طلبه شهید علی خلیلی
قسمت ۳۶👆👆👆 @shahidalikalili بسم الله الرحمان الرحیم #نای_سوخته #قسمت۳۷ زبانش بند آمده بود، دو
بسم الله الرحمان الرحیم
#نای_سوخته
#قسمت38
روز سوم بود.
-مبینا !دخترم!😥😱
با عجله چادرش را برداشت و روی سرش انداخت، در حالیکه یک طرفش از طرف دیگر بلند تر بود و روی زمین کشیده می شد به طرف ایستگاه پرستاری دوید، نفس نفس می زد😲😮😲😯😣
-مبینا!
-مبینا کیه؟😟😳
-دخترم؛ هفت سالشه! سه شبه ازش بی خبرم! همینجوری گذاشتمش تو خونه و اومدم.😣😖😓😞
پرستار چشمانش گرد شده بود،😳 حرفی برای گفتن نداشت رویش نشد بپرسد: مگر می شود؟!😞
تلفن را آرام به طرف او هل داد؛☎ دست های مادر می لرزید
-میخواین من براتون بگیرم؟☺
-لطفا.😞
اما هیچ خبری از مبینا نبود، نگرانی مادر هر لحظه بیشتر می شود😣😣😔
-خانم خلیلی !جایی هست که دخترتون اونجا رفته باشه؟😕
-مادر بزدگش، شاید خونه مادرم باشه.😥
-شمارشو بگین تا براتون بگیرم.☺
ادامه دارد...
#شهیدعلی_خلیلی
نویسنده:هانیه ناصری
ناشر:انتشارات تقدیر1395
@Shahidalikhalili_ir