#نمازهمراهباحوادثاجتماعی
"واستعینوبالصبروالصلوة" در حدیث میخوانیم: *که هرگاه حضرت محمد صلی الله و علیه و آله و حضرت امیر المومنین علی علیه السلام گرفتار مشکلات میشدند به نماز می ایستادند. 🍃
#نمازوتوکل🌸
در نماز بارها آیه مبارکه *بسم الله الرحمن الرحیم *
را بر زبان جاری و به خود تلقین میکنیم
حرف "باء" در بسم الله رمز استمداد و توکل است، با یاد او شروع کردن نشانه ی آن است که از قدرت او کمک بگیریم و به او توکل کنیم،
یاد او نشانه مهر او و عشـــق به اوست
یاد او نه یاد دیگران، وابسته به او نه به دیگران، نه قدرت ها و نه بت ها 🍃
#نمازوروحبزرگ 🌸
انسان در نماز خداوندی را حمد و ستایش میکند که تمام هستی را تربیت میکند. سرچشمه تمام رحمت ها و برکات است و مالک روز قیامت است کسی که حمد و ثنای خود را نثار این وجود مقدس با این خصوصیات میکند هرگز حاضر نیست برای هرچیز پست و جزئی و در برابر هر قدرت نا چیزی ستایش کند. زبانی که با حضور قلب ثنا گوی خالق هستی شد دیگر تن به ثنا گوئی هر نالایقی نمیدهد، فراموش نکنیم که امام حسین علیه السلام فرمود:
*کسی که وصل به پیامبر (ص) باشد و از دامن زهرا (س) برخاسته باشد بیعت یزید را نخواهد پذیرفت* 🍃
آری... ستایش او نه دیگران ، ثنای او نه طاغوت، ثنای او برای #ربالعالمین بودنش، #الرحمنالرحیم بودنش ، #مالکیومالدین بودنش..
دیگران چه و که هستند و چه قدرتی دارند که من ثنا گوی آنها باشم؟ به خصوص که مسلمان میداند "اگر ظالمی ستایش شود عرش خدا به لرزه در میآید." بنابراین ثنای او به ما آنچنان روح بزرگی میدهد که دیگر حاضر به ثنای دیگران نمیشویم و این روح بزرگ را از #نمازوحمد میتوان تحصیل کرد.
«حیف که ما با توجه نماز نخواندیم و مزه نماز را نچشیدیم» 🍃
#عواقبسوءاعراضازیادخداونماز
نماز ذکر خداست و کسی که از ذکر خدا اعراض کند زندگی نکبت باری دارد:
*و مَن اعرض عَنّ ذکری فان له معیشة ضنکا*طه /۱۲۴🍃
ممکن است بگویید بسیاری اهل نماز نیستند ولی زندگی خوبی دارند ولی باید به درون آنها سری زد تا ببینیم آیا عاطفه و صفا و آرامش لازم را دارند یا نه؟
آیا در تغییر و تحولی که برای آنها پیش می آید چقدر دستپاچه میشوند و خودشان را میبازند، باقی انسان ها را با چه دیدی مینگرند؟ تقوی و عدالت چه جایگاهی نزدشان دارد؟ روحشان به چه چیز وابسته است، به آینده خود چقدر اطمینان دارند، اضطراب و هیجان های روانی، تزلزل خانوادگی، تصمیمات خام لحظه ای، ضعف اعصاب، بدگمانی، احساس غربت و تنهایی از درون، فساد وفحشاء، آمار جنایت، فرار فرزندان از خانه، بالا بودن آمار طلاق، خودباختگی، ترس و... در جامعه بی نماز بیشتر است یا با نماز؟
کانالرسمیشهیدبابکنوریو شهیدمصطفیصدرزاده❤️
#عواقبسوءاعراضازیادخداونماز نماز ذکر خداست و کسی که از ذکر خدا اعراض کند زندگی نکبت باری دارد: *و
این رو حتما بخونید چون سوال خیلی هاست 🌸
دختری داد میزد ، گریه میکرد ؛
میگفت: میخوام صورتِ پدرمو ببوسم .
