هدایت شده از شهدای کرمان
✍فرازی از وصیت بسیار زیبای شهید حاج باقر منصوری...
⭕️ما آمدیم از خون حسین علیه السلام دفاع کنیم و به اسم راهیان کربلا آمدیم و کربلا را ندیدیم...
🔸اگر خدا خواست و شما به کربلا رفتید احوال ما را از حسین علیه السلام بپرسید...
💢شب جمعه شب زیارتی امام حسین علیه السلام یاد نماییم شهدا اصحاب ابا عبدالله علیه السلام را با صلوات...
#شهید_حاج_باقر_منصوری
#یاحسین
#کربلا
@shahidan_kerman
✍شهیدی که سرنوشت همه همرزمانش را به آنها گفت شهید حاج باقر منصوری طبق روایت آزاده حبیب الله اسدی...
🔹خرداد سال ۶۷ بود که در سدّ دز مستقر شدیم یک روز صبح بعد از ادای نماز و انجام ورزش صبحگاهی در چادر دور هم نشستیم تا صبحانه بخوریم حاج باقر کنار من بود او در حین صبحانه خوردن رو به ما کرد و گفت بچه ها چند نفر از بین ما برنمی گردند و چند نفر دیگر با تأخیر برمی گردند.
🔸همه با این حرفش جا خوردیم او همیشه خندان و گشاده رو بود آن روز شادتر و سرحال تر از روزهای قبل بود به چهره اش خیره شدم نورانی شده بود با اصرار گفتم حاجی خواب دیده ای که شهید می شوی در حالی که لبخند می زد گفت حالا گفتم حاجی من چی من هم شهید می شوم گفت نه ولی اتفاق دیگری برایت می افتد گیج شده بودم منظورش را درک نمی کردم به جز من دیگران هم فهمیده بودند که او شهید می شود همه بچه ها آنقدر دوستش داشتند که لحظه ای از کنارش دور نمی شدند.
🔸چند شب بعد به خطّ شلمچه رفتیم با روشن شدن هوا دشمن آتش سنگینی بر سرمان ریخت حاج باقر حال و هوای عجیبی داشت و با تسبیحی که در دستش بود ذکر می گفت چهره اش نورانی شده بود محوِ تماشای او بودم
در همین حین ترکشی به او خورد و او را نقش زمین کرد باعجله خودم را بالای سرش رساندم تا ببینم چه اتفاقی برایش افتاده.
🔹گفت من در دنیا دو آرزو داشتم آرزوی اولم زیارت خانه خدا بود که خدا را شکر رفتم و آرزوی دومم شهادت در راه خداست و الان در حال رسیدن به آرزوی دومم هستم.
🔸با لبانی خندان آخرین نگاهش را از ما گرفت و به خیل شهدا پیوست و من هم اسیر شدم.
#شهید_حاج_باقر_منصوری
@shahidan_kerman
✍اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْن وَ عَلی عَلَیِ بْن الْحُسَین وَ عَلی اَوْلادِ الْحْسَیْن وَ عَلی اَصحابِ الْحُسَین و علی انصار الحسین علیه السلام...
💢فرازی از وصیتنامه شهید حاج باقر منصوری...
🔹ما همه پیمان بستیم و با خون خود در دفتر جنگ امضا کردیم که تا آخرین قطره خون از این خاک آب و خون هزاران شهید و خون سرور آنها امام حسین علیه السلام دفاع کنیم.
🔹زمانی که آماده اعزام به جبهه بودم دختر کوچکم از من چند دفعه سؤال کرد کی برمی گردید؟
🔸با این گفتار او به یاد روزی افتادم که امام حسین علیه السلام به میدان رفت و دخترش زانوی اسب او را گرفت و گفت پدرم کی می آیی؟
🔹با یاد امام حسین علیه السلام و یارانش و همه شهیدان عزاداری کنید.
🔸ما آمدیم از خون حسین علیه السلام دفاع کنیم و به اسم راهیان کربلا آمدیم و کربلا را ندیدیم اگر خدا خواست و شما به کربلا رفتید احوال ما را از امام حسین علیه السلام جویا شوید.
🌹شادی روح مطهر و ملکوتی شهدا به ویژه شهید حاج باقر منصوری و تعجیل در فرج امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف صلوات...
#شهید_حاج_باقر_منصوری
@shahidan_kerman