✍نحوه شهادت شهید حسین عرب نژاد...
🔹اواخر سال ۶۰ بود که با حسین سعید و علیرضا عرب نژاد عازم جبهه شدم.
🔸بعد از چند روز آموزش دیدن در پادگان دوکوهه در دو گروهان مجزا در عملیات فتح المبین شرکت کردیم.
🔹از جمع چهاردنفره ما سعید و علیرضا به شهادت رسیدند یک ماه از شهادت آنها نگذشته بود که برای دومین بار راهی جبهه شدیم تا در عملیات بیت المقدس شرکت کنیم.
🔸بعد از چند روز آموزش دیدن عملیات آغاز شد من آر پی جی زن بودم و حسین کمکی من بود.
🔹در شب اول عملیات بعد از رسیدن به خطّ سیدجابر و گذشتن از پل بُشکه ای و رد شدن از میان نیزارها از داخل یک کانال به سمت دشمن حرکت کردیم بعد از دو ساعت حرکتمان با رسیدن به میدان مین متوقف شد.
🔸فرمانده گفت سرِ جای خود بنشینید داخل میدان مین هستیم آر پی جی را از روی دوشم برداشتم و روی دستم گذاشتم.
🔹همین که خواستم بنشینم مین کنار من و حسین که دقیقاً پشت سرِ هم ایستاده بودیم منفجر شد و هر دوی ما در حالی که زخمی شده بودیم روی زمین افتادیم.
🔸ترکش به شکم حسین اصابت کرده بود صدای یا حسین یا حسین او را می شنیدم در همان میدان مین به شهادت رسید و به جمع علیرضا و سعید پیوست.
💢راوی آقای مسعود عرب نژاد دوست و همرزم شهید...
#شهید_حسین_عرب_نژاد
@shahidan_kerman
✍شهیدی که تا همیشه زنده است ترس ندارد...
💢قسمت اول روایت فردی که فقط آرزوی شرکت در مراسم تشییع شهدا را در دل گذراند و شهید حسین عرب نژاد او را انتخاب کرد تا خانوادهاش را از چشم انتظاری درآورند و به او قول داد در مشکلات زندگی کمکش کند و در آن دنیا شفاعتش نماید روایتی از یدالله یزدی زاده...
🔹شب بود تلویزیون روشن بود و من محو تماشای مراسم عزاداری مردم نقاط مختلف کشور به مناسبت شهادت حضرت علی علیه السلام بودم.
🔸زمانی که تلویزیون مراسم عزاداری مردم تهران را نشان می داد زیرنویسش نوشته بود امروز به مناسبت شهادت حضرت علی علیه السلام پنج شهید گمنام در تهران بر دوش مردم روزه دار تشییع و در مسجد فائق محله پامنار به خاک سپرده شدند.
🔹با دیدن تابوتهای شهدا بر روی دستان مردم حالم دگرگون شد با چشمانی پر از اشک گفتم خوش به سعادت این شهدا که در روز شهادت حضرت علی علیه السلام بر دوش مردم روزه دار تشییع شدند کاش من هم در این مراسم و در جمع این مردم بودم.
🔸در حالی که به شهدا غبطه می خوردم خوابیدم در عالم خواب همان مراسم تشییع را با شکوهی افزونتر دیدم در حالی که خودم نیز در جمع عزاداران بودم دوش به دوش مردم روزه دار شهدا را تشییع کردیم تا اینکه به محوطه ای رسیدیم که اطرافش را سیم خاردار کشیده بودند تابوت پنج شهید را یک طرف سیمها گذاشتند و ما در طرف دیگر سیمها ایستادیم تا شاهد خاکسپاری شهدا باشیم در همین حین یک نفر که لباس سبز پاسداری بر تنش بود، مرا صدا زد و گفت شما باید یکی از شهدا را به خاک بسپاری با تعجب گفتم من گفت بله...
💢ادامه دارد...
#شهید_حسین_عرب_نژاد
@shahidan_kerman
شهدای کرمان
✍شهیدی که تا همیشه زنده است ترس ندارد... 💢قسمت اول روایت فردی که فقط آرزوی شرکت در مراسم تشییع شهدا
✍شهیدی که تا همیشه زنده است ترس ندارد قسمت دوم روایت فردی که فقط آرزوی شرکت در مراسم تشییع شهدا را در دل گذارند.
