2.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍خاطره ی شهید مصطفی صدر زاده از نماز عجیبی که سردار شهید حاج حسین بادپا می خواند.
#شهید_حسین_بادپا
@shahidan_kerman
✍مادر شهیدی که فرزندان پسر شهیدش را بزرگ و افرادی مؤثر پزشک و تحصیلکرده تحویل جامعه داد.
✅حاجیه خانم ربابه ارجمند که مربی جهاد و شهادت بود.
🌹مادر شهیدان سردار شهید احمد لری گوئینی و شهید امان الله لری گوئینی
🔸بانوی مکرمه دو فرزند رشید خود را تقدیم انقلاب اسلامی کرد و درس صلابت و ایثار به ما آموخت.
🔹زمانی که امان الله شهید شد برادرش احمد از خدا خواست تا شش ماه دیگر به او بپیوندد و چنین شد.
🌹بعد از شهادت امان الله همسرش در اثر تصادف به رحمت خدا می رود و مادر شهید فرزندان او را تحت سرپرستی خود در می آورد تحصیلکرده تحویل می دهد و سر به بالین می گذارد.
🔹دختر بزرگ شهید متخصص گوش و حلق و بینی
🔸پسر دوم دندانپزشک
🔹پسر سوم هم دندانپزشک
🔸چهارمین فرزند زهرا متخصص داروسازی و دارای چندین مقاله علمی که در ایران ، آلمان و ترکیه مقام نخست را کسب نموده است.
🔹و پسر آخر شهید علی هم مهندس نفت می باشد.
@shahidan_kerman
🌹شهید رضا اتحادی به حلال و حرام اهمیت زیادی می داد.
🔹و می گفت:بابا می دانم از مردم امانت زیادی در دست شما است.
⭕️نکند خدای ناکرده شیطان شما را فریب دهد.
🔸من و بچه ها راضی هستیم از گرسنگی بمیریم ولی از مال مردم سیر نشویم.
🟢در پرداخت خمس و زکات خیلی حساس بود.
✅راوی پدر شهید رضا اتحادی
@shahidan_kerman
✍مادر شهیدی که در هفت سالگی فوت شد و از آن دنیا بازگشت.
🌹مادر سردار شهید حاج حسین بادپا
🟢در سن هفت سالگی در اثر بیماری کاملاً از دنیا می رود پدرش دبه ای نفت را نذر سقاخانه آقا ابوالفضل علیه السلام می کند.
🔸او که قبر و کفنش آماده و برای دفن آماده شده بود در همین فاصله رفتن پدر برای ادای نذر ناگهان به دنیا باز می گردد و اطرافیان خود را در شوک فرو می برد.
🔹مادری که تا خودش راضی نشد و دعا نکرد حاج حسین در سوریه به شهادت نرسید.
🔸جهت سلامتی مادر سردار شهید حاج حسین بادپا صلوات
@shahidan_kerman
🌹شادی روح شهید عبدالله روح الهی صلوات
@shahidan_kerman
✍شهیدی که آن دنیا معطل یک پتو نگه داشته شده بود.
🌹شهید غلامعباس امانی
🔹صحرای عجیبی بود احساس تنهایی میکردم.
🔸لحظه به لحظه ترسم بیشتر می شد بی هدف قدم برمیداشتم.
🟢ناگهان شهید را دیدم چهرهاش آرامش خاصی داشت.
⭕️به طرف او رفتم اما وقتی نزدیک شدم مثل همیشه نگاهم نمی کرد با ناراحتی گفت:
🔹میدانی من معطل یک پتو هستم؟!
⭕️چرا آن را تحویل ندادی؟!
🔸با اضطراب از خواب بیدار شدم.
🔹حرفهایش را تکرار می کردم.
🔸خیلی دقت کردم تا بالاخره یادم آمد؛
🟢مجروح که شده بود او را از تیپ با پتویی آوردند و من هم فراموش کرده بودم آن را برگردانم صبح اول وقت پتو را تحویل دادم.
✅راوی همسر شهید غلامعباس امانی
@shahidan_kerman
✍همسر شهیدی که از ذوق خواستگاری شهید از او سه روز سردرد شد.
🟢می خواهیم برویم سراغ داستان زیبای خواستگاری روحانی عارف سردار شهید حجت الاسلام محمد شیخ شعاعی از همسرش خانم نرگس عامری
🌹شهید عارفی که به افرادی که بچه دار نمی شدند عنایت ویژه داشته از جمله خانمی از قم که هم اکنون دارای دختر دوقلو می باشد.
