eitaa logo
شهدای کرمان
7.1هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
3.7هزار ویدیو
34 فایل
گلزار شهدای کرمان وصیت نامه و دیدار با خانواده های محترم شهدا https://eitaa.com/joinchat/790167778C57149595e2 @shahidan_kerman مدیر کانال @Manzeri 09025609655
مشاهده در ایتا
دانلود
✍به یاد شهید حاج علی محمدی پور... دلم تنگ غروب یاد شهیدان علی فرمانده خوبان ایران تو که در راه فی سبیل الله ز دوران مثال گوی بودی در بین یاران ببخشا بر من حقیر ندانم در کجایی تو شهیدی و شهید راه خدای کربلایی شهیدان را تو کردی راهنمایی تو ای لاله پرپر نارسیده ز دز اندر کجایی بدرگاهش دعایی کن علی جان علی یار و علی یاد و و علی خیبر چو جانان علی جسم بر زمین دل آستانش چون بدادی نگاهی هم ز پس نی بسته بودی علی جان رفتنت افسوس دارد چو صد حیف نا بودنت نیز افسوس دارد علی ساده علی سازش علی شیر دلاور علی عارف علی صادق علی مظهر ایمان علی راز همه رازهای دوران علی پیراهن چند باره پوشید علی کفشهای بی کاره پوشید نگاهی در درونش بود و پوشید نگاهش خواسته ی قلبش پوشید نگاه اولش آخر همان شد برای خود زمانش را بیاد داشت بر روی کاغذی بر خود نگاه داشت به تاریخ اش چو افتاد زیر چکمه همه حرفهای رازش فاش گردید بنازم آن لباس یک تنش را که هیچ فرقی نباشد نی ز یاران به نذری که پدر بهر تو کرده همین شدکه تو را خوب پرورانده تو که دین دارید شاهد رقم خورد به یک لحظه نگاهت را به خود برد بماند از تو کتاب خاطراتت کدامش را بگویم باز باز هست صفای دل نگاهش باز باز هست به آیات خدا بود بردنی شد علی راه یاران یاد یاران ماندنی کرد چو قبرت روشنی بخش دوران شد هم اکنون به پا بوست بیارند جمع یاران را هم اکنون... 💢نویسنده شعر بتول لشکری نیا همسر شهید محمد زینلی... @shahidan_kerman
✍سیره شهید محمد زینلی... 🔹سپاه ماشین در اختیار او قرار داده بود برای آموزش به نیروهای بسیج... 🔸کارش که تمام می شد ماشین را در خانه اش می گذاشت و برای کارهای شخصی و مهمانی رفتن با موتور می رفت. 🔹وقتی به او می گفتند ماشین در خانه هست آن وقت با موتور زن و بچه ات را جایی می بری؟ 🔸می گفت ماشین مال بیت المال است و من هرگز استفاده شخصی نمی کنم. @shahidan_kerman
✍نویسنده متن خانم لشکری همسر شهید محمد زینلی... 🔹نگاه تو در چشمان من ثبت شده است که مبادا خون شهیدان که بابت هر یک وجب از خاک وطن ریخته شده پایمال شود... 🔸می گوید ما برای اینکه در سلطه استکبار نباشیم از جان خود گذشتیم همسر و فرزندان خود را رها کردیم که امروز ایرانی مستقل داشته باشیم... 🔹امروز نتیجه آن را ملت ایران دارند می‌بینند که سران دیگر کشورها و مردم با وجدان آنها رهبر فرزانه انقلاب را فردی فقیه شجاع و نترس می دانند و افسوس نداشتن چنین رهبری را می‌خورند... 🔸آری از نعمت خون شهیدان و درسی که به ما آموختند شهامت را در دل تک‌تک جوانان ما در مقابل ظالمان یاد دادند یادشان جاویدان و یادشان گرامی باد... 🔹شهیدی که وسط ایستاده شهید محمد زینلی در سال ۱۳۶۲/۵/۸ در عملیات والفجر سه منطقه مهران به شهادت رسیدند... 🔸که بعد از ۱۰ سال پاره ای از استخوانهای مبارکشون تفحص شد و در گلزار شهدای هرمز آباد رفسنجان استان کرمان روح پاکشون آرام گرفت روحش شاد. @shahidan_kerman
