eitaa logo
شهدای کرمان
10.6هزار دنبال‌کننده
6هزار عکس
5.3هزار ویدیو
44 فایل
کانال شهدای کرمان انتشار خاطرات زندگی‌نامه وصیت‌نامه‌ تصاویر و فیلم‌های شهدا https://eitaa.com/shahidan_kerman
مشاهده در ایتا
دانلود
✍دلنوشته دختر شهید حسین بادپا... 🔹شاعری جايی نوشته بود عقل پرسيد كه دشوار تر از مردن چيست عشق فرمود كه فراق از همه دشوارتر است. 🔸بگذشت در فراق تو شب های بی شمار هرشب به اين اميد كه فردا ببينمت. 🔹بابای من مرد بالابلند ديروز و هزار تكه امروزم هرگز تصور نمی كردم روزی بيايد كه ثانيه ها برايم سالی بگذرد از غم فراقت روزی بيايد كه لبخندت را گم كنم بين خطوط مبهم روزگار روزگاری كه هيچ وقت بی تو بودن را در آن نمی ديدم. 🔸بابا هميشه دعايت اين بود كه پيوند بخوری به دوستان رفته ات و بشوی يكی از همان سنگ های مشكی گلزار شهدا دست به كار شدی و مريدگونه مرادت سردار سليمانی را راضی كردی تا بتوانی از تعريف هايی به اسم مرز بگذری و در كنار حريم بزرگ بانوی قصه عاشورا به پاسبانی بپردازی. 🔹بابای خوبم تو مشق عشق را از سنگرهای تفت ديده اهواز شروع كرده بودی و در آب های خروشان اروند به اوج رسانده بودی رفقايت كه آسمانی می شدند شوقت برای رهايی بيشتر می شد غافل از اينكه اذن رفتن شما در دست های با كفايت عمه سادات بود و خونت می بايست بشود سنگفرش حرم بانوی ستم كشيده ای كه مادر من و همه زنان مؤمنه سرزمينم حاضرند سرهای شريک زندگيشان را هديه كنند تا خللی به آستانه شان وارد نشود. 🔸بابای خوبم ما حاضريم شب های تنهايی مان را زير سقف پرغبارشهر تا صبح ستاره بشماريم و نبود تو را به هر زجری كه باشد تحمل كنيم ولی مقابل نگاه های عمه سادات و دختر سه ساله ارباب بی كفنمان شرمگين نباشيم. @shahidan_kerman
75.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍با وجود وضع مالی خوبی که داشت اما... 💢سردار شهید حاج حسین بادپا به روایت آقای طیار... @shahidan_kerman
✍مراسم دهمین سالگرد شهادت سردار شهید حاج حسین بادپا پنجشنبه بیست و هشتم فروردین ماه ۱۴۰۴ گلزار شهدای کرمان... @shahidan_kerman
✍تا همیشه در خونِ شما خواهیم زیست... 🔸ما زنده‌ایم از نفسِ نامتان سر خم نگردد به جز در برتان... 💢شرح عکس... 🌹سردار شهید محمدحسین یوسف الهی... 🌹سردار شهید محمدرضا کاظمی زاده... 💢روایت شنیدنی تو شهید نمیشی... 🔹یکی از مسائلی که در عملیات والفجر هشت دارای اهمیت بود جزر و مد آب دریا بود که روی اروند نیز تاثیر داشت بچه ها برای اینکه میزان جزر و مد را در ساعات و روزهای مختلف دقيقا اندازه گیری کنند یک میله ای را نشانه گذاری کرده و کنار ساحل داخل آب فرو کرده بودند و این میله یک نگهبان داشت که وظیفه اش ثبت اندازه جزر و مد برحسب درجات نشانه گذاری شده بود. 🔸اهمیت این مسئله در این بود که می بایست زمان عبور غواصان از اروند طوری تنظیم می شد که با زمان جزر آب تلاقی نکند چون در آن صورت آب همه غواصان را به دریا می برد از طرفی در زمان مد چون آب برخلاف جهت رودخانه از سمت دریا حرکت می کرد موجب می شد تا دو نیروی رودخانه و مد دریا مقابل هم قرار بگیرند و آب حالت راکد پیدا کند و این زمان برای عبور از اروند بسیار مناسب بود. 🔹اما اینکه این اتفاق هر شب در چه ساعتی رخ می دهد و چه مدت طول میکشد مطلبی بود که می بایست محاسبه شود و قابل پیش بینی باشد. 🔸حسین بادپا یکی از نگهبانان این میله بود ایشان تعریف می کرد دفترچه ای به ما داده بودند تا هر ۱۵ دقیقه درجه روی میله را با ذکر ساعت و تاریخ در آن ثبت می کردیم یک شب خیلی خسته بودم و خوابم می آمد در آن نیمه شب نوبت پست من بود نگهبان قبلی بالای سرم آمد. 💢ادامه دارد... @shahidan_kerman
