‹🍃🥀›
میگما🖐🏻!
احیانااینقدرڪہشڪایٺمےکنیم ازنداشتہهامون؛
خداوکیلۍچقدرواسہداشتههامون شڪرخداکردیم؟!
صَبرڪُنڪِہبَرآیَدبِہڪـٰامِدِل
آنآرِزوڪِہدَردِلِاُمیدوارِتوست…!✨
#دلی🤍🌿
‹چادربسڪہغزلهادارد؛
شعرمشکےبہوجودآمدازشاعرها…シ✵›
#چادرانه💖💫
کانالرسمیشهیدبابکنوریو شهیدمصطفیصدرزاده❤️
-
شوقِدیدارتوراقاصِدبۍرحمچهداند؟
آنقدرشوقبهدیدارتودارمکهخدامیداند :)♥️.
#یااباعبداللّھ🌱
کانالرسمیشهیدبابکنوریو شهیدمصطفیصدرزاده❤️
-
میگفت:
اونۍکهتوروباشهداآشنامۍکنهروهیچوقت رهاشنکن...
شایدمامورباشهازطرف،شهدا:)🌱!
بچه ها سلام
روزتون بخیر🌹
دایی یکی از بچه های کانال شهید هستن و قرار شد ما بخشی از خاطرات این شهید عزیز رو بزاریم کانال تا شما بیشتر بشناسید این شهید بزرگوار رو!):-🌸
اگه دوست داشتید میتونید پخش کنید تا تعداد افراد بیشتری آشنا شن باهاشون!
خواهرزاده ی شهید خیلی تلاش کردن که مردم رو با این شهید آشنا کنند و بماند که چقدر موانع اومد جلو راهشون که نشد بشه!
ولی امروز من بخشی از خاطرات رو میزارم که شما بشناسید.
تیکه هایی از خاطرات شهید رو ارسال میکنم.
توی هر پیام یه خاطره از شهید هست.♥️
#خاطره!):-1⃣
مهدی اومد به خواب حسین آقا(همسایه خانه پدری اش)
همسایه لطف میکنین رفتین نانوایی برای خونه ماهم نون بگیرین؟
حسین آقا میرسه دم خونه مادر شهید خونه ای که چند سالی هست نه رنگ مهدی رو به خودش دیده نه پدر مهدی
حالا دیگه هر دو آسمانی شدن
حاج خانوم سلام خدا بد نده پا تون چی شده؟!
آقا مهدی اومدن به خوابم گفتن برای شما هم نون بخرم :)
🌸شهید ۲۲ ساله تنگه چزابه مهدی عباسیان دیسفانی🌸
#خاطره!):2⃣
رقیه: داداش بریم دیر میشه نمیرسیم به اتوبوس
مهدی: نه آبجی بذار برای آبجی کوچیکه از بازار رضا (ع) سوغات بخرم
بچه است دلش خوش میشه به این چیزها
وقتی برگشت دو پیراهن نقلی تو دستش بود
حتی به فکر بچه ده ساله هم بود با اینکه حقوقی که بهش میدادن زیاد نبود
🌸شهید ۲۲ ساله تنگه چزابه مهدی عباسیان دیسفانی🌸