eitaa logo
کانال‌رسمی‌شهید‌بابک‌نوری‌و شهیدمصطفی‌صدر‌زاده❤️
6.2هزار دنبال‌کننده
20.9هزار عکس
7.5هزار ویدیو
43 فایل
○•|﷽|•○ ❁کانال‌رسمی‌مصطفی‌بابک‌قلبها❁ بزرگترین‌کانال‌رسمی‌شهیدان!):-❤️ 🔹💌شهید مصطفی صدر زاده! 🔹💌شهید بابک نوری هریس! 🌸ڪانال‌ٺحٺ‌مدیریٺ‌مسٺقیم #خانواده‌شہیدان فعاݪیٺ‌دارد🌸 حالا‌که‌دعوتت‌کرده‌بمون!🦋 تبادل @khoday_man8 تبلیغات هم پذیرفته میشه 🌸
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗جانَم میرَوَد💗 پارت66 نگاهی به آدرس انداخت. _آره خودشه... سرش و  بالا آورد و به رستورانی مجلل نگاهی کرد. موبایلش و درآورد و پیامی به مهران داد. _تو رستورانی؟؟؟ منتظر جواب موند. بعد از یک هفته چادر سر کردن، الآن با مانتو، کمی معذب بود. هی، مانتویش و پایین می کشید. نمی دونست چرا این همه سال چادر نپوشیدن، اونو معذب نکرده بود ولی الآن...!! با صدای پیامک، به خودش اومد. _آره! بیا تو... به سمت در رفت. یک مرد، که کت و شلوار پوشیده بود، در و براش باز کرد. تشکری کرد و وارد شد. گارسون به طرفش اومد. _خانم رضایی؟! _بله! گارسون، با دست به میزی اشاره کرد. _بله بفرمایید... آقای صولتی اونجا منتظر هستند. مهیا، دوباره تشکری کرد و به سمت میزی که مهران، روی اون نشسته بود، رفت. مهران سر جاش  وایستاد. _سلام! مهران، با تعجب به دست شکسته مهیا نگاهی کرد. _سلام...این چه وضعیه؟! مهیا با چهره ای متعجب و پر سوال نگاهش کرد. _چیزی نیست... یه شکستگیه! مهران سر جاش نشست. _چی میخوری؟! _ممنون! چیزی نمی خورم. فقط جزوه ام رو بدید. مهران با تعجب به مهیا نگاه کرد. _چیزی شده مهــ... ببخشید، خانم رضایی؟! _نه! چطور؟! مهران، به صندلیش تکیه داد. _نمی دونم... بعد دو هفته اومدی... دستت شکسته... رفتارت... با دست، به لباس های مهیا اشاره کرد. _تیپت عوض شده... چی شده؟ خبریه به مام بگو... مهیا، سرش و پایین انداخت و شروع به بازی با دستبندش، کرد. _نه! چیزی نشده... فقط لطفا جزوه رو بدید. دستش و به سمت مهران دراز کرد، تا جزوه دک بگیرد؛ که مهران، دست مهیا رو تو دستاش گرفت. مهیا، دستش و محکم از دست مهران کشید. تموم بندنش به لرزش افتاده بود. مهران، دستش و جلو برد تا دوباره دستش و  بگیره... که مهیا با صدای بلندی گفت: _دستت رو بکش عوضی! نگاه ها،همه به طرفشون برگشت. مهران، به بقیه لبخندی زد. _چته مهیا...آروم همه دارند نگاه میکنند. _بگذار نگاه کنند...به درک! _من که کاری نمی خواستم بکنم،  چرا اینقدر عکس العمل نشون میدی! مهیا فریاد زد: _تو غلط میکنی دست منو بگیری! کثافت! کیفش و از روی میز برداشت و به طرف بیرون رستوران، دوید... قدم های تند و بلندی برمی داشت.احساس بدی بهش دست داده بود. دستش و به لباس هاش می کشید. خودش هم نمی دونست چه به سرش اومده بود! وقتی که مهران دستش و گرفته بود؛ احساس بدی بهش دست داده بود. با دیدن شیر آبی، به طرفش رفت. آب سرد بود.... دستانش و  زیر آب گذاشت. و بی توجه به هوای سرد، دستاش و شست. دستاش از سرما و آب سرد، سرخ شده بودند. اونا رو تو جیب پالتوش گذاشت. وبه راهش ادامه داد. نمی دونست چقدر پیاده روی کرده بود؛ اما با بلند کردن سرش و دیدن نوری سبز، ناخوداگاه به سمتش رفت... 🍁نویسنده : فاطمه امیری 🍁 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بســـم الله الرحــمن الـــرحـــیم💗
- صبحم بھ طلوعِ - دوستت‌ دارم توست˘˘! - ˼♥️˹ ــــ ـ بِھ‌نٰامَت‌ یا حــی یا قیــوم 🌸 ۱۰۰ صلوات روزانه هدیه به امام زمان عج ❤️
Ali-Fani-Ziyarat-Ashoura.mp3
11.65M
زیارت عاشورا🌸 به نیابت از شهید مصطفی صدرزاده♥️
6.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
الهی! بگیر از من هرچه که تورا ازمن می‌گیرد.. «یا مَولایَ بِذِكرِکَ عاشَ قَلبی» قلبم با یاد تو زنده است ..♥️ @shahidanbabak_mostafa🕊
خداوند دنیا را به هرکسی که دوستش داشته‌ باشد یا نداشته باشد، میدهد اما دین را، فقط به کسی که دوستش داشته‌ باشد میدهد.. - غررالحکم؛حدیث۱۵۶۸ @shahidanbabak_mostafa🕊
از آنهایی نباش که از گناهکاران بدش می‌آید اما خودش یکی از آنان است.. ؛حکمت۱۵۰ @shahidanbabak_mostafa🕊
8.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دِلَـم‌ڪه‌تَنـگ‌می‌شَود‌نَظـربہ‌مـٰاھ‌مـیکنم دَرون‌ِمـٰاھ‌ِنیـمہ‌شَب‌تـورا‌نگـٰاه‌میڪُنَم ♥️
18.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💕رفیق‌ِ که‌ داشته‌ باشی‌ میدونی‌ که‌ یکی‌ هست‌‌ بعد‌ خدا‌ باهاش‌ دردو‌دل‌ کنی‌..:)❤️ @shahidanbabak_mostafa🕊