eitaa logo
شهدای کرمان
10.6هزار دنبال‌کننده
6هزار عکس
5.3هزار ویدیو
44 فایل
کانال شهدای کرمان انتشار خاطرات زندگی‌نامه وصیت‌نامه‌ تصاویر و فیلم‌های شهدا https://eitaa.com/shahidan_kerman
مشاهده در ایتا
دانلود
✍سردار شهید محمد حسین یوسف الهی چنان روح ملکوتی و عرفانی داشت که هر کس او را می دید عاشق سکنات و رفتارش می شد شهیدی که چشم برزخی داشت. 🔹آقای هادی یوسف الهی برادر شهید روایت می کند : یکبار که محمد حسین در برگشت از جبهه به دلیل جراحت در بیمارستان بستری بود مادرم فلاسک بابونه ای را داد که برای او ببرم... 🔸وقتی وارد اتاق شدم گفت: از لحظه ای که از در خانه حرکت کردی تو را دیدم. 💢هدیه به روح مطهر و ملکوتی اش صلوات... @shahidan_kerman
✍راز به درجه ی عرفان رسیدن و چشم برزخی داشتن شهید محمد حسین یوسف الهی طبق روایت برادرش آقای هادی یوسف الهی : آنچه محمدحسین را به اینجا و عظمت رساند مطالعات قرآن و نهج البلاغه بود. 🔸چند سال پیش که هنوز وضعیت حجاب اینگونه نبود شبی محمدحسین را در خواب دیدم و پرسیدم ما در این اوضاع و احوال چه کنیم؟ گفت: هادی! متوسل به قرآن شوید. @shahidan_kerman
✍خانه دوم حاج قاسم در زمان دفاع مقدس و پیش بینی دقیق سردار شهید محمد حسین یوسف الهی درباره زمان شهادت خودش... 🔹واحد اطلاعات عملیات لشکر ۴۱ ثارالله خانه دوم حاج قاسم که خیلی صبح ها آنجا زیارت عاشورا برقرار بود. 🔸شهید یوسف الهی عجله داشت خودش را به جبهه برساند حدود دو هفته قبل از شهادت گفت این آخرین عملیات است که در آن حضور دارد. 🔹یکبار او را حمام برده بودم که پاهایش به شدت مجروح بود دلم نیامد قسمتی از این پا را کیسه بکشم. 🔸به من گفت: من این پا را فقط در این عملیات نیاز دارم محکم کیسه بکش! 💢راوی آقای هادی یوسف الهی برادر شهید... @shahidan_kerman
✍مرگ آگاهی شهید محمد حسین یوسف الهی.... 🔹وقتی هور العظیم بودیم خواب دیده بودم محمد حسین شهید می شود از آن زمان به بعد هر وقت می دیدمش بی اختیار اشکم جاری می شد. 🔸خودم را برای عملیات والفجر هشت رساندم منطقه با مهدی پرنده غیبی باهم بودیم که محمد حسین با موتور از راه رسید باز اشکم جاری شد. 🔹محمد حسین دل از دنیا کنده بود خطاب به شهید مهدی پرنده غیبی گفت: شما کاری ندارید من هم دارم می روم شهادتش را می گفت. 🔸شهید مهدی پرنده غیبی شروع کرد به گریه کردن و گفت: محمد حسین! تو اهل این حرف ها نبودی تو که رفیق با معرفتی بودی... 🔹محمد حسین گفت: به خدا قسم! دو سال است که به خاطر رفاقت با شما مانده ام. 🔸بعد از شهادت شهید اکبر شجره این دو سال را فقط به هوای شما صبر کردم دیگر بیش از این ظلم است انصاف بدهید آن طرف هم کسانی هستند که منتظرم هستند... 🔹همان طور که می خندید سوار موتورش شد و رفت و ما فقط گریه کردیم و نگاه کردیم. 💢راوی: حمید شفیعی؛ همرزم شهید... @shahidan_kerman
4.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍از آن زمان که بر این آستان نهادم روی فراز مسند خورشید تکیه گاه من است... 🔹بر آستان جانان گر سر توان نهادن گلبانگ سربلندی بر آسمان توان زد... 🔸گر دولت وصالت خواهد دری گشودن سرها بدین تخیل بر آستان توان زد... @shahidan_kerman
