برای آقا عبدالله دنبال همسر بودیم...
تا اینکه با شهید مصطفی ردانی پور به مشهد میرن
آقامصطفی خواب امام رضا (ع) رو میبینن ک به آقا عبدالله بگن : چرا ب خونه آقای شکوهنده نمیرید؟!🤨
بعد از اینکه از مشهد برمیگردن
با اینکه ماه صفر بود!!!
مادرشون به خونه ی آقای شکوهنده زنگ میزنن و میگن: میخوایم برای خواستگاری خدمت برسیم😁
آقای شکوهنده میگن: صبر کنین ماه صفر تموم بشه بعد...
اما ایشون اصرارداشتن و گفتن: ن ! مارو امام رضا حواله کرده🥺😍
فقط برای خواستگاری میایم:))
اینطوری میشه ک اونا با مهریه ۱۴ سکه به نیت ۱۴ معصوم به علاوه مهریه حضرت زهرا (س) به عقد هم در اومدن و ازدواج کردن 😁🌿
راوی میگفت:
ی زمانی ساواک برای اینکه از زبون آقا عبدالله حرف بکشه ایشون رو به زندان انداخت😢
همیشه میگفت :
من ۳۰ ماه در زندان ،
۳۰ ماه در یاسوج ،
۳۰ ماه در شیراز بودم
و میدونم ک ۳۰ ماه هم توی جبهه هستم و باید بعد از اون اجرم رو از خدا بگیرم🌸
همینطور هم شد...
و ایشون ک مسئولیت دفتر نمایندگی امان در قرارگاه خاتمالانبیا رو به عهده داشت
توی شلمچه با ترکش به سرشون :)))
بعد از ۳ روز همزمان با شهادت خانم فاطمه زهرا (س) به آرزوشون رسیدن🥺💔
و ایشون کسی نبودن جز:
شهید عبدالله میثمی 💚
به نیت شهید عزیز نفری سه صلوات سهمتون🌻
مدیون شهداییم#):!💔
اجرکم عندالله
التماس دعا...