✍شهیدان را شهیدان می‌شناسند... 🔹می شه از این دو کلمه همان سخن حاج قاسم را نتیجه گرفت تا شهید نباشی شهید نمی شوید... 🔸وقتی جوان‌های رعنا و با اخلاص و اخلاق نیکو را در مبارزات طاقت فرسا در کنار خود از دست می دانند از آن روز جوان‌های بعدی آماده شهادت می شدند و تأثیر حرکت ایثار شهیدان بود که دسته گل‌های بعدی را ساخت و به نزد خداوند فرا خواند... 🔹چهره همه شهدا بیانگر اخلاق و روحیات معنوی آنهاست این شهیدان تربیت شده مکتب امام حسین علیه السلام و رهبری همچون امام خمینی و امام خامنه ای هستند... 🔸شهید محمد زینلی در آخرین وصیت نامه خود نوشت هرکس به ولایت فقیه اعتقاد و ایمان ندارد در تشییع جنازه من شرکت نکند... 🔹ایشون در عملیات والفجر سه با اینکه دستشون شکسته بود هر چه اصرار کردند در عملیات شرکت نکند قبول نکرد... 🔸شهدای ما همه از این جنس بودند از خود گذشته و وفادار به ولایت... 🔹ان شاء الله این دو شهید بنام شهید حیدری که کمر شهید زینلی را گرفته جهت شلیک آر پی جی شفیع ما در آخرت باشند. @shahidan_kerman
✍فرازی از وصیت شهید محمد زینلی... 🔸خداوند در قرآن کریم می فرماید که انسانها فکر نکنند که ما مرگ آنها را تأمین نکرده ایم بلکه مرگ آنها تأمین شده و زمانی که باید فنا شوند فنا می شوند. @shahidan_kerman
✍خواب صادق همسر شهید محمد زینلی... 🔹در شب شهادت محمد خواب دیدم با پدر و مادر شهید داریم مسجد می سازیم که باد شدیدی آمد و چادرم را برد من به سرعت دنبال چادرم راه افتادم هی چادرم را می گرفتم از دستم بیرون می‌رفت من به زمین می خوردم و بلند می شدم باز چادرم را دنبال می کردم به یکباره چادرم به آسمان رفت. 🔸از خواب بیدار شدم خدا رحمت کند مادرم کنارم بود بیدارش کردم گفتم مادر محمد دیگه بر نمی گردد محمد شهید شده مادرم گفت اینطور نیست می آید بلند شو صدقه بینداز. 🔹سه روزی بود از عملیات والفجر سه گذشته بود خبر دادند که مفقودالاثر شده اند روزهای خیلی سختی بود عده ای رفتند به سوی اندیمشک چون می‌گفتند که زخمی ها را بردند در آنجا خبری نبود هر لحظه که می‌گذشت منتظر خبر بودیم یک عده می‌گفتند که اسیر شده اند خلاصه هر روز منتظر انتظار خیلی بد است صبر زیاد می طلبد. 🔸تا اینکه بعد از ده دوازده روز کسی درب خونمون را زد ضربان قلبم چنان می زد که داشت روح از بدنم جدا می شد درب را که باز کردم دیدم پسر خاله ایشان خدا رحمت کند شهید محمد نعمتی که فرمانده گردان یا مهدی لشکر ۴۱ ثارالله بود وسایل محمد را آورده بودند. 🔹اجازه ورود خواست من که خیلی بی تابی می کردم یک چند لحظه منو دلداری داد و گفت من قول می دهم نگذارم خون محمد پایمال شود به زودی به جبهه اعزام می شوم نگران نباش هنوز خبر دقیقی از ایشان نداریم ان شاء الله اسیر است و بر می گردد اگه شهیدم شده باشد سعادت داشته کلی از این صحبت‌ها. 🔸طولی نکشید ایشان هم بعد حدود نه ماه از مفقود شدن محمد به شهادت رسید. @shahidan_kerman
