#غسل و #نماز توبه یکشنبههای ماه ذیالقعده
براى روز یکشنبه این ماه نمازى با فضیلت بسیار از رسول خدا صلىاللهعلیهوآله روایت شده است که هر که این نماز را بهجا آورد، توبههایش پذیرفته و گناهش آمرزیده میشود، طلبکاران او در قیامت از وى راضى میگردند، باایمان از دنیا خواهد رفت ، ایمانش از او گرفته نشود، قبرش وسیع و نورانى میگردد و والدینش از او راضى میشوند ...
@shahidanbabak_mostafa🕊
🌸شخصی خدمت امام جواد عليه السلام نوشت، چيزى به من تعليم فرما كه اگر آن را بگويم در دنيا و آخرت با شما باشم. حضرت به خط خود نوشت: سـوره «انا انزلناه» را زيـاد بخـوان و لبهايت به گفتن #استغـفار « تـر » باشـد، (يعنى آنقدر استغفار كُنى كه هيچگاه لبت خشك نشود).
📚 ثواب الاعـمال، ص ۱۹۷
@shahidanbabak_mostafa🕊
9.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
میـگفتدیگہقـراࢪنیسـت🖐🏻
اونآلمـانبرماخـہآلمـانخـودمو🦋
پیـداکردم{سـوریہرومیگـفت}✨
عـاشـقشـدهبـود..♥️!
#شهیـدبابـکنـورے🌸
@shahidanbabak_mostafa🕊
#شهیدانهــ
«آرپیجی زن تانک را زد، تانک هم سر اورا با گلوله ی مستقیم زد. بدنش که بی سر میدوید یکی از بچه ها فیلم برداری کرد. بعدها مادر شهید شنیده بود از بچهش توی آن وضعیت فیلم گرفتهاند، اصرار میکرد میخواهم فیلم را ببینم، سپرده بودم نگذارند. خیلی اصرار کرده بود و بچهها هم کوتاه آمده بودند. برده بودند تبلیغات لشگر وفیلم را برایش پخش کرده بودند؛ نه یک بار که چندبار . بچه ها میگفتند که وقتی دفعهی آخر دوربین روی رگهای بی سر شهید زوم کرد، مادرش رفت جلوی تلوزیون و از روی صفحهی تلوزیون رگهای بریدهی شهیدش را بوسید و گفت: حالا حضرت زینب را درک میکنم..💔»
#مدیون_شهداییم🌿
@shahidanbabak_mostafa🕊
کانالرسمیشهیدبابکنوریو شهیدمصطفیصدرزاده❤️
این نماز ۵ دقیقه هم نمیشه حتما بخونید این همه سفارش شده و ثواب داره آمرزش کامل گناهان البته در صورت تکرار نکردن 🌸
مافرزندانِکسانیهستیمکهمرگ
راهآنهارانمیشناسد...
چراکهآنهابهوسیلهمرگدرمسیر
خداصعودکردهاند...✋🏼🍃
#شهیدجهادمغنیه
@shahidanbabak_mostafa🕊
•( #احمـد هرگز من را تنہا نمےگذاشت و از من دور نمیشد و دائم حواسش بہ من بود. از من مےخواست کہ همراهش باشم و من نیز عاشق همراهے #احمـد بودم و همہ جا در کنارش بودم. هرجا مےرفت با او مےرفتم. در جمع دوستان، در مراسم هاے مختلف، در فعالیت هاے اجتماعے هرجا کہ #احمـد حضور داشت من نیز بودم.🌱❤
#شهید_احمد_مشلب
#علےالهادے_مشلب(برادر)
@shahidanbabak_mostafa🕊
#تلنگرانه
حاج قاسم میگفت🌱
حتیاگه یـه درصد احتمـالبِـدیکه
یـه نفر یه روزیبرگـرده و توبہکنـه...
حـقنداریراجبشقضاوتڪنۍ!
قضاوت فقط ڪار خداست!
فلذا حواسمـون باشه🌿🌸
#حاج_قاسم
#امام_زمان
@shahidanbabak_mostafa🕊
بذارید راحتتون کنم...
هیچ دشمنی
یه جوون علافِ بیکار درس نخونِ
نماز قضا شدهِی طبل تو خالیِ فقط شعاردهنده رو
ترور نمیکنه!
