eitaa logo
شـھیـــــــدانــــــہ
1.2هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
37 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم تبلیغات ارزان در کانال های ما😍😍 مجموعه کانالای مذهبی ناب👌👌 💠 تعرفه تبلیغات 👇 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 🍂 🍂 🌸🌷🌸اللهم عجل لولیک الفرج 🌸🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
♥⇦ #سیـــــره_شــھــــدا《1⃣》 مثــــݪ⇦ #اهلبیتــ_امامــ_حسین ؏ #شهیـده_خاتـون_حسینــےنژاد🌹🍃 🎆تصویر باز شود👆👆 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
شـھیـــــــدانــــــہ
#رمــــان_مــدافــع_عشقــ💞 #قسمتــ_بیستویکم۲۱👇 ♡ـــــــــــــــــــ♥ـــــــــــــــــــ♡ #نفسهایم
💞 ۲۲👇 ❤️🍃 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 👈همان طورکه با قدم های بلند می آیم، زیر لب ریز می خندم.😁 می ایستی و سوار موتور می شوی🏍. هنوز متوجه حضور من نشده ای. من هم بی معطلی و با سرعت روی ترک موتورت می پرم و دست هایم را روی شانه هایت می گذارم. شوکه می شوی و به جلو می پری.😜 سرت را بر می گردانی و به من نگاه می کنی. سرم را کج می کنم و لبخند بزرگی تحویلت می دهم.😍 – ! چرا نمی ری؟😍😊 – چی؟ با تو؟ کجا برم!؟😳 – اول خانومت رو برسون کلاس بعد خودت هم برو حوزه.☺️ – برسونمت!؟😢 – آره. چی می شه خوب؟ تنها برم؟😒 – لطفاً پیاده شو. قبلشم بگو بازی بعدیت چیه؟😞😏 – چرا پیاده شم؟ یعنی …☹️ – آره تنها برو. این موقع صبح مگه کلاس داری؟😠 – بله. پوزخندی می زنی.😏 – کلاس داری یا تصمیم گرفتی داشته باشی؟😕 عصبی  پیاده می شوم.😭 – نه! تصمیمم چیز دیگه ست علی اکبر! این را می گویم و به حالت دو، ازت دور می شوم.😔 خیابان هنوز خلوت است و من پایین را گرفته ام و می دوم. نفس هایم به شماره می افتد. نمی خواهم پشت سرم را نگاه کنم. گر چه می دانم دنبالم نمی آیی.😫 به یک کوچه باریک می رسم. وارد کوچه می شوم. به دیوار تکیه می دهم و ازعمق دل قطرات اشکم را رها می کنم😭. دست هایم را روی صورتم می گذارم. صدای هق هقم در کوچه می پیچد. چند دقیقه ای به همان حال می گذرد که صدای منو خطاب می کند:😰 – خانومی! چی شده؟ نبینم اشکاتو.😱 دستم را از روی صورتم برمی دارم. پلک هایم را از اشک پاک و به سمت صدا نگاه می کنم. پسرغریبه ای است با قد بلند و هیکلی درشت. با تیپ اسپرت که دست هایش را در جیب های شلوارش فرو برده و خیره خیره نگاهم می کند. جای زخمی عمیق هم روی صورتش هست.😱😰 – این وقت صبح؟ تنها!؟… قضیه چیه؟ ها!😭😰 و بعد چشمک می زند.😉 گنگ نگاهش می کنم. هنوز سرم سنگین است. چند قدم نزدیکم می آید.😣 – خیلی بهت نمی خوره که چادری باشی!😟 این را می گوید و به سرم اشاره می کند. دستم را بی اراده بالا می برم. روسری ام عقب رفته و موهایم پیدا است. به سرعت روسری را جلو می کشم. برمی گردم از کوچه بیرون بروم که از پشت، کیفم را می گیرد و می کشد. ترس به جانم می افتد.😱😰 – .😡 – ولت کنم که کجا بری، خوشگله؟😐😰 سعی می کنم نگاهم را از نگاهش بدزدم. قلبم💗 درسینه می کوبد. کیفم را می کشم اما او محکم نگهش می دارد.😭    …🌾🍃 🍃🌸↬ @shahidane1
