در شبِ والفجر هشت وقتی چشممان به
آبهایِ پر طوفانِ و خشمگینِ و ترسناکِ
اروند افتاد و لرزیدیم و ترسیدیم
اونجا هیچ پناهگاهی و هیچ نامی آشناتر
از نامِ زهرا(س) نداشتیم
او را در کنارِ اروند صدا زدیم
در تلالو اشکهایِ غریبانه و مظلومانه بسیجیها
سیمایِ سفیدِ او را جستوجو کردیم
و اروند را با یازهرا به کنترل در آوردیم و
عبور کردیم..:)
#شهید_قاسمسلیمانی
@sh_aghaseyedjavadmousavi
@sh_aghaseyedjavadmousavi
کانال شهید والامقام و باکرامات آقا سید جواد موسوی
سلام و عرض ادب خدمت شما محبان شهدا لطفا لینک کانال در گروها و برای مخاطبانتان ارسال کنید معرفی کنید تا ان شاءالله به یاری خدا و شهدا بزودی در این کانال از کرامات شهدا و شهید و احادیث فعالیت خواهیم کرد
35.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اینجا فاو است
و رزمندگان اسلام در سرمای زمستان با دلهای مالامال از گرمای عشق به رهبر و ولایت به دل نخلستانها و اروند خروشان زدند
لحظه به لحظه تا شهادت آقاسید جواد موسوی را کنار ما باشید
@sh_aghaseyedjavadmousavi
20.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسی گفتیم وگفتند از شهیدان
شهیدان را شهیدان میشناسند
@sh_aghaseyedjavadmousavi
🌷شهیدباکرامت آقا سیدجواد موسوی🌷استان گیلان ،فومن
علی بر تخت اتاق عمل آرام گرفته بود و او تنها پسر خانواده بود كه بر اثر سانحه تصادف پس از عملی سخت پزشكان از سلامتی وی قطع امید كرده بودند او ساكن قزوین بود و خانواده اش پس از صحبت با یكی از پرستاران اتاق عمل از زنده ماندن وی نا امید شده و قرار بود پس از پزشك قانونی ... اما ساعتی چند نگذشت كه پرستاری با تعجب فریاد زد آقای دكتر بیاید مریض به هوش آمد . چند پزشك همراه پرستاران به داخل اتاق شدند با تعجب به او اكسیژن وصل كرده و یقین حاصل كردند كه او تا لحظاتی پیش نفس نمی كشید و ...
علی را به بخش منتقل كردند پس از دقایقی چشم باز كرد گویا می خواهد سخنی بگوید اطرافیان به او سفارش می كنند آرام باشد ولی او نمی تواند و زبان به سخن گفتن باز می كند و رو به مادر می گوید :« مادر جان وقتی از هوش رفتم حس كردم و روحم قصد جدا شدن از بدنم دارد . بسیار پریشان و مضطرب شدم كه ناگهان جوان زیبا رو و نورانی كه نشانی سبز بر گردن داشت را دیدم كه بر بالینم ایستاده و می گفت: علی جان نگران نباش و من از دردم و پریشانیم با او می گفتم و مرا دلداری داده و می گفت علی جان نگران نباش تو شفا پیدا كردی در كمال صحت و سلامتی زندگی خواهی كرد از او سوال كردم شما كیستید ؟ با مهربانی پاسخ داد من سید جواد موسوی هستم ... و برای شفایت آمده ام اما هنگامی كه چشمهایم را باز كردم در كنارم نبود او مرا شفا داد مادر »
پس از ترخیص علی از بیمارستان وی همراه خانواده اش با زحمات فراوان آدرس محل این شهید را یافته و برای قدردانی از مقام والای این شهید به منزل ایشان و مزار شهید حاضر شدند و پس از آن واقعه هر سال در مراسم یاد بود شهید حضور دارند . از آنجا كه آقا سید جواد به مقام والای معنویت و عرفان دست یافته و فرزند صالح حضرت زهرا (س) نیز بود و مگر نه اینكه « ولا تحسن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیای ربهم یرزقون » . از این رو هر دلی كه از سر ، درد به درگاهش روی آورد نا امید نخواهد گشت و همین است سر عشق ... و این گونه است كه اگر چه شانزده سال از وداع خونینش می گذرد اما هر ساله بیش از صدها نفر جمعیت در مراسم بزرگداشت این شهید و الا مقام از سراسر گیلان و حتی خارج از استان و استانهای مختلف ایران(قم بندر عباس اصفهان،تهران ،البرز،شیراز، یزد،بوشهر و... حضور پیدا می كنند و اهالی روستای شنبه بازار نیز روز شماری می كنند برای فرا رسیدن روز مراسم این شهید و چند روز قبل نزورات خویش اعم از نقدی و غیر نقدی را جهت بر پایی مراسم سید جواد آماده میکنن و هیئتی از زنان سینی هایی كه با پارچه سبز پوشیده که نشان از حاجت روایی هست روی سرشون و به مراسم میارن
فیلم و عکس مربوط به مراسم همان سال هست
رشت،فومن روستای شنبه بازار گلزار شهدا سبز قبا ،سیدجواد
@sh_aghaseyedjavadmousavi