شهدای کرمان
✍تا همیشه در خونِ شما خواهیم زیست... 🔸ما زنده‌ایم از نفسِ نامتان سر خم نگردد به جز در برتان... 💢شر
5.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍چطوری فهمیده بود آن هم دقیق... 💢روایت شنیدنی تو شهید نمیشی... 🔹بیدارم کرد همان طور خواب آلود گفتم تو برو بخواب من الان بلند می شوم نگهبان رفت و با این امید که من بیدار شده ام خوابید چند لحظه بعد هراسان از جا پریدم به ساعتم نگاه کردم بیست و پنج دقیقه گذشته بود با عجله بلند شدم نگاهی به بچه ها انداختم همه خواب بودند حسين يوسف الهی و محمد رضا کاظمی زاده هم که اهواز بودند با خودم گفتم الحمدالله مثل اینکه کسی متوجه نشده است. 🔸از سنگر بچه ها تا میله فاصله چندانی نبود سریع سر پست رفتم دفترچه را برداشتم و با توجه به تجربیات گذشته و با یادداشت های درون دفترچه بیست و پنج دقیقه ای را که خواب مانده بودم از خودم نوشتم. 🔹روز بعد در محطه قرارگاه محمدرضا کاظمی زاده را دیدم سریع و بدون توقف یک راست آمد طرف من از ماشین که پیاده شد مرا صدا زد گفت حسین بیا اینجا جلو رفتم بی مقدمه گفت حسین شما شهید نمی شوی رنگم پرید فهمیدم که قضیه از چه قرار است ولی اینکه او از کجا فهمیده بود برایم خیلی مهم بود. 🔸گفتم چرا حرف دیگر نبود بزنید گفت همین که گفتم گفتم خب دلیلش را بگویید گفت خودت خوب می دانی گفتم نه نمی دانم شما بگویید گفت تو دیشب نگهبان میله بودی درست است گفتم خب بله گفت بیست و پنج دقیقه خواب ماندی و از خودت دفترچه را نوشتی آدمی که می خواهد شهید شود باید شهامت و مردانگی اش بیش از اینها باشد حقش بود جای آن بیست و پنج دقیقه را خالی می گذاشتی و می نوشتی که خواب بودم. 💢ادامه دارد... @shahidan_kerman
شهدای کرمان
✍چطوری فهمیده بود آن هم دقیق... 💢روایت شنیدنی تو شهید نمیشی... 🔹بیدارم کرد همان طور خواب آلود گفتم
✍روایت شنیدنی تو شهید نمیشی... 🔹گفتم کی گفته محمدرضا به من گفت که دیگر صحبت نکن و در این لحظه با ناراحتی سوار ماشینش شد و رفت. 🔸با این کارش حسابی مرا در فکر برد آخر چطوری فهمیده بود آن شب که همه خواب بودند تازه اگر هم کسی متوجه من شده بود که نمی توانست به محمدرضا کاظمی زاده چیزی بگوید چون او اهواز بود و به محض ورود بدون اینکه با کسی هم کلام شود یک راست به سمت من آمد از همه مهم تر چطور دقیق می دانست که من بیست و پنج دقیقه خوابیده بودم. 🔹تا چند روز ذهنم درگیر این مسئله بود هر چه فکر می کردم که او از کجا ممکن است قضیه را فهمیده باشد راه به جایی نمی بردم بالاخره یک روز محمدرضا کاظمی زاده را دیدم به او گفتم چند دقیقه با شما کار دارم گفت چیه گفتم راجع به مطلب آن روز می خواستم صحبت کنم گفتم حقیقتش را بخواهی بدانی آن روز درست گفتی من خواب مانده بودم ولی باور کن عمدی نبود نگهبان بیدارم کرد ولی چون خیلی خسته بودم خودم هم نفهمیدم چطور شد که خوابم برد. 🔸گفت آن روز می خواستم کتمان کنم ولی وقتی دیدم تو آن قدر محکم و با اطمینان حرف میزنی فهمیدم که باید حتما خبری باشد گفت خب حالا چه می خواهی بگویی گفتم هیچی من فقط می خواهم بدانم تو از کجا فهمیده ای گفت دیگر کاری به این کارها نداشته باشید فقط بدان که شهید نمی شوی گفتم تو را به خدا بگو باور کن چند روزی است که این موضوع کلافه ام کرده است گفت چرا قسم می دهی نمی شود بگویم گفتم حالا که قَسَمت دادم تو را به خدا بگو. 💢ادامه دارد... @shahidan_kerman
