eitaa logo
شهدای کرمان
10.9هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
5.2هزار ویدیو
43 فایل
کانال شهدای کرمان انتشار خاطرات زندگی‌نامه وصیت‌نامه‌ تصاویر و فیلم‌های شهدا مدیر کانال منظری توکلی پژوهشگر حوزه دفاع مقدس برگزیده دو دوره جشنواره ملی فعالان فضای مجازی دفاع مقدس و مقاومت کشور ارتباط با مدیر @manzeri https://eitaa.com/shahidan_kerman
مشاهده در ایتا
دانلود
✍تدبیر سردار شهید اکبر محمد زمانی برای عبور اژدرها از آب... 🔹هر شهیدی شاخصه‌ای داشته و به او لقبی می‌دادند در مورد شهید اکبر محمد زمانی هم لقب‌های مختلفی به کار می برده اند گاهی به او می‌گفتند حاج اکبر می‌گفتند هر کس همراه حاج اکبر برود هیچ اتفاقی برایش نمی‌افتد چون گاهی برای اطلاعات و شناسایی می‌رفتند به او حاجی مخلص و یا اکبر یا حاجی زمانی می‌گفتند. 🔸قرار بود در عملیات از یک سری اژدر استفاده کنند اژدر موشک‌هایی بوده که اگر در آب می‌افتاد منفجر می‌شد و اگر هم عمل نمی‌کرد نمی‌توانستند از آن استفاده کنند. 🔹باید اژدرها را از مسیری عبور می‌دادند که به محل مورد نظر برسانند در این جریان حاج قاسم سردار باقری آقای قالیباف و تعدادی از سردارها حضور داشتند مانده بودند چه کنند که شهید زمانی از راه می‌رسد از او می‌پرسند چه کنیم او می‌گوید یک طناب و یک لوله به من بدهید. 🔹من اژدرها را عبور می‌دهم می‌گویند توضیح بده که می‌خواهی چه بکنی؟ 🔸می‌گوید من دوطرف لوله‌ها را داغ می‌کنم و اژدرها را از آن عبور می‌دهم بعد دو طرفشان را پلمب می‌کنم با طناب اینها را به هم می‌بندم و غواصی می‌کنیم و اژدرها را عبور می‌دهیم این کار را انجام داده اژدرها را عبور می‌دهند و عملیات با موفقیت انجام می‌شود... @shahidan_kerman
36.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍شب موعود فرا رسیده است... 🔸السلام علی کل شئ جاء فی وقته... 🔹سلام به هرچیزی که به وقتش می آید... 🔸وَ اینجا جان‌ها آرام می گیرد... @shahidan_kerman
4.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍سلطان ازل گنج غم عشق به ما داد چون می‌رود این کشتی سرگشته که آخر جان در سر آن گوهر یک دانه نهادیم... 🔹ما درد سحر در ره میخانه نهادیم 🔸محصول دعا در ره جانانه نهادیم... 🔹در خرمن صد زاهد عاقل زنم آتش 🔸این را که ما بر دل دیوانه نهادیم... @shahidan_kerman
14.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍ما سینه زدیم بی صدا باریدند از هر چه که دم زدیم آنها دیدند ما مدعیان صف اول بودیم از آخر مجلس شهدا را چیدند... @shahidan_kerman
18.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍خلوت گزیده را چه تماشا به حاجت است دو همنشین داریم دل شکسته یکی جان بی قرار یکی و شهدا سنگ صبور و محرم اسرار ای خوش به حال دل ما که به لطف نگاه شهدا به صفا می آید تیپ شخصیتی ات به کدوم شهید شبیه تر هست. @shahidan_kerman