چون گلوله گرونه...:)
خیلی گرون
پس یا از شهادت دم نزن
یا خودتو بساز…!🌸
#تلنگر🍃
@shahidanbabak_mostafa🕊
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب🍄
قسمت ۱۰
دیگہ حوصلہ ام از حرفهاش سر رفتہ بود.
با جملہ ی آخرش متوجہ شدم اینم مثل مردهاے دیگہ فقط بہ فڪر هم خوابے و تصاحب تن منہ.
تو دلم خطاب بهش گفتم:
-آرزوے اون لحظہ رو بہ گور خواهے برد. جورے به بازے میگیرمت ڪه خودشیفتگے یادت بره.
منتظر جواب من بود.با نگاه خیره اش وادارم ڪرد بہ جواب.
پرسید:
- خب؟! نظرت چیہ؟ !
قاشقم رو بہ ظرف زیباے بستنیم مالیدم و با حالت خاص و تحریڪ ڪننده ای داخل دهانم بردم.و پاسخ دادم:
-باید بیشتر بشناسمت.تا الان ڪه همچین آش دهن سوزے نبودے!!
اون خندید و گفت:
-عجب دخترے هستے بابا! تو واقعا همیشہ اینقدر بداخلاق و رکے؟! رامت میڪنم عسل خانوم…
گفتم:
_فقط یڪ شرط دارم!
پرسید:
_چہ شرطے؟!
گفتم:
_شرطم اینہ ڪہ تا زمانیڪہ خودم اعلام نڪردم منو بہ ڪسے دوست دختر خودت معرفے نمیکنے.
با تعجب گفت:
_باشہ قبول اما براے چی چنین درخواستے دارے؟ !
🍃🌹🍃
یڪے از خصوصیات من در جذب مردان ،مرموز جلوه دادن خودم بود.
من در هرقرار ملاقاتے ڪہ با افراد مختلف میگذاشتم با توجہ با شخصیتی ڪہ ازشون آنالیز میڪردم
شروط و درخواستهایے مطرح میڪردم ڪه براشون سوال برانگیز و جذاب باشہ.
در برخوردم با کامران اولین چیزے ڪہ دستگیرم شد غرور و خودشیفتگے ش بود و این درخواست اونو بہ چالش میڪشید ڪہ چرا من دلم نمیخواد کسے منو بہ عنوان دوست او بشناسہ!!
ومعمولا هم در جواب چراهای طعمه هام پاسخ میدادم :
_دلیلش ڪاملا شخصیہ.شاید یڪ روزے ڪہ اعتماد بینمون حاڪم شد بهت گفتم!
و طعمہ هام رو با یڪ دنیا سوال تنها میگذاشتم.
من اونقدر در ڪارم خبره بودم ڪہ هیچ وقت طعمہ هام دنبال گذشته وخانواده م نمیگشتند.
اونها فقط به فڪر تصاحب من بودند و میخواستند بہ هر طریقے شده اثبات ڪنند ڪہ با دیگرے فرق دارند و من هم قیمتے دارم!
🍃🌹🍃
ڪامران آه ڪوتاهی ڪشید و دست نرم وسردش رو بروے دستانم گذاشت. و نجوا ڪنان گفت:
-یه چیزے بگم؟!.
دستم رو بہ آرامے وبا اکراه از زیر دستاش خارج ڪردم و بہ دست دیگرم قلاب کردم.
-بگو
-بہ من اعتماد ڪن.میدونم با طرز حرف زدنم ممکنہ چہ چیزهایی درباره م فڪر ڪرده باشے. ولے بهت قول میدم من با بقیہ فرق دارم.از مسعود ممنونم ڪہ تو رو بہ من معرفے ڪرده.در توچیزے هست ڪہ من دوستش دارم.نمیدونم اون چیہ؟ ! شاید یک جور بانمکے یا یڪ …نمیدونم نمیدونم. .فقط میخوام داشتہ باشمت.
لبخند خاص خودمو زدم و گفتم:
-اوڪے.ممنونم از تعریفاتت…
واین آغاز گرفتارے ڪامران بود….
ادامہ دارد....
نویسنده:
#ف_مقیمـے
#کپی_فقط_با_ذکر_نویسنده_جایز_است