شهدای کرمان
✍روایت شنیدنی تو شهید نمیشی... 🔹گفتم کی گفته محمدرضا به من گفت که دیگر صحبت نکن و در این لحظه با نا
✍روایت شنیدنی تو شهید نمیشی... 🔹مکثی کرد و با تردید گفت خیلی خب حالا که اینقدر اصرار می کنی می گویم گفت من و حسين يوسف الهی در قرارگاه شهید کازرونی اهواز داخل سنگر خوابیده بودیم نصف شب حسین مرا از خواب بیدار کرد و گفت محمدرضا حسين الان سر پست خوابش برده و کسی نیست که جزر و مد آب را اندازه بگیرد همین الان بلند شو و برو سراغش من هم چون مطمئن بودم حسین دروغ نمی گوید و بدون حساب حرفی نمی زند بلند شدم و خودم را از اهواز تا اروندکنار که بیش از صد و سی چهل کیلومتر راه است رساندم. 🔸وقتی هم که خواستم راه بیافتم دوباره گفت محمدرضا به حسین بگو تو شهید نمی شوی چون بیست و پنج دقیقه خواب ماندی و بعد هم دفترچه را از خودت پر کردی. 🔹حالا فهمیدی که چرا این قدر با اطمینان صحبت می کردم وقتی اسم حسين يوسف الهی را شنیدم همه چیز دستگیرم شده او را خوب می شناختم و باور کردم که دیگر شهید نمی شوم در این وقت بود که محمدرضا صورتم را بوسید و گفت ناراحت نباش راه و روش شهدا را ادامه دهید تا موفق شوی که به شهادت دست پیدا کنی. 🔸شهید مدافع حرم حاج حسین بادپا مسئول محور شناسایی فرمانده گروهان و معاون گردان در لشکر چهل و یک ثارالله بود و در دوران دفاع مقدس یک چشم خود را نیز از دست داد وی در مأموریت‌های جنوب شرق لشکر چهل و یک ثارالله در مبارزه با عناصر ضد انقلاب و اشرار نیز فعال بود تا اینکه سرانجام در تاریخ ۳۱ فروردین سال ۹۴ در منطقه درعا سوریه به درجه رفیع شهادت رسید و پیکر مطهرش هنوز مفقود می باشد. @shahidan_kerman
✍حضور مادر سردار شهید حاج حسین بادپا در مراسم دهمین سالگرد شهیدش در گلزار شهدای کرمان و زیارت مزار مطهر شهید حاج قاسم سلیمانی... @shahidan_kerman
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍صوت عملیات بصرالحریر... 💢سالروز شهادت سردار شهید حاج حسین بادپا نثار روح مطهر و ملکوتی اش صلوات... @shahidan_kerman
✍گاهی نام کسی همانیست که باید... 💢آی دردونه کرمان حالت چطوره... @shahidan_kerman
✍سالروز تولد شهید مدافع حرم حاج حسین بادپا نثار روح مطهر و ملکوتی اش صلوات... 🔹سردار شهید حاج حسین بادپا ۱۵ اردیبهشت سال ۱۳۴۸ چشم به جهان گشود از سنین نوجوانی و مدرسه در جبهه حضور داشت در شانزده سالگی چشمش را در جبهه های جنگ تحمیلی از دست داد با بدنی پر از ترکش به مقام جانباز هفتاد درصد رسیده بود او سالهای بعد از جنگ را هم در جنوب شرق و مبارزه با اشرار باز به دنبال شهادت می دوید. 🔸بعد از حمله داعش و جنگ در سوریه با التماس از حاج قاسم می خواست تا اجازه دهد برای دفاع از حریم آل الله به سوریه اعزام شود اما حاج قاسم موافقت نمی کرد همسرش را واسطه قرار داد تا توانست رضایت سردار شهید حاج قاسم سلیمانی را بدست آورد چندین بار تا مرحله ی شهادت می رفت و با وجود تیری که به سینه ی وی خورده بود و از پشت کمر وی در آمده بود باز هم شهادت در میدان نصیبش نشده بود تا اینکه سرانجام ۳۱ فروردین سال ۱۳۹۴ به درجه رفیع شهادت نائل آمد و پیکر مطهرش نیز مفقود گردید. @shahidan_kerman