eitaa logo
کانال‌رسمی‌شهید‌بابک‌نوری‌و شهیدمصطفی‌صدر‌زاده❤️
6.2هزار دنبال‌کننده
20.8هزار عکس
7.4هزار ویدیو
43 فایل
○•|﷽|•○ ❁کانال‌رسمی‌مصطفی‌بابک‌قلبها❁ بزرگترین‌کانال‌رسمی‌شهیدان!):-❤️ 🔹💌شهید مصطفی صدر زاده! 🔹💌شهید بابک نوری هریس! 🌸ڪانال‌ٺحٺ‌مدیریٺ‌مسٺقیم #خانواده‌شہیدان فعاݪیٺ‌دارد🌸 حالا‌که‌دعوتت‌کرده‌بمون!🦋 تبادل @khoday_man8 تبلیغات هم پذیرفته میشه 🌸
مشاهده در ایتا
دانلود
۱ . سلام هستن ولی سرما خوردگی دارند و میان إن شاء الله ۲ . هر جوری دوست داری بخون 😅 ۳ . اگه میدونستی خب نمیدونی . اگر میدونستی موظف میدونستی که بخونی . نماز عبادت میان شما و خداست و همچی شما به همین عبادت هست و شکرگذاری خداوند . شما چرا به این دنیا اومدین ؟؟ برای آزمایش و امتحان تلاش باید کرد با اعمال خوب به خدا بگی که من لیاقت بهشت رو دارم و این دنیا امتحان خوب پس دادم . دیگه ساده تر از نمیتونم بگم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌾 🌾قسمت حمله چند جانبه ماجرا بدجور بالا گرفته بود …  همه چیز به بدترین شکل ممکن … دست به دست هم داد تا من رو خورد و له کنه …😣 دانشجوها، سرزنشم می کردن که یه موقعیت عالی رو از دست داده بودم …  اساتید و ارشدها، نرفتن من رو یه اهانت به خودشون تلقی کردن …  و هر چه قدر توضیح می دادم فایده ای نداشت …  نمی دونم نمی فهمیدن یا نمی خواستن متوجه بشن …😒 دانشگاه🏢 و بیمارستان 🏥…  هر دو من رو تحت فشار دادن که اینجا، جای این مسخره بازی ها و تفکرات احمقانه نیست …  و باید با شرایط کنار بیام و اونها رو قبول کنم … هر چقدر هم راهکار برای حل این مشکل ارائه می کردم …فایده ای نداشت …  چند هفته توی این شرایط گیر افتادم …شرایط سخت و وحشتناکی که هر ثانیه اش حس زندگی وسط جهنم رو داشت …😥😣 وقتی برمی گشتم خونه …  تازه جنگ دیگه ای شروع می شد… مثل مرده ها روی تخت می افتادم … حتی حس اینکه انگشتم رو هم تکان بدم نداشتم …  تمام فشارها و درگیری ها با من وارد خونه می شد …👈 و بدتر از همه شیطان 😈…کوچک ترین لحظه ای رهام نمی کرد …  در دو جبهه می جنگیدم …  درد و فشار عمیقی تمام وجودم رو پر می کرد … … سخت تر و وحشتناک بود…  یک لحظه غفلت یا اشتباه، ثمر و زحمت تمام این سال ها رو ازم می گرفت …  دنیا هم با تمام جلوه اش … جلوی چشمم بالا و پایین می رفت …  می سوختم و با چنگ و دندان، تا آخرین لحظه از ایمانم دفاع می کردم …😥😖 حدود ساعت 9 🕘… باهام تماس گرفتن و گفتن سریع خودم رو به جلسه برسونم … پشت در ایستادم …  چند لحظه چشم هام رو بستم … ✨✌️ _بسم الله الرحمن الرحیم … خدایا به فضل و امید تو … در رو باز کردم و رفتم تو …  گوش تا گوش … کل سالن کنفرانس پر از آدم بود …  جلسه دانشگاه و بیمارستان برای بررسی نهایی شرایط … 👈رئیس تیم جراحی عمومی هم حضور داشت … ادامه دارد ... ✍نویسنده:
🌾 🌾قسمت پله اول پشت سر هم حرف می زدن …  یکی تندتر …  یکی نرم تر … یکی فشار وارد می کرد …  یکی چراغ سبز نشون می داد … همه شون با هم بهم حمله کرده بودن … ⚔ و هر کدوم، لشکری از شیاطین به کمکش اومده بود … وسوسه و فشار پشت وسوسه و فشار …  و هر لحظه شدیدتر از قبل …😰😖 پلیس خوب و بد شده بودن …  و همه با یه هدف … یا باید از اینجا بری … یا باید شرایط رو بپذیری …😏 من ساکت بودم …  اما حس می کردم به اندازه یه دونده ماراتن، تمام انرژیم رو از دست دادم …به پشتی صندلی تکیه دادم … 🌴– زینب … این کربلای توئه … چی کار می کنی؟ … کربلائی میشی یا تسلیم؟ …😰😖 چشم هام رو بستم … بی خیال جلسه و تمام آدم های اونجا…😢😖🙏 – خدایا … به این بنده کوچیکت کمک کن … نزار جای حق و باطل توی نظرم عوض بشه … نزار حق در چشم من، باطل… و باطل در نظرم حق جلوه کنه … خدایا … راضیم به رضای تو … با دیدن من توی اون حالت …  با اون چشم های بسته و غرق فکر … همه شون ساکت شدن … سکوت کل سالن رو پر کرد… خدایا … به امید تو …😊💪 بسم الله الرحمن الرحیم … و خیلی آروم و شمرده … شروع به صحبت کردم … – این همه امکانات بهم دادید … که دلم رو ببرید و اون رو مسخ کنید … حالا هم بهم می گید یا باید شرایط شما رو بپذیرم … یا باید برم … امروز آستین و قد لباسم کوتاه میشه و یقه هفت، تنم می کنید…  فردا می گید پوشیدن لباس تنگ و یقه باز چه اشکالی داره؟ … چند روز بعد هم … لابد می خواید حجاب سرم رو هم بردارم … چشم هام رو باز کردم … – همیشه … همه چیز … با رفتن روی اون پله اول … شروع میشه … سکوت عمیقی کل سالن رو پر کرده بود … ادامه دارد ... ✍نویسنده:
🌾 🌾قسمت من یک دختر مسلمانم سکوت عمیقی کل سالن رو پر کرده بود … چند لحظه مکث کردم … – یادم نمیاد برای اومدن به انگلستان و پذیرشم در اینجا به پای کسی افتاده باشم و التماس کرده باشم … شما از روز اول دیدید … من یه دختر مسلمان و محجبه ام … و شما چنین آدمی رو دعوت کردید … حالا هم این مشکل شماست، نه من… و اگر نمی تونید این مشکل رو حل کنید …  کسی که باید تحت فشار و توبیخ قرار بگیره … من نیستم …😏 و از جا بلند شدم …  همه خشک شون زده بود …  یه عده مبهوت …😧😳  یه عده عصبانی … 😡 فقط اون وسط ✨رئیس تیم جراحی عمومی خنده اش گرفته بود …😄 به ساعتم نگاه کردم … – این جلسه خیلی طولانی شده … حدودا نیم ساعت دیگه هم اذان ظهره … هر وقت به نتیجه رسیدید لطفا بهم خبر بدید … با کمال میل برمی گردم ایران … نماینده دانشگاه، خیلی محکم صدام کرد …😠✋ – دکتر حسینی … واقعا علی رغم تمام این امکانات که در اختیارتون قرار دادیم … با برگشت به ایران مشکلی ندارید و حاضرید از همه چیز صرف نظر کنید؟ … – این چیزی بود که شما باید … همون روز اول بهش فکر می کردید … جمله اش تا تموم شد … جوابش رو دادم … می ترسیدم با کوچک ترین مکثی … دوباره شیطان😈 با همه فشار و وسوسه اش بهم حمله کنه … این رو گفتم و از در سالن رفتم بیرون و در رو بستم …  پاهام حس نداشت … از شدت فشار …تپش قلبم رو توی شقیقه هام حس می کردم …😣 ادامه دارد ... ✍نویسنده:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یہ گروہ فعاݪ میخوایے ڪه مطالب قرآنے بزاره¿❄️ با ڪلے استیڪر قرآنی و روز مرہ¡ اونم کاملا رایگان؟❤️ این گروه فقط مطلب نداره¡🌈 اموزشم دارہ!¡ اونم با ارائه مدرک معتبر¿ 😍 یا‌دنبال‌جایے میگردی که بتۅنے قران یاد بگیری؟اونم رایگان😳 درۏاقع با کمترین ݒولـ💶ـــ قرآݩ یاد میگیڔی😈 میخوایے فعاݪیتݜ ٽاݕټ ݕاݜہ؟🌟 اونم با‌کلی مسابقه‌و جایزه های عالی🎁 مطالب تکراری و خسته کننده🥱نباشه؟! به پیݜناڋ دوستام ڪݪے ڴشتݦ تا ݐیڎاݜ ڪردݦـــ🥳ــــــــ این گروه مخصوص افرادیه که همیشه دنبال کسب بهترینها هستن😎 پس تا پیام پاک نشده فورا عضو‌‌شــ🤩ـــو🏃‍♂🏃 اینم لیکشـــ😉ـــہ https://eitaa.com/joinchat/4102750792Ce05401958d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
『بسم‌اللھ‌ِ الذی‌خَلقَ‌الحُسَیۡن؏ :)!』❤️
- صبحم بھ طلوعِ - دوستت‌ دارم توست˘˘! - ˼♥️˹ _ذکر روز یکشنبه .. ــــ ـ بِھ‌نٰامَت‌ یا ذالجلال و الاکرام 🌸 ۱۰۰ صلوات روزانه هدیه به امام زمان عج ❤️