‌‌⇦ #خاطراتــــــــــــ↯💛↯ #سرباز سخت کوش(شهید حججی) ⭕️زمانی که زمان سربازی محسن فرا رسید، می توانست در سپاه و در شهر خودش خدمت کند✅ 👈اما گفت که می خواهم در #ارتش و در مرز با سخت ترین شرایط خدمت کنم که این کار را هم کرد.👌 در زمان انتخاب ورود به #سپاه هم گفت: «کجا می‌تونم سخت ترین کار رو داشته باشم؟» پس از تحقیق #یگان_زرهی را انتخاب کرد و مشغول به خدمت شد.🌸🍃 📝به نقل از :حمید خلیلی (مدیر موسسه #شهید_احمد_کاظمی) #شهیدمحسن_حججی🌹🍃 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
🌱🌱🌼 🌱🌹 🌼 🍂میانبر رسیدن به #خدا _نیت است 🍃ڪار خاصی لازم نیست بڪنیم! 👈ڪافی است ڪارهای #روزمره‌مان را به خاطر #خدا انجام دهیم اگر تو این ڪار #زرنگــ باشی شڪ نڪن #شـــهید_بعـــدی_تویی..!👌💔 #شهیدحاج_محمدابراهیم_همّت🌹🍃 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
🌹🍃🍃🌹 🌼⇦بار آخر که گفت هند می‌رود و در واقع #سوریه می‌رفت، #اشک‌هایش را دیدم، لرزش دستانش را لمس کردم. 😔 👈به من سفارش کرد که هوای خودم را داشته باشم، نکند بیمار شوم. گفت نیایم ببینم غصه خورده‌ای و مثل همیشه لاغر شده‌ای.😊 خودت را خوب نگه دار. مراقب خودت باش️ امیر به هیچ کس نگفت که کجا می‌رود.🌷 🌾⇦راوی: #همسرشهید #شهید_امیر_سیاوشی🌹🍃 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
🌹👈 #انتظار_را........ باید از مادر #شهیــد_گمنــام پرسید 😔👈ما چه میدانیم #دلتنــگےغروبــــ_جمعــه_را ؟🌼🍃 #سلامتےمادران_شهداصلوات💐 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
🌸 #ایــݩ_روزهــا 🌸 #خوشبختےهایشاݩ را بہ 👈رخ ما مےڪشنــد!! ●>> اماغافل از آنکہ #خوشبختےیعنــے🌼 ✔لحظہ اے درڪنار شما بودن... 😊 #دو_رفیق_دریڪ_قابــــــ🔳 #شهیدبهمن_غنی_زاده🌹🍃 #شهیدعلی_پروانه🌷🍃 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
شـھیـــــــدانــــــہ
#داستان_دنباله_دارنسل_سوخته #قسمتــ_سیزدهم۱۳ 🌸این داستان ⇦ #رقابت ــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔻 ۱۴ 👈 این داستان ⇦ 🔳 بچه ها همه رفته بودن ... اما من پای رفتن نداشتم ... توی حیاط مدرسه بالا و پایین می رفتم ... نه می تونستم برم ... نه می تونستم ...😢 از یه طرف راه می رفتم و گریه می کردم ... که خدایا من رو ببخش ... از یه طرف دیگه شیطان وسوسه ام می کرد ...😔 - حالا مگه چی شده؟ ... همه اش 1/5 نمره بود ... تو که بالاخره قبول می شدی ... این نمره که توی نتیجه قبولی تاثیری نداشت ... بالاخره تصمیمم رو گرفتم ... - ... من می خواستم برای تو بشم ... قصدم مسیر تو بود ... اما حالا ... ...😭 عزمم رو جزم کردم و رفتم سمت دفتر ... پشت در ایستادم... - ... خودت توی قرآن گفتی خدا به هر که بخواد عزت میده😞 ... به هر کی نخواد، نه ... ... من رو ببخش که به عزت تو خیانت کردم و با چشم هام دزدی کردم... تو، من رو همه جا عزیز کردی ... و این تاوان خیانت من به عزت توئه ...