فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
محبوب من!
صُبح که فرا میرسد
لبریز از دلتنگی میشوم
و تنها دوست داشتنِ شماست
که آرامم میکند
#یاصاحبالزمان 💗
@shahidanbabak_mostafa🕊
وقتی در گناه زندگی میکنی
شیطان کاری با تو ندارد؛
اما وقتی تلاش میکنی
تا از اسارت گناه بیرون بیایی؛
اذیتت خواهد کرد!
#حاجاسماعیلدولابی
@shahidanbabak_mostafa🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خاطره💚
|پدرشہید|
«نماز وبیشتر روزها همواره روزه میگرفت
واگر از بیماری کسی مطلع میشد
با نیت شفاعت بیمار براش روزه میگرفت ۰
ونماز شب حتما مقید بود
در مسجد رودبارتان محله
رودبارتان میخواند
وبنابر شب زنده داران همان مسجد
به دعای ندبه علاقه ویژه ای داشت»
#شهیدبابکنوریهریس❤️
•• وَ لَݩ تَجِدَ مِڹ دُونِهِ مُلتَحِدا••
من اعتقاد دارم
که خدایِ بزرگ
انسان را به اندازه
درد و رنجی
که در راه خدا تحمل کرده است
پاداش میدهد...:)♥️
#شهیدچمران
@shahidanbabak_mostafa🕊
16.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زیبایی هایِ تو را نِمیتَوان دَر یِک کلمه جای داد رِفیق..:)
رفیق لحظه هایم باش 💗
#شهیدمصطفیصدرزاده
@shahidanbabak_mostafa🕊
مینویسمنامربالعالمینرایاعلی
نقطهیآغازخلقتجانگرفتهباعلی..
#ولادتمولاعلےوروزپدرمباركباد💚
@shahidanbabak_mostafa🕊
این را هرگز فراموش نکنید
تا خود را نسازیم و تغییر ندهیم،
جامعه ساخته نمی شود.🌿
#شهید_ابراهیم_هادی
@shahidanbabak_mostafa🕊
. •")
مؤمنگاهیدچارهوسگناهمیشود..
دچاروسوسههایشیطانمیشود..
مؤمنگاهیدچارخطامیشود..
اما؛
اگردیدیخطاکاریهایتدارد
توراازگردونهخارجمیکند و
وضعمعنویتداردبدمیشود..
بهحدیکهدیگرباخداارتباطنداری!
اولینکاریکهبایدبکنیایناستکه: [نمازترادرستکنی]
بهخودتبگو:
معلوماستکهمندارمبدنمازمیخوانم...
#استاد_پناهیان
@shahidanbabak_mostafa🕊
جلساتیكهنهميزداشت...
نهپذيراییباانواعشيرينیوميوهونوشيدنی،
نهآدمهایپرمدعا؛
امابازدهیداشتدرحداعلا✨!
#آدمانبـــــــــیادعا
#شهدا
@shahidanbabak_mostafa🕊
13.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نفســــم علــــــ♡ـــــــی🌸🍀
مولای من ولادتت مبارک ساقـــی کوثر
@shahidanbabak_mostafa🕊
کانالرسمیشهیدبابکنوریو شهیدمصطفیصدرزاده❤️
نفســــم علــــــ♡ـــــــی🌸🍀 مولای من ولادتت مبارک ساقـــی کوثر @shahidanbabak_mostafa🕊
ملک وجن وانس میدانند
که امیری به غیر حیدر نیستـــ🌸
بے روے علے
شعر من آرایہ ندارد
بے اذن علی،
نطق، درونمایہ ندارد
بے نام علے
قرآن یڪ آیہ ندارد
بے حب علے
دین بخدا پایہ ندارد
@shahidanbabak_mostafa🕊
ازدخترمحجبہپرسیدن:
نظرتراجعبہحجاب
وچادرچیہ؟!
گفت؛وقتیازجای شلوغی میخوایمردبشیم،مردمراه روبرامونبازمیکنن..
ماهممثلملکہهاردمیشیم🌿
#چادرانه
@shahidanbabak_mostafa🕊
بابام دوباره برمیگرده...🥺💔
چند وقتی هرکی رو میدید میپرسید: «کِی امام زمان برمیگرده؟»
کلافم کرده بود. با اینکه ده بار بهش گفته بودم: «بچه جون زمانش معلوم نیست اما به خوردش نمیرفت.»
تا اینکه یه روز ازش پرسیدم: «چرا اینقدر منتظر امام زمانی؟»
گفت: «اون روزی که رفتیم یادواره شهدا، حاج آقایی که اون جا بود گفت: امام زمان که برگردن شهدا هم برمیگردن، پس اینطوری بابای منم برمیگرده و دوباره میتونم ببینمش.»
بهنقلازهمسرشهیدمسلمخیزاب🤍
#شهید_مسلم_خیزاب🕊🌿
@shahidanbabak_mostafa🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه جمله بگو قانع بشوم چادری بشوم؟🌸🌿
#حجاب
@shahidanbabak_mostafa🕊
یہجاحـاجاسماعیلدولابۍمیگه:
بایددلرومشغولخـداڪرد
ودسترومشغولڪاردنیا!
امابالعڪسکسانێهستندظـاهرشان
مشغولنمازوعبادت
ولۍدلشانمشغـولیادوفکردنیا...:)
@shahidanbabak_mostafa🕊
ودر نھایت؛شبجمعه ها
قلبم به سمتِ تو می آید...!
توییڪه تمامِ زندگانی منهستی
حسینجان!♥️
#شبجمعهحرمتآرزوست
کانالرسمیشهیدبابکنوریو شهیدمصطفیصدرزاده❤️
تـو را چون مـن غلامـان بیشمار اسـت
ولی مـن.جزتـو اربـٰابی ندآرم...♥️
#صلیاللهعلیکیااباعبدالله…
@shahidanbabak_mostafa🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بی قرارِ یک بلیط به مقصدِ
پشتِ درهای حرم ...
بدونِ برگشت..؛)♥️
#همین..
#یااباعبدالله
@shahidanbabak_mostafa🕊
هر چی از امام حسین علیه السلام بگم کمه !!
بی حرف و حدیث دوست دارم آقا ..
#عشق بی پایان
حسین_جانم💗
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام شب بخیر
مدیر یارب اعتکاف هستن الان خودم استغفار رو میزارم ببخشید 🌸
بسم الله الرحمن الرحیم❤️!
#استغفارهفتادبندیمولاعلی(ع)
_بندچهارم_🌱
📌بهنیابتاز#شهیدعلیخلیلی
اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ اسْتَمَلْتُ إِلَيْهِ أَحَداً مِنْ خَلْقِكَ بِغَوَايَتِي أَوْ خَدَعْتُهُ بِحِيلَتِي فَعَلَّمْتُهُ مِنْهُ مَا جَهِلَ وَ عَمَّيْتُ عَلَيْهِ مِنْهُ مَا عَلِمَ وَ لَقِيتُكَ غَداً بِأَوْزَارِي وَ أَوْزَارٍ مَعَ أَوْزَارِي فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اغْفِرْهُ لِي يَا خَيْرَ الْغَافِرِينَ.
بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم از هر گناهی که بنده ای از بندگانت را با فریب کاری به سوی آن کشاندم و با نقشه و خدعه او را فریب دادم؛ آنگاه گناهی را که نمی شناخت به او یاد دادم و جلوی دید او را از آنچه میدانست گرفتم و میدانم که فردای قیامت باید با وزر و وبال گناه دیگران، علاوه بر گناه خود، با تو ملاقات کنم؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!
اجرتون با امیرالمومنین (ع)🌻!
التماسدعا🤲🏻
@shahidanbabak_mostafa🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رمان زیبای #هرچی_تو_بخوای
قسمت سیزدهم
سهیل هم کمک میکرد ولی ساکت بود. گفتم:
_نمیخواین سؤالاتونو بپرسین؟
-اول غذابخوریم.وقتی گرسنه مه مغزم کار نمیکنه.
نگران شدم.صداش ناراحت بود...
خدایا خودت بخیر کن.
سفره رو آماده کردم که محمد با مریم و ضحی اومد.بالبخند گفت:
_بالاخره راضی شد.
