eitaa logo
کانال‌رسمی‌شهید‌بابک‌نوری‌و شهیدمصطفی‌صدر‌زاده❤️
6.2هزار دنبال‌کننده
20.9هزار عکس
7.5هزار ویدیو
43 فایل
○•|﷽|•○ ❁کانال‌رسمی‌مصطفی‌بابک‌قلبها❁ بزرگترین‌کانال‌رسمی‌شهیدان!):-❤️ 🔹💌شهید مصطفی صدر زاده! 🔹💌شهید بابک نوری هریس! 🌸ڪانال‌ٺحٺ‌مدیریٺ‌مسٺقیم #خانواده‌شہیدان فعاݪیٺ‌دارد🌸 حالا‌که‌دعوتت‌کرده‌بمون!🦋 تبادل @khoday_man8 تبلیغات هم پذیرفته میشه 🌸
مشاهده در ایتا
دانلود
دوستان همه کلیپ های کانال از خود کانال و ساخت همین کانال هست ما جایی کپی نمیکنیم خیلی کم پیش میاد کپی کنیم از جایی .. برای احترام به شما که اینجا هستین باید کلیپ های خوب و جدید باشه تکراری نباشه و کپی کرده ✨🌹
مدیران محترم فعالیت نکنید لطفا تا مطالب خونده بشه ✨🌹
اَنتَ‌في‌قلبي‌یا‌حسیـن¹²⁸♥️
۱ . سلام .. ممنون شما لطف دارین .. درخدمتتون هستیم موندگار باشید ✨🌹 ۲ . راست میگم دیگه مو سیم ظرف شویی هست دیگه 😅 ۳ . من همیشه مطالعه میکنم دنبال همچی میرم و میخونم الکی راهی حرفی رو قبول نمیکنم .. و اینکه حق با خودمون هست چون تو راه خدا هستیم ۴ . سلام .. ممنونم خواهش میکنم . إن شاء الله همه عاقبت بخیر بشیم ✨🌹
۱ . توکل خب از اسمش پیدا هست دیگه یعنی دل سپردن به خدا و اعتماد کردن بهش بهش میگن توکل کردن .. ۲ . سلام .. من سخت جواب میدم و جوابمم رو حق هست و شبهه ای نمیزارم .. إن شاء الله که مفید باشید شهید شدن مهم نیست مهم اینکه که مفید باشیم و بتونیم کار کنیم شهادت هم اگه شد که شد نشد هم راضیم به رضای خدا . هر چی خدا بخواد .. پیامبر . امام خمینی . آیت الله بهجت اینا مگه شهید شدن ؟ نه نشدن چون نیاز نداشتن به شهادت از بس خوب بودن مهم مفید بودن هست ✨🌹
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم   روزى حضرت موسى(ع) از كنار كوهى عبور مى‏كرد، چشمه اى در آن جا ديد، از آب آن وضو گرفت، به بالاى كوه رفت، و مشغول نماز شد. در اين هنگام ديد اسب سوارى كنار چشمه آمد و از آب آن نوشيد، و كيسه‏ اش را كه پر از درهم بود از روى فراموشى در آن جا گذاشت و رفت. پس از رفتن او، چوپانى كنار چشمه آمد تا آبی بنوشد چشمش به كيسه پول افتاد، آن را برداشت و رفت. سپس پيرمردى خسته، كه بار هيزمى بر سر نهاده بود كنار چشمه آمد، بار هيزمش را بر زمين گذاشت و به استراحت پرداخت. در اين هنگام، اسب سوار در جستجوى كيسه ی پول خود به چشمه بازگشت و چون كيسه‏اش را نيافت به سراغ پيرمرد كه خوابيده بود رفت و گفت: كيسه مرا تو برداشته ‏اى! چون غير از تو كسى اينجا نيست. پير مرد گفت: من از كيسه تو خبر ندارم. بحث بين اسب سوار و پير مرد شديد شد و منجر به درگيرى گرديد. اسب سوار، پيرمرد را كشت و از آن جا دور شد! موسى(ع) كه ظاهر حادثه را عجيب و بر خلاف عدالت مى‏ديد عرض كرد: پروردگارا! عدالت در اين امور چگونه است؟ خداوند به موسى(ع) وحى كرد: آن پيرمرد هيزم‏شكن، پدر اسب سوار را كشته بود، لذا امروز توسط پسر مقتول قصاص شد. پدر اسب سوار به اندازه همان پولى كه در كيسه بود به پدر چوپان بدهكار بود، امروز چوپان به حق خود رسيد. به اين ترتيب قصاص و اداى دين انجام شد، و من داور عادل هستم.