شـھیـــــــدانــــــہ
#رمان_مدافع_عشق❤️🍃 #قسمت_هفتم۷ --------------------------- 👈 #دوکوهه حسینیه ب
#رمــــانــ_مـدافــع_عشـقــــ💔🍃
#قسمت_هشتــم۸
ـــــــــــــــــــــــــــــ
🌥نزدیک غروب، وقت برای خودمان بود. چشمانم دنبالت می گشت. می خواستم آخرهای این سفر چند عکس از تو بگیرم. گر چه فاطمه سادات خودش گفته بود که لحظاتی را ثبت کنم.😊
زمین پرفراز و نشیب #فـڪه با پرچم های #سرخ و #سبزی که باد تکانشان می داد حالی غریب را القا می کرد. تپه های خاکی. و تو درست اینجایی. لبه ی یکی از همین تپه ها. نگاهت به سرخـی آسمان است.
نزدیکت می شوم. پشت به من هستی. می شنوم که زیر لب زمزمه می کنی:
#از_هر_چه_که_دم_زدیم،
#آنها_دیدند...😭
آهسته نزدیکتر می شوم. دلم نمی آید #خلوتت را بهم بزنم، اما…
– آقای هاشمی!
توقع مرا نداشتی، آن هم درآن خلوت. از جا می پری. می ایستی و زمانی که به سمت من رویت را بر می گردانی، پشت پایت درست لبه ی تپه، خالی می شود و از سراشیبی اش پایین می افتی.
سر جایم خشکم می زند. “افتاد!”
پاهایم تکان نمی خورند. به زور صدایی از حنجره ام بیرون می کشم.
– آ آقا آقای ها ها هاشمی!😱
یک لحظه بخودم می آیم و به سمتت می دوم. می بینم که پایین سراشیبـی دو زانو نشسته ای و گریه می کنی.😭 تمام لباست خاکی شده. ☹️با یک دست مچ دست دیگرت را گرفته ای. فکر خنده داری می کنم. “یعنی از درد داره گریه می کنه!؟
اما تو حتماً #اشکهایت از سر بهانه نیست. علت دارد.علتی که بعدها آن را می فهمم.🤔
سعی می کنم آهسته از تپه پایین بیایم که متوجه می شوی و به سرعت بلند می شوی.
قصد رفتن که می کنی به پایت نگاه می کنم. هنوز کمی می لنگی. تمام جرأتم را جمع می کنم و بلند صدایت می زنم.
– #آقاےهاشمی! آقا سید! یک لحظه. تو رو خدا. باور کنید من … نمی خواستم که دوباره… دستتون طوری شده؟ آقای هاشمی! با شما ام.😩
اما تو بدون توجه به من، سعی کردی تا جای راه رفتن بدوی، تا زودتر از شر صدای من راحت شوی. محکم به پیشانیم می کوبم. “یعنیا خرابکار تر از تو کسی هست آخه؟ چقدر بی عرضه ای!”😢
آنقدر نگاهت می کنم که در چهار چوب نگاه من گم می شوی. چقدر عجیبی! یا نه؛ تو درستی، ما آنقدر به غلط هاعادت کرده ایم که تو را عجیب می بینیم. در اصل چقدر من عجیبم.😐
#ادامه_دارد..🌹
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖️
شـھیـــــــدانــــــہ
#رمــــانــ_مـدافــع_عشـقــــ💔🍃 #قسمت_هشتــم۸ ـــــــــــــــــــــــــــــ 🌥نزدیک غروب، وقت برای
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖️
#شهیدمدافع_حرم_حامدجوانی🌹🍃
#شهید_ابوالفضلی❤️
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
ارادت عجیبی به #حضرت_ابوالفضل داشت و شبیه #حضرت_ابالفضل (ع) #شهید شد . هم #چشمانش را داده بود هم دستانش را؛ اگر به تمام اعضای بدن قمر منیر بنی هاشم تیر زده بودند بدن حامد نیز سر تا پا #ترکش بود.😭
شادی روحش #صلواتـــ🌷
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖️
📩 از: رهبر انقلاب
⚔ به: نیروهای مسلح جنگ نرم
🖋 یادداشت رهبر انقلاب پس از دیدار با جمعی از برنامهسازان صداوسیما منتشر شد
⚠️ جنگ نرم همهجانبهی دشمن، امروز قابل انکار نیست؛ با اینحال، برخی آن را انکار میکنند و این خود نیز بخشی از جنگ نرم است.
🎨 در این جنگ، هنرمندان و اهالی فکر و نظر، در حکم نیروهای مسلّح در جنگ سختند.
🔰 برخی بیتفاوت از برابر این حادثهی ملّی میگذرند، برخی هم با دشمن همراهی و به او کمک میکنند؛ آنها مسئولیّتناپذیر و اینها دشمنشیفتهاند. در مقایسه با نیروهای مسلّح در جنگ سخت، میتوان گناه این دو دسته را تشخیص داد.
امروز در کشور بحمدالله کم نیستند کسانی که دارای موضع مسئولانه و تلاش شایستهاند؛ این باید روزبهروز افزایش یابد.
دفاع از عظمت ایران، از فرهنگ ایران، از خانوادهی ایرانی، از حرکت باشکوه ملّت ایران و ... فقط با سخنرانی و نگارش نیست؛ هنر باید میداندار باشد.
آیت الله سیدعلی خامنه ای
١٣٩٧/٩/٧
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖️
شـھیـــــــدانــــــہ
#سوال_سوم👇 ( #پس_اولین_گزارش_شمادرهمراهی #باشهیدچمران_بود؟) ✍بله در مهر سال 59. در زمان بازگشت از
#ســـوال_چــہــارم۴
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
( #اولین_برخوردشماباشهیدچمران #چگونه_بود؟)
ــــ...ـــــ...ـــــ...ـــــ....ـــــ
🌹اولین برخورد من با ایشان بسیار عجیب بود، که هیچوقت بزرگی این مرد را فراموش نمی کنم. ارتباط من با وی از سال 59 تا زمان #شهادت💔 ایشان حدود 8 ماه بود. اولین دیدار در استانداری بود. مرتضی شایسته که در حال حاضر تهیه کننده بسیار شناخته شده و معروف و از رزمنده ها ها و نیروهای نزدیک به #چمران بود پشت درب استانداری نگهبانی می داد. آن زمان اتاقی برای استراحت به ما دادند، نیمه شب این اتاق در اختیار ما قرار گرفت و مشخص نبود در اتاق چه کسی است. من و جواد به این اتاق رفته و در همان جا خوابیدم؛ اذان صبح با صدای اذان و اقامه فردی که نمی دانستم کیست از خواب بیدار شدیم، دیدم مردی اذان می گوید و به نماز ایستاده است در آن لحظه ما هم بیدار شده و آماده نماز خواندن شدیم و پشت سر این فرد نماز خواندیم و بعد از اتمام نماز متوجه شدم که این فرد #شهید_چمران است و در واقع دیشب ما را به اتاق #چمران برده بودند و آن موقع اولین دیدار من با وی بود. در آن اتاق #چمران هم پتویی روی خود کشیده بود و روی زمین خوابیده بود، ورود ما به اتاق وی به این معنا بود که چمران برای خود حریم خصوصی قائل نبوده و خود را جدا از دیگران نمی دانست و آن زمان متوجه بزرگی این مرد شدم.
ــــــ....ــــــ....ــــــ....ــــــ....ـــــــ
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖️