eitaa logo
کانال‌رسمی‌شهید‌بابک‌نوری‌و شهیدمصطفی‌صدر‌زاده❤️
5.9هزار دنبال‌کننده
24.9هزار عکس
10.1هزار ویدیو
49 فایل
○•|﷽|•○ ❁کانال‌رسمی‌مصطفی‌بابک‌قلبها❁ بزرگترین‌کانال‌رسمی‌شهیدان!):-❤️ 🔹💌شهید مصطفی صدر زاده! 🔹💌شهید بابک نوری هریس! 🌸ڪانال‌ٺحٺ‌مدیریٺ‌مسٺقیم #خانواده‌شہیدان فعاݪیٺ‌دارد🌸 حالا‌که‌دعوتت‌کرده‌بمون!🦋 تبادل @khadem_87 تبلیغات هم پذیرفته میشه 🌸
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بســـم الله الرحــمن الـــرحـــیم♥️
° •نام» ابراهــیم•° °•نام خانوادگی» هــادی•° °•نام پدر» محمد حســین•° °•وضیت تاهل» مجرد•° °•تاریخ تولد» ۱۳۳۶/۲/۱•° °•محل تولد» تـهران•° °•اعزام به جبـهه»۱۳۵۹/۶/۳۱•° °•تاریخ شـهادت»۱۳۶۱/۱۱/۲۲•° °•مزار یاد بود شـهید»قطعه ۲۶ بهشـت زهـرا(س)•° @shahidanbabak_mostafa🕊
9.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱همیشــــهــ‌کاری‌کــن‌که‌اگـــه‌ خداتـــورودیــد خــــوشش‌بیاد‌نـــــه‌مــــــردم..! @shahidanbabak_mostafa🕊
شکستن نفس🕊 باران شــدیدی در تـهران باریدهـ بــود. خیابان 17 شــهریور را آب گـــرفتهـ بــود. چنـد پیرمــرد مـی خـواستند بـهـ سمت دیـگر خیابان بـروند مانــدهـ بودند چـه کنند.🥀 هـمان موقــع ابراهیم از راهـ رســید. پاچــهــ شلــوار را بالا زد. با کول کـــردن پیرمــردها، آنـــها را بـهــ طرفـــ دیـگر خــیابان بـــرد. ابراهــیم از ایــن کارها زیاد انــــجام می داد. هـــدفی جـز شکستنـ نــفس خودش نــداشت. مخـــصوصا زمـانــــی کـهــ خیلی بین بچـهــ ها مطــرح بود!🍀 @shahidanbabak_mostafa🕊
꯭م꯭ش꯭ک꯭ل ꯭ک꯭ا꯭ر ꯭م꯭ا ꯭ا꯭ی꯭ن ꯭ا꯭س꯭ت ꯭ک꯭ه ꯭ب꯭ر꯭ا꯭ی ꯭ر꯭ض꯭ا꯭ی ꯭ه꯭م꯭ه ꯭ک꯭ا꯭ر ꯭م꯭ی‌꯭ک꯭ن꯭ی꯭م ꯭ا꯭ل꯭ا ꯭ر꯭ض꯭ا꯭ی ꯭خ꯭د꯭ا.♥️ @shahidanbabak_mostafa🕊
4.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خیــلـــی‌دوستْ‌دارَم‌شَهــــیدْ‌بشم امــا‌خوشْگِل‌تَرینْ‌شـــَهـــادَتْ‌رو‌میخــــوامْ. _خوشْگِل‌تَرینْ‌شــَهـــــادَتْ‌دیگـــهــ‌چیــ؟ +اینــــهـ‌کــه‌جایـــی‌‌بِمونــــی‌‌که‌دَستْ‌اَحـــدی‌بِهِت‌نـــرسهـــ. کَســــــی‌هـَم‌تــورو‌‌نَشْنا‌سِـــهــ خُــودِتْ‌باشــــی‌و‌آقــا اونـا‌هــَم‌بیان‌‌و‌سـَــرِت‌ْرو‌بِــهـــ دامـَـــن‌‌ْبِگیرَنْ این‌ْ‌‌خــو‌شْگِل‌تَرینْ‌شَـــــهادَتــِــــهــ.. 🕊🌱 @shahidanbabak_mostafa🕊
روزهای آخر آخر آذرماه بود. با ابراهیم برگشتیم تهران. در عین خستگی خیلی خوشحال بود. می گفت: هیچ شهیدی یا مجروحی در منطقه دشمن نبود، هرچه بود آوردیم. بعد گفت: امشب چقدر چشم های منتظر را خوشحال کردیم، مادر هرکدام از این شهدا سر قبر فرزندش برود، ثوابش برای ما هم هست. من بلافاصله از موقعیت استفاده کردم و گفتم: آقا ابرام پس چرا خود دعا می کنی که گمنام باشی!؟ منتظر این سوال نبود. لحظه ای سکوت کرد و گفت: من مادرم رو آماده کردم، گفتم منتظر من نباشه، حتی گفتم دعا کنه که گمنام شهید بشم! ولی باز جوابی که می خواستم نگفت...💔 @shahidanbabak_mostafa🕊
29.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•°•°یک روز که ابراهیم بهـ خانهـ می آمد وقتی وارد کوچه شد پسر همسایهـ رو دید با دختری جوان مشغول صحبت کردن بود! 🗣 پسر تا ابراهیم را دید از دختر خداحافظی کرد و رفت. 🚶 چند روز بعد این ماجرا تکرارشد پسر میخواست چشمش بهـ چشم ابراهیم نیوفتد.🤦 دختر سریع بهـ طرف دیگهـ کوچهـ رفت. وابراهیم مقابل آن پسر قرار گرفت ابراهیم با آرامش به آن پسر گفت: تو کوچه و محله ما از این چیز ها سابقهـ نداشتهـ،🙂 من تو و خانوادهـ ات را کامل می شناسم، تو اگر واقعا به این خانم علاقهـ داری، من امشب توی مسجد با پدرت صحبت میکنم، ان شاءاللهـ بتونی با این خانم ازدواج کنی... 🦋💜 ابراهـــیم از این کهـ توانستهـ بود یک دوستی حرام را بهـ یک پیوند الهی تبدیل کند خوشحال بود..!:) °•°•🌸🌱✨ @shahidanbabak_mostafa🕊
خیلی آهسته گفت که داخل کوچه راه می رفتم، یک پیرزن دیدم که کلی وسایل خریده و نمیدانست چکار کند و چطور به خانه برود. من به او کمک کردم و وسایلش را تا منزلش بردم. پیرزن هم کلی از من تشکر کرد و سکه پنج ریالی به من داد. نمی خواستم قبول کنم، ولی خیلی اصرار کرد. من هم مطمئن بودم این پول حلال است زیرا برایش زحمت کشیده بودم. ظهر با همان پول، نان خریدم و خوردم.» @shahidanbabak_mostafa🕊