✍حاجت گرفتن از شهید عارف محمد حسین یوسف الهی... 🔹در سال ۱۳۷۶ کتابهایی در زمینه سر گذشت شهدا منتشر شد و من تعدادی از آنها را خواندم. 🔸هر شهیدی چند روزی ذهنم را مشغول می کرد تا اینکه کتاب نخل سوخته را در مورد زندگی نامه شهید یوسف الهی خواندم. 🔹این کتاب به یمن برکات شهید تاثیر زیادی روی من گذاشت و فکرم را مشغول کرد. 🔸در سال ۱۳۷۷ توفیق زیارت امام رضا علیه السلام نصیبم شد و من در اتوبوس فکر می کردم که خوش به حال شهیدان و کاش می شد که از آنها کمک گرفت. 🔹یاد شهید یوسف الهی افتادم و برایش فاتحه خواندم و صلوات فرستادم. 🔸یک لحظه در حالت خواب و بیداری دیدم که با لباس سفید و تمیز نشسته است و حرفهایم را روی برگه ای می نویسد! 🔹زیر دستش کتاب شهید خودش بود من در زندگی او را ندیده بودم. 🔸تصمیم گرفتم که توسلم را به او ادامه بدهم و او را در ثواب زیارت امام رضا علیه السلام شریک کنم. 🔹یکبار هم او را در حرم امام رضا علیه السلام در لباس خدام ها دیدم که داشت فرش های نماز را پهن می کرد. 🔸انگار تشویق می شدم که بیشتر از او کمک بخواهم 🔹می دانستم که عارف بوده و دلم می خواست که من هم بتوانم ذره ای از معرفت و عرفان او را کسب کنم پس نباید این توفیق گرانبها را از دست می دادم. 🔸با خودم می گفتم که ای کاش محبتم به این شهید باعث ارتقاء ام به سطحی می شد که او در آنجا بود اما من کجا و مقام و مرتبه شهیدان کجا؟ 💢ادامه دارد... @shahidan_kerman
✍حاجت گرفتن از شهید عارف محمد حسین یوسف الهی قسمت دوم... ✅بر این مژده گر جان فشانم رواست... 🔹زیارت مشهد که تمام شد برای خرید بلیط برگشت دچار مشکل شدیم و من با خودم می اندیشیدم که آیا هدیه هایم به او می رسد. 🔸باز هم در خواب دیدم که لباس پاسداری پوشیده بود و در ترمینال روی سکویی نشسته بود و می خندید و می گفت بخوان. 🔹و من با همین یک کلمه فهمیدم که ارتباط من با او برقرار است و دعاهایم را می شنود و همان روز در حین ناامیدی برای خرید بلیط برگشت بلیط گیرمان آمد. 🔸در یازدهم مهر ماه باز هم او را در خواب دیدم که یک تقویم دستش بود و تاریخی را در ان نشان می داد که در چهارده مهر ماه خبر بیرون آمدن اسم برای حج عمره به من رسید . 💢ادامه دارد... @shahidan_kerman
✍حاجت گرفتن از شهید عارف محمد حسین یوسف الهی قسمت سوم... 🔸چه دلاورانی بودند و چه انسانهای بزرگی ؛ شهدا عزیز کرده های خداوندند و من باور دارم که چنین است. 🔹خداوند خود فرموده است ؛ وَلا تَحسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحياءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقونَ... 🔸که آنها زنده اند و در نزد پروردگار شان روزی می خورند و این روزی از همان عطیه ای است که اولیاء خداوند از آن بهره می برند و بدلیل قربشان به پروردگار به آن دست یافته اند. 🔹این دردانه های پروردگار بی دلیل به این مقام نرسیده اند که همچون سالارشان سر بر کف گرفته و در میدان عشق خداوند جانفشانی نموده و به این مرتبه رسیده اند و به همین دلیل روزی خاص نصیبشان می شود. ✅و چه روزی گوارایی ! 🟢و از آن به ما بندگان هم به اندازه ی ظرفیت هایمان و درخواست هایمان می رسد. 🔸حرمت نگه داشتن برای سالار شهیدان باید با حرمت نگه داشتن برای این شهدا هم باشد که اینان اصحاب امام حسین علیه السلام در این زمان هستند. 🔹و آذر ماه بالاخره عازم سفر حج عمره شدم و من شهید یوسف الهی را در ثواب زیارت شریک کرده ام احساس می کنم که شور و حال نماز و دعایم از اوست. 🔸معنویت خانه خدا با هیچ جایی برابر نیست و جا های دیگر در مقابل عظمت و شکوه معنوی خانه خدا رنگ می بازد. 💢ادامه دارد... @shahidan_kerman