✍به انتظار آمدنت سالها بر ما چه گذشت به قلم همسر شهید محمد زینلی... 🔹دخترم نه ماهش تمام شده بود که در فراق پدرش نشستیم رفت تا آرمانها باقی بماند. 🔸هم رزمانش می گفتند در عملیات فتح‌المبین آرزوی شهادت نکرد دوست داشت که فرزندش را ببیند بعد اگر خدا خواست جان خود را در راه خدا تقدیم نماید. 🔹روح بلندی داشت اصلا حواسش این دنیایی نبود پدرش می گوید در نوجوانی هم کار می کرد و هم درس می خواند تا مخارج تحصیلش را بدست آورد. 🔸توجه به مادیات نداشت بسیار انسان مرتبی بود لباس هایش می بایست اتو زده باشد وقتی از خانه بیرون می‌رفت حتما نگاه به آینه می انداخت خلاصه دخترمون هر ساله بزرگتر می شد و جای پدر را خالی می دید روزها می‌گذشت. 🔹شوهر خواهرم همیشه فرزندانش را بوسه می زد دخترم اگه می دید به من چیزی نمی‌گفت اما یک روز صبرش سر آمد و گفت کاش فلانی جلوی من بچه هایش را نمی بوسید. 🔸می‌گفت من که پدرم را ندیدم و از مهر پدری چیزی نمی دانم اما ناراحت می شوم. 🔹شب‌های گرم تابستان را در گرمای خانه از ترس تمام درها را تا اذان صبح بسته نگه می داشتم از صدای کلر یا پنکه وحشت داشتم خانه می بایست در سکوت محض باشد هیچ شبی نشد که با آرامش بخوابیم تا سالها چاره ای نبود می‌بایست کم کم عادت می کردیم. 🔸دعا می کردم زمستان نشود در شب‌های زمستان از صدای باد وحشت عجیبی سراغم می آمد دخترم سه ساله شده بود خواب بی خواب چرت توانم را می برید از ترس خوابم نمی‌برد بچه را بغل می کردم هوا هم سرد روی پله می نشستم صدای اذان که می آمد خیالم راحت می شد که صبح شده آن وقت یک ساعتی می‌خوابیدم. @shahidan_kerman
✍به انتظار آمدنت سالها بر ما چه گذشت به قلم همسر شهید محمد زینلی... 🔹یک شب زمستان که برف هم آمده بود خیلی ترسیده بودم خانه دو تا از اقوام کمی نزدیک خانه مان بود با خودم گفتم امشب می روم خونه فلانی می‌خوابیم صبح زود می آییم خونه... 🔸بچه را بغل زدم در این سرما کمی جلو رفتیم باز برف شروع به باریدن کرد وقتی رسیدم مثل اینکه خوابیده بودند نا امید به سوی خونه خویشاوند بعدی راه افتادم خونه آنها نزدیک به هم بود چند قدمی که رفتیم منصرف شدم خلاصه به خانه برگشتیم. 🔹دستها سرد و بی حس درد فراق یک طرف سرگردانی و ترس طرف دیگر فقط کافی بود به خودم بگویم عجب سرنوشتی اشکهایم بی اختیار می‌ریخت خیلی وقتها هم کم توقع می شدم اما با خودم می گفتم مردم که تقصیری ندارند باید صبر کرد خدا کریمه... 🔸وقتی در خانه ای پدر خانواده نباشد آن خانه سرد و بی روح است گاهی می‌نشستم گریه می کردم تا دلم آروم می‌گرفت بله سالها برایمان تکراری شده بود چون زندگی یک نواخت بود. 🔹با خودم گفتم اگه قرار باشد خبری از آمدنت نباشد به امید خدا نا امید ی را کنار می‌گذارم تا بتوانم در کارهایم موفق باشم... 🔸محمد در وصیت نامه خودش نوشته بود إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ‌ خدا با صبر کننده گان است همسرم صبر کن این دنیا فانی است انسانها قافله‌ای پیش و دنبالند یکی پس از دیگری باید بروند پس چه بهتر در این راه بروند هیچ سعادتی بهتر از شهادت نیست روح بلند و پر فتوحش شاد باشد... @shahidan_kerman