اما اجازه نمیدادند ،
یکی گفت: دخترش است مگر چه اشکالی دارد؟
بگذارید پدرش را ببوسد ..
گفتند شما اصرار نکنید نمیشود
این شهید سر ندارد . . 💔
#شهیدانه
#یارقیه_سادات🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دلتنگے
دل من تنگ تو شد، کاش که پیدا بشوے!
که بیایے و در این تنگیِ دل جا بشوے... 💔
تو فقط آمده بودی که دل از من ببرے؟!
بروی، دور شوی، قصه و رویا بشوی؟
@shahidanbabak_mostafa🕊
7.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هے گفتیمـ ..
آقا بیا ؛ خستھ شدیم!
یه بارم بگیم..
آقا بیا " خستھ_شدے '
#امام_زمانم 🌿♥️
@shahidanbabak_mostafa🕊
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب🍄
قسمت ۴۷
قلبم بہ درد آمد.
حس بے پناه شدن داشتم.مثل همون روزے ڪہ داییم تو خیابون دیدتم..مثل همون شبے ڪہ اون خانومہ از صف اول جدام ڪرد فرستادتم آخر صف…
اون روزها هم نمیخواستم اشڪم پایین بریزه ولے اشڪهام فرمانبردار خوبے نبودند.
آبرومو بردند! مثل امروز!
نمیخواستم حاج مهدوے یا فاطمہ اشڪهامو ببینند .
پشتم را بہ آنها ڪردم و وانمود ڪردم ڪہ چادرم رو درست میڪنم.
سریع از زیر چادر اشڪهاے بی پناهم رو از روے گونہ هام پاڪ ڪردم.
🍃🌹🍃
فاطمہ ڪنار گوشم نجوا ڪرد.
-عسل چتہ؟! چرا امروز اینطورے شدے تو..
جواب ندادم.بغضم رو قورت دادم و با غرور راه افتادم.
حالا حاج مهدوے و فاطمہ جاموندند.
ولی طولے نڪشید ڪہ عطر حاج مهدوے رو ڪنار خودم حس ڪردم.
باز طبق عادت همیشگے ریہ هام رو پر از عطر آرامش بخشش ڪردم.
او با لحن آرومے گفت:
_ڪجا تشریف میبرید؟ راه از این طرفہ.
🍃🌹🍃
ایستادم.
چشمهام تازه خشڪ شده بود.
وقتے باهام حرف زد دوباره خیس شدند.نگاهش ڪردم.
تمام اندامش رو بہ سمت من چرخانده بود ولے نگاهم نمیڪرد.
تصویرے ڪہ مدام در این چند مدت تڪرار میشد!
میدونستم اینبار دیگہ بہ هیچ طریقے نگاهم نمیکنہ.
ولے من فرصت داشتم.
فرصت داشتم او رو با دقت بیشترے ببینم.👀
چشمهاے درشت وروشنش، ریشهاے یڪ دست و خرمایے رنگش..و ترڪیب بندے عضلہ هاے صورتش ڪہ خداوند با هنرمندے تمام نقاشیش ڪرده بود.!!
فهمید نگاهش میڪنم.
مردمڪ چشمهایش را مقابل صورتم چرخاند و ..یڪ…دو..سه..
نمیدونم چند ثانیه شد ولی نگاهم ڪرد..
اینبار در نگاهش سوال موج میزد و نفرت!!
نگاهم رو ازش گرفتم چون واقعا نمیخواستم نظاره گر نفرتش باشم.
🍃🌹🍃
اگر فاطمہ اینجا نبود داد میزدم.
هوار میڪشیدم ڪہ آهاے چه خبره؟! جرم من چیہ ڪہ اینطورے نگاهم میکنے؟!
من شاید مثل فاطمہ پاڪ و باوقارنباشم..
ولے اونقدر شخصیت دارم ڪہ گدایے محبت تو رو نڪنم
پس خودت رو نگیر…
🌻🍁ادامہ دارد…
نویسنده:
#فــــ_مــقیـمــے
#ڪپے_بدون_ذڪر_نام_نویسنده_اشڪال_شرعے_دارد.
