے تفحص
نقطه صفر صفر و گِرا دست مادرمان زهراستـــ (س)
خودمان را دودستے بسپاریم به دست بے_بے پهلو شڪسته
قسمش بدهیم بہ مولاے غریبمـــــان علے
تا دستمان را بگیرد
نگذارد در این دنیاے پر گناه
غافل بمانیم
غافل بمیـــــریم
شهدا گاهی نگاهی ..
🌷🌷🌷🌷🌷
🕊🕊🕊🕊🕊
@shahidaghaabdoullahi
#خنده_تاخاڪریز
.
﴿🤲﴾دوستیداشتيمكهحاضر جواببود.
يكیاز دوستانكهبا او صميمیتر بود گفت:
+ما را كهسر دعاهايتفراموشنمیكنی؟!
-هرگز! شما را به طور خاص ياد ميكنم
.
بچهها كهمیدانستند حرفاو خالیاز مزاحنيست
پرسيدند:
حالاچه مواقعیبيشتر بهفكر ماهستی؟!
گفت:
-در زيارت عاشورا،آنجا كه آمدهاست
"اللهم العن ابن مرجانه"😂
.
#باهم_بخندیم 😅
@shahidaghaabdoullahi
Ali Abdollahi - Taheri.mp3
6.17M
مداحی در یادبود شهید علی آقا عبداللهی
💚ای بهار زندگی💚
💚بی تو جهان، پاییز است💚
💚منتظر آمدنت میمانیم💚
@shahidaghaabdoullahi
باید بہ نظاره بنشینم
لحظـہ ے عـروجت را...
شایـد کمے غیـرت کنم
شایـد یادم بیــاید
ڪه از نفس افتاده اے
تا من از نفس نیفتم ...
#شهدا_شرمنده_ایم
#شهید_علی_آقاعبداللهی
#ابوامیر
#شیرخانطومان
@shahidaghaabdoullahi
اشک هایم شوق دیدن دارد...
دیدن روی تو را مادر سادات....
@shahidaghaabdoullahi
⚛وقتی آن دختر🙋
مانتویی میخرد که استین هایش حریر👗 است...
↩️من عاشق💗پوشیدن ساق دست هایم هستم!
⚛وقتی آن دختر
موهایش🙎را به هزار رنگ در می آورد و از زیر شالش پریشان می کند...😕
↩️من روسری ام را لبنانی👏 می بندم!
⚛وقتی آن دختر
برای جلوه برجستگی های بدنش🙍، جلوی مانتو اش را باز می گذارد...😔
↩️من مانتویی میپوشم که وقارم💜 را حفظ کند!
⚛وقتی آن دختر
ساق پایش را با ساپورت بیرون❌❗️ می اندازد...⛔️
↩️من برای نجابتی که باید در وجودم باشد ✔️ لباس مناسب می پوشم!
⚛وقتی آن دختر
با آرایشی غلیظ و لب های پروتز کرده بیرون💄💋 می آید...
↩️من صورتی معصوم 😇، ساده و مهربانی دارم!
⚛وقتی آن دختر
پاتوقش پارتی ها و مهمانی های😯 مختلط است...😱
↩️من به گلزار شهدای 🌺گمنام میروم و آرامش میگیرم!☺️
⚛وقتی آن دختر
با مردان نامحرم💑 در حال خوشگذرانی و گناه است...
↩️من همه ی عشقم برای👰 همسرم است!💞
⚛وقتی آن دختر
برای به روز بودن هر لباسی 👗رو می پوشد...
↩️من چادری مشکی و✌️ با وقار بر سر دارم!
⚛وقتی آن دختر
خود را دآف 😏خطاب می کند...
↩️من میخواهم💓خانوم💓باشم!
💟
💟
@shahidaghaabdoullahi