😔 و در زدم ... 👈رفتم داخل دفتر ... معلم ها دور هم نشسته بودن ... چایی می خوردن و برگه تصحیح می کردن ... با صدای در، سرشون رو آوردن بالا ...😐 - تو هنوز اینجایی فضلی؟ ... چرا نرفتی خونه؟ ...😳🤔 - آقای غیور ببخشید ... میشه یه لحظه بیاید دم در؟ ...☹️ سرش رو انداخت پایین ... - کار دارم فضلی ... اگه کارت واجب نیست برو فردا بیا ... اگرم واجبه از همون جا بگو ... داریم برگه صحیح می کنیم نمیشه بیای تو ...☹️ بغض گلوم رو گرفت ...جلوی همه ...؟... به خودم گفتم ... - برو فردا بیا ... امروز با فردا چه فرقی می کنه ... جلوی همه بگی ... اون وقت ...😕 اما بعدش ترسیدم ... - اگر نزاره فردا بیای چی؟ ... ...🍃🍃 🍃🌸↬ @shahidane1
#دعــاےفرج به نیابت از 👈ســردار رشــــید اسلام🔻 #شهیدحاج_ابراهیم_همّت🌷 🔶 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج🔶 #شبتون_شهدایی💔🍃 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#سلام_آقای_من💔💔 هرگز بجز دو پای گریزان نداشتیم جزحرف وادعای فراوان نداشتیم این یک حقیقت است چرا مخفیش کنیم ما بهر انتظار شما جان نداشتیم #العجل پدر مهربان😔 🌹تعجیل درفرج #پنج صلوات🌹 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
🌼🌸🌹 🌸🌹 🌹 ♡⇦از میان همه عیش جهان ♡⇦بودن با #شهدا ما را بس ♡⇦آن #شهیدان که به ما می گفتند ♡⇦حرم #کرب_و_بلا ما را بس.. 🌼سلام... #صبحتــــون_شهدایــے🌹🍃 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
👈در این آفرینش بزرگ " #شهیــــــــد "❤️ تنهـا موجودی‌ست که میـلاد دارد امّا مـرگ ندارد ... #روحانی_مدافع_حرم #شهیدمحمدکیهانی💔🍃 #روزتان_منور_به_نگاھ_شهدا🌸 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
👈 #دشمنان نمی دانند و نمی فهمند که ما برای #شهادتــــــ💔ــ مسابقه می دهیم... و وابستگی نداریم .... و #اعتقادمان این است که از #ســــوےخــــدا_آمده_ایم ⇦ و #بــہ_ســوےاومےرویم 👌 🌼سردار رشید اسلام🌼 مــدافــــ🔻حــــرمــ🔻ــــع #شهیدحاج_حسین_همدانی🌹🍃 👈 #سالروزولادتــــــــــــ💐 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
🌹 در شهرستان فریدونکنار استان مازندران چشم به جهان گشود. 👈 وی پس از در مبارزه با تروریست‌ها تکفیری در ، به یکی از بیمارستان های منتقل شد و سرانجام در تاریخ 24 آذر 1394 به درجه رفیع 💔نائل آمد. سالروزشهادتــــــــــــ🌹🍃 🍃🌸↬ @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
#رمــانــ_مــدافع_عشــق💞 #قسمتــــ_بیستودوم۲۲👇 #هــــــــوالعشــــــــق❤️🍃 ـــــــــــــــــــــــ