14.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍شهید عارف محمدحسین یوسف الهی... 🔹گاز شیمیایی و عشق هر دو می سوزانند! 🔸یکی پوست را ؛ و چشم را ؛ و جسم را و دیگری دل را و جان را... 🔹هر دو سوختن ناله ها دارد و نشانها ! 🔸خوب که نه ؛ بد هم نگاه کنی نشانِ هر دو سوختن را در او می بینی… ✅ولی این سوختن کجا و آن سوختن کجا؟ 💢راوی آقای علی زین العابدین پور... @shahidan_kerman
✍پاسخ شهید محمد حسین یوسف الهی در جواب دوستش در آلمان که به او گفت دیگر به ایران و جبهه بر نگرد.. 🔹شهید محمد حسین یوسف الهی شیمیایی شده بود و برای درمان او را به آلمان منتقل کردند. 🔸در همان روزهای اقامتش یکی از دوستان دوران تحصیلش را دید او از شهید یوسف الهی خواست که دیگر به ایران برنگردد و در آلمان بماند... . 🔹به شهید یوسف الهی گفت: حسین جان دیگر تکلیف از تو برداشته شده است چون به اندازه کافی جنگیده ای نمی خواهد برگردی ایران و همین جا بمان. 🔸 شهید یوسف الهی نگاهی به دوستش کرد و گفت: اینجا برای شما خوب است و دشت های داغ جبهه های جنوب برای من... 🔹حسین پسر غلامحسین آفریده شده برای جنگ و تا جنگ هست و من زنده ام توی جبهه ها می مانم. @shahidan_kerman
هدایت شده از شهدای کرمان
20.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍دلبسته ی عشق بسته دنیا نیست زندگی ختم به شهادت نشود زیبا نیست @shahidan_kerman
✍نور در چهره شهید محمد حسین یوسف الهی... 🔹ما قبل از عملیّات والفجر سه در شهرک پیروز اهواز مستقر بودیم این ساختمان متعلّق به کارخانه ذوب آهن بود که با شروع جنگ کار در آنجا تعطیل شده بود و این مکان محلّ اسکان رزمندگان بود. 🔸شهید حمیدرضا جعفرزاده از واحد تخریب آمده بود و نیرو می خواست او خصوصیّات کار در واحد تخریب و حساسیت موضوع را بیان کرد من آقاملایی شمس الدینی و یکی دو تا از بچّه ها تصمیم گرفتیم همراهش به واحد تخریب برویم امّا بعد از او شهید علی اکبر شجره صحبت کرد و خصوصیّات واحد اطّلاعات عملیّات را گفت پشیمان شدیم و به واحد اطّلاعات عملیّات رفتیم. 🔹به مدت دو هفته در اهواز آموزش های شناسایی و کار با قطب نما را فرا گرفتیم شب هجدهم یا نوزدهم ماه رمضان بود که محمد حسين يوسف الهى آمد و تعداد هفت هشت نفر از ما را انتخاب کرد تا به شناسایی ببرد من از همان ابتدا که او را دیدم و صحبت هایش را شنیدم بسیار به او علاقه مند شدم او به گونه ای با ما رفتار کرد که انگار از پیش ما را می شناخته و آنچنان مهرش به دل من نشست که انگار مدتهاست با او دوست هستم او واقعا رفتاری تأثیر گذار داشت و امکان نداشت کسی با دیدنش مجذوبش نشود. 🔸من اصولا شخصیّتی بودم که از شوخی خوشم نمی آمد امّا وقتی محمد حسین با من شوخی می کرد نه تنها ناراحت نمی شدم بلکه لذّت هم می بردم چون شوخی های او از روی دوست داشتن و علاقه بود نه از باب تمسخر واقعا شهيد يوسف الهی نوری در چهره اش داشت که این نور فقط مختص خودش بود. 💢راوی آقای محمد شرف علی پور منبع کتاب حسین پسر غلامحسین صفحات ۱۶۵_۱۶۴ @shahidan_kerman