eitaa logo
شهدای کرمان
10.7هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
5.2هزار ویدیو
43 فایل
کانال شهدای کرمان انتشار خاطرات زندگی‌نامه وصیت‌نامه‌ تصاویر و فیلم‌های شهدا مدیر کانال منظری توکلی پژوهشگر حوزه دفاع مقدس برگزیده دو دوره جشنواره ملی فعالان فضای مجازی دفاع مقدس و مقاومت کشور ارتباط با مدیر @manzeri https://eitaa.com/shahidan_kerman
مشاهده در ایتا
دانلود
2.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍خاطره ی شهید مصطفی صدر زاده از نماز عجیبی که سردار شهید حاج حسین بادپا می خواند. @shahidan_kerman
✍مادر شهیدی که فرزندان پسر شهیدش را بزرگ و افرادی مؤثر پزشک و تحصیلکرده تحویل جامعه داد. ✅حاجیه خانم ربابه ارجمند که مربی جهاد و شهادت بود. 🌹مادر شهیدان سردار شهید احمد لری گوئینی و شهید امان الله لری گوئینی 🔸بانوی مکرمه دو فرزند رشید خود را تقدیم انقلاب اسلامی کرد و درس صلابت و ایثار به ما آموخت. 🔹زمانی که امان الله شهید شد برادرش احمد از خدا خواست تا شش ماه دیگر به او بپیوندد و چنین شد. 🌹بعد از شهادت امان الله همسرش در اثر تصادف به رحمت خدا می رود و مادر شهید فرزندان او را تحت سرپرستی خود در می آورد تحصیلکرده تحویل می دهد و سر به بالین می گذارد. 🔹دختر بزرگ شهید متخصص گوش و حلق و بینی 🔸پسر دوم دندانپزشک 🔹پسر سوم هم دندانپزشک 🔸چهارمین فرزند زهرا متخصص داروسازی و دارای چندین مقاله علمی که در ایران ، آلمان و ترکیه مقام نخست را کسب نموده است. 🔹و پسر آخر شهید علی هم مهندس نفت می باشد. @shahidan_kerman
🌹شهید رضا اتحادی به حلال و حرام اهمیت زیادی می داد. 🔹و می گفت:بابا می دانم از مردم امانت زیادی در دست شما است. ⭕️نکند خدای ناکرده شیطان شما را فریب دهد. 🔸من و‌ بچه ها راضی هستیم از گرسنگی بمیریم ولی از مال مردم سیر نشویم. 🟢در پرداخت خمس و زکات خیلی حساس بود. ✅راوی پدر شهید رضا اتحادی @shahidan_kerman
✍مادر شهیدی که در هفت سالگی فوت شد و از آن دنیا بازگشت. 🌹مادر سردار شهید حاج حسین بادپا 🟢در سن هفت سالگی در اثر بیماری کاملاً از دنیا می رود پدرش دبه ای نفت را نذر سقاخانه آقا ابوالفضل علیه السلام می کند. 🔸او که قبر و کفنش آماده و برای دفن آماده شده بود در همین فاصله رفتن پدر برای ادای نذر ناگهان به دنیا باز می گردد و اطرافیان خود را در شوک فرو می برد. 🔹مادری که تا خودش راضی نشد و دعا نکرد حاج حسین در سوریه به شهادت نرسید. 🔸جهت سلامتی مادر سردار شهید حاج حسین بادپا صلوات @shahidan_kerman
✍شهیدی که آن دنیا معطل یک پتو نگه داشته شده بود. 🌹شهید غلامعباس امانی 🔹صحرای عجیبی بود احساس تنهایی می‌کردم. 🔸لحظه به لحظه ترسم بیشتر می شد بی هدف قدم برمی‌داشتم. 🟢ناگهان شهید را دیدم چهره‌اش آرامش خاصی داشت. ⭕️به طرف او رفتم اما وقتی نزدیک شدم مثل همیشه نگاهم نمی کرد با ناراحتی گفت: 🔹می‌دانی من معطل یک پتو هستم؟! ⭕️چرا آن را تحویل ندادی؟! 🔸با اضطراب از خواب بیدار شدم. 🔹حرفهایش را تکرار می کردم. 🔸خیلی دقت کردم تا بالاخره یادم آمد؛ 🟢مجروح که شده بود او را از تیپ با پتویی آوردند و من هم فراموش کرده بودم آن را برگردانم صبح اول وقت پتو را تحویل دادم. ✅راوی همسر شهید غلامعباس امانی @shahidan_kerman