🔹به سمت تابوتهای شهدا رفتم و ناخودآگاه کنار سومین تابوت نشستم و گفتم من این شهید را به خاک می سپارم در عالم خواب دقیقاً می دانستم که این شهدا گمنامند و چندین سال از شهادتشان می گذرد و در حال حاضر جنازه ای را که آورده اند مشتی خاک و استخوان بیش نیست.
🔸دَرِ تابوت را باز کردند تمام پیکر شهید که بعد از ۲۴ سال تفحص شده بود مشتی خاک و استخوان بود که داخل کیسه قرار داشت کیسه را روی دستم گذاشتم همان پاسداری که صدایم کرده بود گفت هر وقت من گفتم شما داخل قبر برو و شهید را به خاک بسپار.
🔹با علامتِ آن پاسدار داخل قبر رفتم جنازه را روی خاک گذاشتم می خواستم بیرون بیایم که ناگهان قبر مثل روز روشن شد و به اندازه یک اتاق بزرگ درآمد و شهید با بدنی کاملاً سالم بر تختی نشست ترس تمام وجودم را فراگرفت نمی دانستم چه باید بکنم.
🔸یک لحظه به خودم آمدم و گفتم شهیدی که تا همیشه خدا زنده است ترس ندارد.
🔹با این حرف بر ترسم غلبه کردم می دانستم شهید گمنام است خطاب به او گفتم شما مفقودالاثری خیلی دلم می خواهد بدانم بچه کجای این خاکی.
🔸گفت من برای همین تو را انتخاب کردم تا خودم را معرفی کنم اگر خودم را معرفی کنم قول می دهی به خانواده ام اطلاع دهی و آنها را از نگرانی و چشم انتظاری درآوری در عوض من هم به تو قول می دهم که در مشکلات زندگی کمکت کنم و در آن دنیا شفاعتت کنم.
💢ادامه دارد...
#شهید_حسین_عرب_نژاد
@shahidan_kerman
شهدای کرمان
✍شهیدی که تا همیشه زنده است ترس ندارد... 💢قسمت اول روایت فردی که فقط آرزوی شرکت در مراسم تشییع شهدا
✍شهیدی که تا همیشه زنده است ترس ندارد این روایت واقعی است...
💢قسمت سوم روایت فردی که فقط آرزوی شرکت در مراسم تشییع شهدا را در دل گذراند و شهید حسین عرب نژاد او را انتخاب کرد تا خانوادهاش را از چشم انتظاری درآورند و به او قول داد در مشکلات زندگی کمکش کند و در آن دنیا شفاعتش نماید روایتی از یدالله یزدی زاده...
🔹گفت من حسینِ اکبر هستم حسین عرب نژاد بچه خانوکم بعضی از اقوامم در زرند زندگی می کنند.
🔸در عالم خواب دقیقاً می دانستم که من در تهران هستم و مراسم خاکسپاری آنجا برگزار شده.
🔹با تعجب گفتم کدام خانوک همان خانوکی که کنار خودمان است خندید و گفت بله همان خانوک خودمان همان خانوکی که کنار شماست به خانواده ام بگو که من اینجا به خاک سپرده شده ام و نفر سوم هستم.
🔸از خواب بیدار شدم ساعت یک و نیم بامداد بود صدایم به گریه بلند شد، خانمم با صدای گریه ام از خواب بیدار شد در حالی که اشک می ریختم خوابم را برایش تعریف کردم.
🔹با طلوع خورشید نزد برادرم رفتم و جریان خوابم را برایش تعریف کردم او گفت تو به شهید قول داده ای که به خانواده اش اطلاع دهی این دِینی است که به گردنت افتاده و باید اَدایش کنی
یک روز خانمم را سوار بر موتور کردم و راهی خانوک شدم آنجا از چند نفر پرسیدم شما در خانوک شهید مفقودالاثری را می شناسید که نامش حسین عربنژاد باشد و نام پدرش اکبر همه اظهار بی اطلاعی کردند.
🔸ناامید شدم و تصمیم گرفتم به کاظم آباد برگردم خانمم گفت ما این همه راه آمده ایم بیا از یک نفر دیگر هم سؤال کنیم شاید فرجی شود.
💢ادامه دارد...
#شهید_حسین_عرب_نژاد
@shahidan_kerman
شهدای کرمان
✍شهیدی که تا همیشه زنده است ترس ندارد این روایت واقعی است... 💢قسمت سوم روایت فردی که فقط آرزوی شرکت
✍قسمت سوم شهیدی که تا همیشه زنده است ترس ندارد این روایت واقعی است...