✍بابای مهدیه چرا نمی آید به روایت همسر شهید محمد زینلی.. 🔹محبوبیت تا چه اندازه اخلاق و رفتار خوبش بین اقوام زبان‌ زد بود همه دوستش داشتند بسیار بهش احترام می‌گذاشتند از همه نزد اعضای خانواده عزیزتر بود جالب اینجا بود که هیچ کس هم بهش حسادت نمی‌کرد خواست خدا بود. 🔸به نظرم تقوا و ایمان و بدون تکبر با دیگران رفتار کردن است که به انسان عزت و بزرگی می دهد... 🔹بعد شهادتش همه برای نبودنش غمگین بودند یادم هست وقتی جنازه شون را که یک پلاک و تعدادی استخوان بود آوردند بالای تابوت پسران نوجوان خانواده چطور برایش اشک می‌ریختند... 🔸یک کودک سه ساله که با خانواده میهمان ما بود یک مرتبه پرسید بابای مهدیه چرا نمی آید این حرف را که زد همه گریه شدند... 🔹می‌گفت بگین چرا بابا همه هست اما بابای مهدیه نیست 🔸یکی بهش گفت رفته پیش خدا می‌گفت بگین بیاد مهدیه هم بابا داشته باشد شروع به گریه کرد..‌. 🔹نمی‌دونم چی شد که بهش گفتند ببین لباس هایش را نبرده برمی گردد خواست لباس هایش را ببیند به محضی ساک را باز کردند دیگه نمی شد آرامش کرد... 🔸بهتر است از شهدا همیشه یاد کنیم و طوری فرهنگ سازی شود نام شهید که برده می شود ایثارش در ذهن‌ها به نمایش در بیاید تا نسل در نسل بدانند چه جوانان رعنایی را برای حفظ ایران و نظام جمهوری اسلامی از دست داده ایم. @shahidan_kerman
✍شهید کرمانی که خودش را به فردی از یاسوج کیلومترها دورتر از مدفنش معرفی نمود عشق به شهدا حد و مرز نمی شناسد خانواده یاسوجی مهمان ویژه نوروزی سردار شهید محمد زینلی... 🔹آقای رهبر از شهر یاسوج در خواب می بیند شهیدی خود را به او معرفی می کند از استان کرمان است وی در اینترنت به جستجو می پردازد و با دیدن این عکس که در خواب دیده بود متوجه نام شهید می شود سردار شهید محمد زینلی... 🔸و حالا در فروردین ۱۴۰۳ آقای رهبر به همراه خانواده خود فاصله ۶۰۰ کیلومتری شهر یاسوج تا هرمزآباد رفسنجان را طی کردند تا در کنار تربت پاک شهید بزرگوار در ایام نوروز حاضر شوند و با شهید زمزمه های عاشقانه ای را که به واسطه خوابی دیده بود داشته باشد. در خواب به آقای رهبر گفته شده شهید زینلی هستم از کرمان در زمینه نام کوچک و محل خاک سپاری چیزی به ایشون گفته نشده... 🔸ایشون بعد از سرچ در اینترنت و دیدن عکس فوق که مطابق با عکس روی سنگ در خواب بوده متوجه نام و محل خاکسپاری شهید می شوند آقای رهبر وقتی به مزار مطهر شهید می رسند تپش قلب گرفتند و براشون هم عجیب بوده تصویری که در اینترنت دیدند و شناختند عکس وسط مربوط به شهید محمد زینلی است. @shahidan_kerman
✍مهمانان نوروزی سردار شهید محمد زینلی که از شهر یاسوج خود را به مزار مطهر شهید رسانیده اند. @shahidan_kerman
✍دلنوشته سرکار خانم بتول لشکری نیا همسر سردار شهید محمد زینلی... 🔹واقعیت را بباید پذیرفت که رفتنت حتمی است تا توانی تلاش بنمای که توشه ات خالی است... 🔸آنان که بودند که لطف خدا شاملشان است نی ما که در سوی هر باطلی فکرمان جاریست. 🔹قاسم آن سرلشکر بدر و خیبری است با خودش از قبل توشه و بعد برد هم پیمان. 🔸من که هی افسوس او خوردم و هیچ نیافتم تاکنون دل به او بستم در شفاعتش که شاید بیابم او. 🔹هزاران هزار بار فریادش زدم اما کو تهی دستم لیاقت نیافتم که نیافتم از بهر او. 🔸به امید محمدم باز نشستم در سوگ او شهادت که نشد شاید در شفاعتش در آیم آخر از او. 🔹گفتمش تو را کی بهر شهادت ز دنیا دل بریدنت بود آن شد سالهاها در فراق نیامدنت لطف خدا بود. 🔸آمدنت هم چو پاره ای از استخوان لطف خدا بود الحق به خواسته دلت رسیدی چون مادرت زهرا به مدتش بگو که قبر مبارکت کجا بود. @shahidan_kerman