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب🍄
قسمت ۴۸
فاطمہ بهانه بود...
من هیچ وقت شهامت گفتن این جملات رو نداشتم چون مدتها بود فراموش ڪرده بودم درد تحقیر شدن رو..
چون مدتها بود مغرورانہ زندگے میڪردم.
با اخم از فاطمہ پرسیدم:
_از ڪجا باید بریم؟
حالا بهتر شد.!!
بگذار من هم مثل خودش باشم.چرا باید او را مخاطب خودم قرار بدم وقتے او ڪوچڪترین توجہے بہ من ندارد!
از این بہ بعد با او ڪلامے حرف نمیزنم ڪہ مبادا خداے ناڪرده موجب گناه ایشون بشم!!!
🍃🌹🍃
فاطمہ ڪہ هرچہ بیشتر میگذشت گیج تر و سردرگم تر میشد
نگاهے بہ هردوے ما ڪرد.
حاج مهدوے بہ فاطمہ مسیر رو اشاره ڪرد و هر سہ نفر راه افتادیم.ڪنار خیابان ایستاد و با ماشینهایے ڪہ ڪنارپاش ترمز میڪردند درباره ے مسیر وقیمت حرف میزد.
فاطمہ با شرمندگے بہ من گفت:
_عسل بگمونم میخوان دربست بگیرن.میدونے هزینش چقدر بالا میشہ؟ !
من عصبے و سر افڪنده درحالیڪہ دندانهامو فشار میدادم گفتم:
-نگران نباش..
فاطمہ با تعجب پرسید:
_هیچ معلومہ چتہ؟ چیشده آخہ؟! چرا یڪ دفعہ اینقدر تغییر کردے؟! حاج مهدوے هم یہ مدلیہ اگہ تمام مدت ڪنارتون نبودم شڪ میڪردم یہ چیزے شده.
فاطمہ اینقدر پاڪ و معصوم بود ڪہ نمیدونست بخاطر یڪ #نگاه_غیرعمد این اوضاع پیش امده وحاج مهدوے هم مثل باقے نزدیڪانم منو با بے رحمے قضاوت ڪرده..
پوزخندے زدم و سر تڪان دادم.ولے فاطمہ اینقدر دانا و با ادب بود ڪہ سڪوت ڪرد و با اینڪہ میدانست پوزخند من خیلے جوابها در پسش داره چیزے نپرسید!
🍃🌹🍃
بالاخره حاج مهدوے با یڪ نفر ڪنار اومد و بہ ما اشاره ڪرد سوار ماشین بشیم.
وقتے نشستیم هنوز راننده درمورد قیمت حرف میزد
-حاج آقا بخدا هیچڪس با این قیمت نمیبرتتون..من بہ احترام لباستون واین دوتا خانوم بزرگوار اینقدر طے ڪردم!
حاج مهدوے با خنده ے ڪوتاهے گفت:
_ان شالله خدا خیرت بده برادرم.ما هم اینجا مسافریم.خوبہ ڪہ رعایت میهمان میڪنید.بیخود نیست ڪہ مردمان جنوب در مهمان نوازے شهره اند!
من ڪہ حسابے همہ ے اتفاقات اخیر ذهنم رو آزار میداد
و با رفتار بے رحمانہ ے حاج مهدوے سرافڪنده وتحقیر شده بودم میان حرف آن دونفر پریدم و از راننده پرسیدم:
_آقا ببخشید چند طے ڪردید؟
راننده ڪہ جاخورده بود نگاهے از آینہ بہ من ڪرد و با مظلومیت گفت:
_سے تومان!!
من چشمهام رو بستم و در سڪوت ماشین از پنجره ے فاطمہ،
دست نرم وگرم باد رو مهمون صورتم ڪردم.
🍁🌻ادامہ دارد…
نویسنده:
#فــــ_مــقیـمــے
#ڪپے_بدون_ذڪر_نام_نویسنده_اشڪال_شرعے_دارد.