مریم به من گفت:
_به زحمت افتادی.
گفتم:
_ضحی مامانشو خیلی دوست داره. میخواست مامانش زحمت سفره رو نکشه. خیالش راحت شد سفره رو عمه پهن کرده اومد.
باشوخی های محمد و سهیل وشیرین کاری های ضحی با شادی شام خوردیم.
بعداز شام ضحی سریع بلندشد که بره پارک،کفشهاش رو پوشید و به من گفت:
_عمه بیا بریم بازی.
کفشهامو پوشیدم و رفتم دنبالش.
ضحی رو سوار تاب کردم که سهیل از پشت سرم گفت:
_اجازه بدید من تابش میدم.
سرمو برگردوندم...
خیلی با من فاصله نداشت ولی نزدیکتر #نشد.ایستاده بود ومنتظر بود من برم کنار.
#به_محمد نگاه کردم،بااشاره ی سر بهم فهموند که #بذار صحبت کنه.
سهیل گفت:
_آقا محمد گفتن بیام و حرفهامو بگم.
گفتم:_باشه.
رفتم کنار و سهیل بادقت ضحی رو تاب میداد.
با فاصله نزدیک سهیل ایستادم.بعد از چند ثانیه سکوت گفت:
_برای #خیلی_ها خدا فقط تو مراسم مذهبی حضور داره.برای شما خدا کجای زندگیتونه؟
یاد امروز توی دانشگاه افتادم.لبخندی روی لبم نشست.توی دلم گفتم
خداجونم!
چرا امروز همه از من درمورد تو میپرسن؟ انگار شهره ی شهر شدم به عشق ورزیدن.
سهیل گفت:
_سؤال خنده داری پرسیدم؟
-نه،اصلا.آدم وقتی یه چیز شیرین و خوشمزه میخوره ناخودآگاه بعدش لبخند میزنه.الان همچین حسی بهم دست داد.
سهیل باتعجب و سؤالی نگاهم کرد. گفتم:
_خدا برای من #همه_ی زندگیمه.از وقتی #بیدار میشم تا وقتی میخوام بخوابم. حتی توی #خواب هم گاهی با خدا حرف میزنم.
سهیل بادقت گوش میداد...
گفتم:
_وقتی از خواب بیدار میشم نماز میخونم و از خدا میخوام روز خوب و پر از #آرامشی داشته باشم.وقتی #صبحانه میخورم به یاد خدا هستم.به #یاد نعمت هایی که دارم میخورم. #مراقبم تا به #احادیثی که درمورد غذا خوردن هست عمل کنم.مثلا زیاد نخورم،خوب بجوم وخیلی چیزهای دیگه.بعد هم خدارو #شکر میکنم که سلامت هستم و هر غذایی که بخوام میتونم بخورم.شکر میکنم که غذا برای خوردن دارم و خانواده ای که کنارشون غذا بخورم.گاهی چیزهای دیگه ای هم به #ذهنم میاد.بعد این آرزوهای خوب رو برای دیگران هم میکنم.همینجوری همه مسائل دیگه.مثل راه رفتن،لباس پوشیدن،درس خوندن، نگاه کردن،همه چیز دیگه...
ضحی از تاب بازی خسته شده بود و میخواست بیاد پایین...
تاب رو نگه داشتم و آوردمش پایین.بدو رفت سراغ سرسره.دنبالش رفتم.نگاهی به سهیل انداختم.همونجا ایستاده بود و به یه نقطه خیره شده بود و فکر میکرد...
ضحی از پله ها بالا رفت و سرخورد. دوباره سرمو برگردوندم ببینم سهیل هنوز اونجاست یا....نبود.
اطراف رو نگاه کردم،نبود.غیبش زده بود.پشت سرمو نگاه کردم،روی نیمکت نشسته بود و به من که اطراف رو دنبالش میگشتم نگاه میکرد و لبخند میزد.
سرمو برگردوندم و به ضحی نگاه کردم. ضحی چندبار از پله ها بالا رفت و سرخورد،
اما خبری از سهیل نبود...
ادامه دارد..
نویسنده بانو #مهدییار_منتظر_قائم