✍همسر شهیدی که از ذوق خواستگاری شهید از او سه روز سردرد شد. 🟢می خواهیم برویم سراغ داستان زیبای خواستگاری روحانی عارف سردار شهید حجت الاسلام محمد شیخ شعاعی از همسرش خانم نرگس عامری 🌹شهید عارفی که به افرادی که بچه دار نمی شدند عنایت ویژه داشته از جمله خانمی از قم که هم اکنون دارای دختر دوقلو می باشد. 🌹شهیدی که بعد از تفحص به خواب دخترش آمد تا در گلزار شهدای کرمان به خاک سپرده شود. 🔹شیخ محمد طلبه قم شده‌بود اما ارتباطش را با زادگاهش قطع نکرده بود. 🔸تعطیلات تابستان بر می‌گشت برای نوجوانان و جوانان همشهری کلاس‌های قرآن، اخلاق، احکام و... برپا می‌کرد. 🔹با همکاری دوستان طلبه‌اش یک کتابخانه خوب و مجهز هم ایجاد کرده‌ بودند که به بچه‌ها کتاب امانت می‌داد. 🔸خانواده ما هم جزو متدینین شهر بود و به همین خاطر من هم با اجازه پدر و مادرم در آن کلاس‌ های قرآن و اخلاق شرکت می‌کردم. 🔹آن روز صبح و عصر کلاس اسلحه‌ شناسی داشتیم. 🔸ظهر که به خانه آمدم تا برای امتحان عصر آماده شوم مادرم گفت: حاج آقا برخورداری معتمد محله یک پیغام فرستاده. 🔹گویا شیخ محمد رفته پیش ایشان و موضوع خواستگاری از تو را مطرح کرده است. 🔸بقیه صحبت‌های مادرم را نمی‌ شنیدم باورم نمی‌شد. 🔹ما خانم‌های کلاس هیچ ارتباط رو در رویی با شیخ محمد نداشتیم. 🔸باور می‌کنید شاگردانش را از روی صدا تشخیص می‌داد بس که محجوب بود و اصلاً سرش را بالا نمی‌گرفت. 🔹خلاصه عصر رفتم سر امتحان اتفاقاً خواهر شیخ محمد ردیف جلوی من نشسته بود. 🔸گفت: من هیچی نخوندم حواست به من باشه. 🔸جواب دو سئوال را هم به او گفتم. 💢ادامه دارد... @shahidan_kerman
✍شهیدی که با وجود اینکه خودش زخمی و شکمش پاره بود مادرش را کول می کرد و کارهایش را انجام می داد. 🌹شهید یونس زنگی آبادی 🔹من در طول زندگی‌ مان فقط به خاطر یک موضوع غصه خوردن و ناراحتی عمیق حاج یونس را کاملاً حس کردم. 🔸در آن‌جا بود که در سراسر وجود حاج یونس رنج و عذاب را می‌دیدم. ⭕️آن هم زمانی بود که مادر حاج یونس سکته کرد. 🔹وقتی مادر حاج یونس سکته کرد دست و پایش سنگین شده بود زبانش هم کمی سنگین کار می‌کرد. 🟢حاج یونس می‌بایست یک ماه مادرش را برای معالجه به کرمان می برد تا زیر برق بیندازند. ⭕️آن موقع حاج یونس خودش به شدت زخمی و شکمش پاره شده بود؛ امّا همیشه مادرش را کول می‌گرفت و کارهایش را انجام می‌داد. 🔹من هم هر وقت می‌خواستم این کار را بکنم می‌گفت: نه تو نمی‌توانی این کارها وظیفه‌ی من است مادر من است. 🔸او از این که مادرش ناراحت بود به سختی رنج می‌کشید و تحمّل ناراحتی مادرش را نداشت. ✅راوی طاهره زنگی آبادی همسر شهید @shahidan_kerman
✍خدایا کی شود از دام خود گردم آزاد... 🌹شهید حاج قاسم سلیمانی علاقه عجیبی به شهید حاج حسین بادپا داشت یک سال پیش از شهادت حسین برایش از دلتنگی اش نوشت. 🟢من هر شب دعایت می کنم و تو دعایم کن اگر رفتی مرا یادت نرود قول دادی. 🔹سلام مرا به یونس، حسین، حاج احمد، میرحسینی، همه و همه را سلام برسان. 🔸بگو: معرفت هم حدی دارد. 🔹به آنها بگو : ⭕️غریبم با روح و جان خسته 🔸غروبه وقت پرواز با بال شکسته 🔹کبوترها رفته اند من در دام صیاد 🔸خدایا کی شود از دام خود گردم آزاد ✅دوستت دارم برادرت قاسم سلیمانی @shahidan_kerman