eitaa logo
کانال‌رسمی‌شهید‌بابک‌نوری‌و شهیدمصطفی‌صدر‌زاده❤️
5.8هزار دنبال‌کننده
25.4هزار عکس
10.5هزار ویدیو
49 فایل
○•|﷽|•○ ❁کانال‌رسمی‌مصطفی‌بابک‌قلبها❁ بزرگترین‌کانال‌رسمی‌شهیدان!):-❤️ 🔹💌شهید مصطفی صدر زاده! 🔹💌شهید بابک نوری هریس! 🌸ڪانال‌ٺحٺ‌مدیریٺ‌مسٺقیم #خانواده‌شہیدان فعاݪیٺ‌دارد🌸 حالا‌که‌دعوتت‌کرده‌بمون!🦋 تبادل @khadem_87 تبلیغات هم پذیرفته میشه 🌸
مشاهده در ایتا
دانلود
💗 📗 💖به روایت حانیه💖 ای وای حیثیتم رفت.🙆 من به این خانوم غفوری میگم اینا زیادنا گوش نمیده. همونجا سر جام نشستم و سرمو انداختم پایین. ووووووووووووی این چرا نشست ؟ چرا نمیره ؟ سرمو اوردم بالا و همزمان با بالا اوردن سرم 👀چشم تو چشم👀 شدم باهاش . وای وای این.... این.....این همون پسرست که...... ظاهرا اونم شناخت تعجب کرد، بی پروا زل زدم تو چشماش.اسمش هنوز هم یادم بود، امیرحسین. همونجوری که زل زده بودیم تو چشمای هم گفت _شما.... شما...... فکر کردم به خاطراین میگه خوردم بهش _من متاسفم از قصد نبود _نه برای اون نه.اشکالی نداره......یعنی..... یه دفعه سریع سرشو انداخت پایین و مشغول جمع کردن پرونده ها شد، هرچی هم میگفتم نمیخواد خودم جمع میکنم اصلا انگار نه انگار.😟 امیر حسین_کجا میخواید ببرید؟ _دستتون دردنکنه همین قدرهم زحمت کشیدید من خودم میبرم. امیرحسین _کجا ببرم؟ منم با لجاجت تمام جواب دادم _خودم میبرم.😐 امیرحسین _ای بابا.خواهر من اینا زیادن. من خودم میبرم دیگه. بگین کجا؟ دیگه کلا دهنم بسته شد _ قسمت خواهران پشتشو کرد و رو به اون خانوم گفت _ الان میام. بعد هم رفت به سمت داخل مسجد. منم اون چند تا دونه ای که مونده بودبرداشتم و روبه اون خانوم گفتم _عذر میخوام حاج خانوم اونم با لبخند جواب داد _ خواهش میکنم عرو....عزیزم.☺️ به یه لبخند اکتفا کردم و رفتم داخل. واه این منظورش از عرو چی بود؟🙁 اومدم از پله ها برم بالا که اون پسره همزمان اومد پایین و دوباره 👀چشم تو چشم 👀شدیم . سرمو انداختم پایین _ ممنونم لطف کردید. _خواهش میکنم وظیفه بود. و بعدش از کنارم رد شد و رفت و من فقط تونستم رفتنش رو تماشا کنم.....👀 کپی رمان بدون ذکر منبع و حذف نویسنده حرام است🔥
💗 📗 💖به روايت اميرحسين💖 برگشتم پیش مامان. _خب بریم ؟ مامان لبخند معنی داری زد و رفت به سمت ماشین، بیخیال شونه ای بالا انداختم و دنبالش راه افتادم.🙁 در ماشین رو زدم و سوار شدم. داشتم ماشینو روشن میکردم که مامان گفت _ پس آقا دلش جایی دیگه گیره ، با دست پس میزنه با پا پیش میکشه.☺️ با تعجب برگشتم سمت مامان.😳 مامان_ بریم دیر شد. ماشین رو روشن کردم و راه افتادم. مامان_خب؟😊 _ چی خب؟ مامان_چند وقته میشناسیش؟ دختر خانومی به نظر میرسه. فقط نمیدونم چرا من تاحالا ندیده بودمش تو مسجد. برای اینکه بتونم عصبانیتمو کنترل کنم نفس صدا داری کشیدم و صلوات فرستادم.😠 _ آخه مادر من ، من میگم سلام. شما میگی ازدواج. میگم خداحافظ میگی ازدواج. نه خداییش رو پیشونی من نوشته ازدواج که تا منو میبینی یاد زن گرفتن من میوفتی؟ مامان_ عه توام. حالا چیه مگه؟ بگو از این دختره خوشت اومده یا نه؟ نمیدونم چرا ولی "نه" تو دهنم نچرخید.😕🙈 _ وای مامان جان. توروخدا بیخیال من بشین. 😐 مامان_ حالا بهت میگم وایسا.☺️ سرخوش از این که مامان فعلا از خیر من گذشته و نگران اون بهت میگمش. فکرکنم فردا بهم خبر بدن برای عروسی حاضر شو. . . تا خونه 10 دقیقه راه بود، تا رسیدیم پرنیان و بابا اومدن دم در ، پیاده شدم و رفتم عقب نشستم تا بابا بشینه پشت فرمون. مامان _خب خب. مژده بدید، آقا پسرمون عاشق شد رفت.😄 _ بلهههههههههه؟😳 مامان_بله و بلا. یه بار دیگه بگی نه ، من میدونم و تو.😠😄 بعد خطاب به بابا ادامه داد _ندیدی که این آقا پسرت که خودتو بکشی به یه دختر سلام نمیکنه چجوری زل زده بود به دختر مردم ، آخرم کلی کمکش کرد، بعد دوباره برگشت رو به من _راستشو بگو مامان جان، قبلا دیده بودیش که همش مخالفت میکردی با ازدواج؟😉 من واقعا مونده بودم چی بگم. مامانم برای خودش بریده بود و دوخته بود ، تنه ما هم کرده بود و تمام. پرنیان هم از اون طرف نشسته بود و هی میخندید باباهم فقط اخم کرده بود که کم و بیش دلیلشو میدونستم... من مونده بودم دقیقا باید چیکار کنم ؛ عشق؟ هه....عمراااااا😐 کپی رمان بدون ذکر منبع و حذف نویسنده حرام است🔥
أَسْتَغْفِرُاللَّهَ العظیم‌ الَّذِي لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ وأتُوب‌ُإلیه🥺🤲🏻 هرشب‌سه‌یاهفت‌بارقبل‌ازخواب🌸 پیامبرﷺفرموده‌است حتی‌اگرشخصی‌ازمیدان‌جهادفرارکرده‌باشد باگفتن‌این‌ذکربخشیده‌میشود فرارازجهادازگناهان‌کبیره‌ست... پس‌موجب‌بخشش‌گناهان‌کبیره‌‌نیزخواهدشد @shahidanbabak_mostafa🕊
نمی‌گم شبٺون شهدایے ڪه‌خیریسٺ به‌ڪوتاهی‌شب 🍃🌸 می‌گویم عاقبتتان‌شهدایے ڪه‌خیریست به‌بلندے سرنوشت:) عاقبتتون‌شهدایی♥️ یاعݪۍ✋🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خدای‌مهربانم‌به‌دل‌هایمان‌صفای‌صبح‌..به‌دیدگانمان‌توان.. دیدن‌‌زیبایی‌هاوبه‌دست‌هایمان‌توان‌وقدرت‌هدیه‌دادن‌عشق‌راعنایت‌فرما‌نوری‌ازاسمان‌های‌الهی‌برای‌تابیدن‌به‌اجابت‌ارزوهایتان‌می‌طلبم‌الهی‌که‌بهترین‌ها‌دربهترین‌زمان‌برای‌شما‌حاصل‌شود..🌸🌱
- صبحم بھ طلوعِ - دوستت‌ دارم توست˘˘! - ˼♥️˹ ـ بِھ‌نٰامَت‌ باالهم صل علی محمد و آل محمد 🌸 ۱۰۰ صلوات روزانه هدیه به امام زمان عج ❤️ @shahidanbabak_mostafa🕊