🌹شهیدی که بعد از تفحص به خواب دخترش آمد تا در گلزار شهدای کرمان به خاک سپرده شود.
🔹شیخ محمد طلبه قم شدهبود اما ارتباطش را با زادگاهش قطع نکرده بود.
🔸تعطیلات تابستان بر میگشت برای نوجوانان و جوانان همشهری کلاسهای قرآن، اخلاق، احکام و... برپا میکرد.
🔹با همکاری دوستان طلبهاش یک کتابخانه خوب و مجهز هم ایجاد کرده بودند که به بچهها کتاب امانت میداد.
🔸خانواده ما هم جزو متدینین شهر بود و به همین خاطر من هم با اجازه پدر و مادرم در آن کلاس های قرآن و اخلاق شرکت میکردم.
🔹آن روز صبح و عصر کلاس اسلحه شناسی داشتیم.
🔸ظهر که به خانه آمدم تا برای امتحان عصر آماده شوم مادرم گفت: حاج آقا برخورداری معتمد محله یک پیغام فرستاده.
🔹گویا شیخ محمد رفته پیش ایشان و موضوع خواستگاری از تو را مطرح کرده است.
🔸بقیه صحبتهای مادرم را نمی شنیدم باورم نمیشد.
🔹ما خانمهای کلاس هیچ ارتباط رو در رویی با شیخ محمد نداشتیم.
🔸باور میکنید شاگردانش را از روی صدا تشخیص میداد بس که محجوب بود و اصلاً سرش را بالا نمیگرفت.
🔹خلاصه عصر رفتم سر امتحان اتفاقاً خواهر شیخ محمد ردیف جلوی من نشسته بود.
🔸گفت: من هیچی نخوندم حواست به من باشه.
🔸جواب دو سئوال را هم به او گفتم.
💢ادامه دارد...
@shahidan_kerman
✍شهیدی که با وجود اینکه خودش زخمی و شکمش پاره بود مادرش را کول می کرد و کارهایش را انجام می داد.
🌹شهید یونس زنگی آبادی
🔹من در طول زندگی مان فقط به خاطر یک موضوع غصه خوردن و ناراحتی عمیق حاج یونس را کاملاً حس کردم.
🔸در آنجا بود که در سراسر وجود حاج یونس رنج و عذاب را میدیدم.
⭕️آن هم زمانی بود که مادر حاج یونس سکته کرد.
🔹وقتی مادر حاج یونس سکته کرد دست و پایش سنگین شده بود زبانش هم کمی سنگین کار میکرد.
🟢حاج یونس میبایست یک ماه مادرش را برای معالجه به کرمان می برد تا زیر برق بیندازند.
⭕️آن موقع حاج یونس خودش به شدت زخمی و شکمش پاره شده بود؛ امّا همیشه مادرش را کول میگرفت و کارهایش را انجام میداد.
🔹من هم هر وقت میخواستم این کار را بکنم میگفت: نه تو نمیتوانی این کارها وظیفهی من است مادر من است.
🔸او از این که مادرش ناراحت بود به سختی رنج میکشید و تحمّل ناراحتی مادرش را نداشت.
✅راوی طاهره زنگی آبادی همسر شهید
@shahidan_kerman
شهدای کرمان
✍شهیدی که حضرت زینب سلام الله را در بیداری دید شهید مدافع حرم محمد علی حسینی... 🔹شهید هجده ساله ای
شهیدی که حضرت زینب سلام الله را در بیداری مشاهده نمود.
✍خدایا کی شود از دام خود گردم آزاد...
🌹شهید حاج قاسم سلیمانی علاقه عجیبی به شهید حاج حسین بادپا داشت یک سال پیش از شهادت حسین برایش از دلتنگی اش نوشت.
🟢من هر شب دعایت می کنم و تو دعایم کن اگر رفتی مرا یادت نرود قول دادی.
🔹سلام مرا به یونس، حسین، حاج احمد، میرحسینی، همه و همه را سلام برسان.
🔸بگو: معرفت هم حدی دارد.
🔹به آنها بگو :
⭕️غریبم با روح و جان خسته
🔸غروبه وقت پرواز با بال شکسته
🔹کبوترها رفته اند من در دام صیاد
🔸خدایا کی شود از دام خود گردم آزاد
✅دوستت دارم برادرت قاسم سلیمانی
@shahidan_kerman