✍به انتظار آمدنت سالها بر ما چه گذشت به قلم همسر شهید محمد زینلی... 🔹دخترم نه ماهش تمام شده بود که در فراق پدرش نشستیم رفت تا آرمانها باقی بماند. 🔸هم رزمانش می گفتند در عملیات فتح‌المبین آرزوی شهادت نکرد دوست داشت که فرزندش را ببیند بعد اگر خدا خواست جان خود را در راه خدا تقدیم نماید. 🔹روح بلندی داشت اصلا حواسش این دنیایی نبود پدرش می گوید در نوجوانی هم کار می کرد و هم درس می خواند تا مخارج تحصیلش را بدست آورد. 🔸توجه به مادیات نداشت بسیار انسان مرتبی بود لباس هایش می بایست اتو زده باشد وقتی از خانه بیرون می‌رفت حتما نگاه به آینه می انداخت خلاصه دخترمون هر ساله بزرگتر می شد و جای پدر را خالی می دید روزها می‌گذشت. 🔹شوهر خواهرم همیشه فرزندانش را بوسه می زد دخترم اگه می دید به من چیزی نمی‌گفت اما یک روز صبرش سر آمد و گفت کاش فلانی جلوی من بچه هایش را نمی بوسید. 🔸می‌گفت من که پدرم را ندیدم و از مهر پدری چیزی نمی دانم اما ناراحت می شوم. 🔹شب‌های گرم تابستان را در گرمای خانه از ترس تمام درها را تا اذان صبح بسته نگه می داشتم از صدای کلر یا پنکه وحشت داشتم خانه می بایست در سکوت محض باشد هیچ شبی نشد که با آرامش بخوابیم تا سالها چاره ای نبود می‌بایست کم کم عادت می کردیم. 🔸دعا می کردم زمستان نشود در شب‌های زمستان از صدای باد وحشت عجیبی سراغم می آمد دخترم سه ساله شده بود خواب بی خواب چرت توانم را می برید از ترس خوابم نمی‌برد بچه را بغل می کردم هوا هم سرد روی پله می نشستم صدای اذان که می آمد خیالم راحت می شد که صبح شده آن وقت یک ساعتی می‌خوابیدم. @shahidan_kerman
✍به انتظار آمدنت سالها بر ما چه گذشت به قلم همسر شهید محمد زینلی... 🔹یک شب زمستان که برف هم آمده بود خیلی ترسیده بودم خانه دو تا از اقوام کمی نزدیک خانه مان بود با خودم گفتم امشب می روم خونه فلانی می‌خوابیم صبح زود می آییم خونه... 🔸بچه را بغل زدم در این سرما کمی جلو رفتیم باز برف شروع به باریدن کرد وقتی رسیدم مثل اینکه خوابیده بودند نا امید به سوی خونه خویشاوند بعدی راه افتادم خونه آنها نزدیک به هم بود چند قدمی که رفتیم منصرف شدم خلاصه به خانه برگشتیم. 🔹دستها سرد و بی حس درد فراق یک طرف سرگردانی و ترس طرف دیگر فقط کافی بود به خودم بگویم عجب سرنوشتی اشکهایم بی اختیار می‌ریخت خیلی وقتها هم کم توقع می شدم اما با خودم می گفتم مردم که تقصیری ندارند باید صبر کرد خدا کریمه... 🔸وقتی در خانه ای پدر خانواده نباشد آن خانه سرد و بی روح است گاهی می‌نشستم گریه می کردم تا دلم آروم می‌گرفت بله سالها برایمان تکراری شده بود چون زندگی یک نواخت بود. 🔹با خودم گفتم اگه قرار باشد خبری از آمدنت نباشد به امید خدا نا امید ی را کنار می‌گذارم تا بتوانم در کارهایم موفق باشم... 🔸محمد در وصیت نامه خودش نوشته بود إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ‌ خدا با صبر کننده گان است همسرم صبر کن این دنیا فانی است انسانها قافله‌ای پیش و دنبالند یکی پس از دیگری باید بروند پس چه بهتر در این راه بروند هیچ سعادتی بهتر از شهادت نیست روح بلند و پر فتوحش شاد باشد... @shahidan_kerman