🔹چون شهید گفته ما وظیفه داریم دِینی را که بر گردنمان است ادا کنیم قبول کردم و گفتم به اولین فردی که برخورد کردم می پرسم اگر او هم چیزی ندانست برمی گردیم...
🔸در همین حین با مَرد مُسنّی برخورد کردیم جلو رفتم و به او گفتم شما شهید مفقودالاثری به نام حسینِ اکبر می شناسی گفت بله پسرِ خواهرم است خوشحال شدم و گفتم پدر و مادرش زنده اند گفت بله...
🔹در همین حین یک ماشین در حال نزدیک شدن به ما بود دایی شهید به آن ماشین اشاره کرد و گفت فردی که داخل ماشین است پدر شهید است.
🔸خودم را به پدر شهید رساندم و جریان را برایش تعریف کردم حرفم را باور نکرد گفتم به هر حال پسرِ شما روز شهادت حضرت علی علیه السلام در تهران دفن شده حاضرم خودم شما را به آنجا ببرم و قبرش را نشانتان بدهم او نفر سوم است از هر طرف که حساب کنید قبرش سومین قبر است.
🔹پدر شهید از ما خواست به خانه اش برویم ما هم راهی خانه اش شدیم آنجا پنج قاب عکس جلویم گذاشت و گفت خواب کدامیک از اینها را دیده ای
نگاهی به عکسها انداختم و گفتم ببخشید حاج آقا انگار ما اشتباهی آمده ایم شهیدی که من در خواب دیدم هیچ یک از اینها نیست چون عکسش داخل این عکسها نیست گفت مطمئنی گفتم بله.
🔸او از جایش بلند شد و به سمت یک اتاق رفت وقتی که از اتاق بیرون آمد دو قاب عکس در دستش بود به محض اینکه نگاهم به عکسها افتاد گفتم حاج آقا شهیدی که من در خواب دیدم عکسش در دست راست شماست.
💢ادامه دارد...
#شهید_حسین_عرب_نژاد
@shahidan_kerman
شهدای کرمان
✍قسمت سوم شهیدی که تا همیشه زنده است ترس ندارد این روایت واقعی است... 🔹چون شهید گفته ما وظیفه داریم
✍شهیدی که تا همیشه زنده است ترس ندارد این روایت واقعی است...
🔸خرم آن لحظه که مشتاق به یاری برسد آرزومند نگاری به نگاری برسد...
🔹پدر شهید برای لحظاتی به فکر فرو رفت و بعد از اندکی تأمل گفت بله شهیدی که شما در خواب دیده ای پسر من است که ما ۲۴ سال است از او بی خبریم.
🔸به مرور زمان خانواده شهید با مسئول امور شهدای تفحص شده در تهران تماس گرفتند و متوجه شدند پنج شهید گمنام در روز شهادت حضرت علی علیه السلام در تهران تشییع و در خیابان ایران محله پامنار مسجد فائق به خاک سپرده شده اند که محل شهادت و سنّ سومین شهید با شهید حسین عرب نژاد مطابقت دارد.
🔹با بازخوانی نقشه منطقه عملیاتی بیت المقدس و محل شهادت شهید و نمونه ای که از DNA او گرفته شده بود و با آن سنّش مشخص شده بود تمام شکها به یقین تبدیل شد و خانواده شهید برای زیارت قبرش عازم تهران شدند و بعد از ۲۴ سال دیدارها تازه شد و غبار سنگ قبر شهیدی که روزی به عنوان شهید گمنام به خاک سپرده شده بود با اشک چشمان مادرش شسته شد.
🔸بعد از جریان این خواب و آگاه شدن خانواده شهید از محل دفنش او طبق قولی که داده بود در تمام مشکلات زندگی کمکم کرد من و همسرم شفای کامل از بیماری که گریبان گیرمان بود گرفتیم و مدیون لطف و عنایت این شهید عزیز و بزرگوارهستیم.
💢پایان...
#شهید_حسین_عرب_نژاد
@shahidan_kerman
✍جمله ماندگار شهید حسین عرب نژاد...
🔸همیشه خطاب به دنیاپرستان و افراد بی تفاوت می گفت گمان نکنید آنهایی که به جبهه می روند ندانسته و از روی ناآگاهی این راه را می روند و شهید می شوند به خدا قسم شما ندانسته زنده اید مرگ راهی است که همه باید بروند و شهدا این راه را از مسیر مستقیم که بهترین مسیر است رفته اند.
#شهید_حسین_عرب_نژاد
@shahidan_kerman