❤️ ۲۳ 💞 👈نفس هایم هر لحظه از ترس تندتر می شود.😰 دسته کیفم را می گیرم و محکم تر نگهش می دارم که او دست می اندازد به چادرم و مرا سمت خودش می کشد. کش چادرم پاره می شود و چادر از سرم به روی شانه هایم لیز می خورد. از ترس زبانم بنده می آید و تنم به رعشه می افتد. نگاهش می کنم. لبخند کثیفش حالم را بهم می زند. پاهایم سست می شود و توان فرار ندارم. یک دستش را در جیبش می کند.😭 – 👜کیفت رو بده به عمو.😖 و در ادامه جمله اش، چاقوی🔪 کوچکی از جیبش بیرون می آورد و با فاصله به سمتم می گیرد. دیگر تلاش بی فایده است. دسته کیفم را ول می کنم. با تمام توان، قصد دویدن می کنم که دستم به لبه ی چاقو گیر می کند و عمیق می برد. بی توجه به زخمم، با دست سالمم چادرم را روی سرم می کشم. نگهش می دارم و می دوم.😭 می دانم تعقیبم نمی کند چون به خواسته اش رسیده. همان طور که با قدم های بلند و سریع از کوچه دور می شوم به دستم نگاه می کنم که تقریباً تمام ساق تا مچم، عمیق بریده شده. تازه احساس درد می کنم. بعد از پنج دقیقه دویدن، پاهایم رو به سستی می رود. قلبم❤️ طوری می کوبد که هر لحظه احساس می کنم ممکن است برای همیشه بایستد! به زمین و پشت سرم نگاه می کنم. رد خون طوریست که گویی سر بریده ی گاو را به دنبال می کشی!😢 با دیدن خون و فکر به دستم ضعف غالبم می شود و قدم هایم کندتر می شود. دست سالمم را به دیوار خیابان تکیه می دهم و خودم را به زور جلو می کشم. از بدشانسیم پرنده پر نمی زند. هیچ کس نیست تا کمکم کند. چادرم دوباره ازسرم میفتد. یک لحظه چهره ی تو به ذهنم می دود.😏 ” اگر تو منو رسونده بودی …الآن من…”😡 با حرص دندان هایم را روی هم فشار می دهم. حس می کنم از تو بدم می آید. یعنی ممکن است!؟☹️🤔 به کوچه تان می رسم. چشم هایم تار می شود. زانوهایم خم می شود. به زور خودم را نگه می دارم. چشم هایم را ریز می کنم.😥 از دور می بینمت که مقابل درب خانه تان با موتور ایستاده ای.🏍 یعنی هنوز نرفتی! می خواهم صدایت کنم اما نفسم در گلو حبس می شود. خفگی به سینه ام چنگ می زند و با دو زانو روی زمین میفتم. می بینم که نگاهت سمت من می چرخد و یک دفعه صدای فریاد “ !” تو را می شنوم.😱 🏃سمتم می دوی و من با چشم صدایت می کنم. به من می رسی و خودت را روی زمین می اندازی. گوش هایم درست نمی شنوند. کلماتت را گنگ و نیمه می شنوم.😭😔 – !…ر…ریحانه…یا حسین…مامااااان…مااامااان…بیاااا..زنم…ز..زنمممم…😱  😐چشم هایم را روی صورتت حرکت می دهم. داری می کنی! حالی برای گفتن دیوان شعر نیست. یک مصرع و خلاصه؛ تو را دوست دارمت.🌸🍃 …🌼🌼 🍃🌸↬ @shahidane1
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 💐تنها #آرزویــــم این استــــــ 💐که در لحظات آخر عمــــــــر 👈خود را کشان کشان بر روی صورت به قدم های #اباعبداللّه_الحسین{ع} بیاندازم😭 و بر #خاک_پای مبارک حضرت #بــوســــه😘 زنم 《 #خاک_پایش را توتیای چشم بکنم》 "والســــلام " ♡⇦ #شهیـد_رضــا_داروییـان🌸🍃 🌷👈 #سالروز_ولادتــــــ🔺🔺 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
📞 .... صدای منو میشنوید؟؟؟ 📞 ... ⭕️✅مجنون جان به گوشم. اوضاع خیلی خرابه برادر!😔 ،  خیلی زیاد شدند اخوی.😭 👈 و رو دارند قیچی می کنند...😔 اینجا شیاطین مدام شیمیایی می زنند! ⭕️ خیلی برادر به بچه ها تذکر می دیم ، ولی انگار دیگه اثری نداره!😢 عامل خفه کننده دیگه بوی گیاه نمیده، میده ...😭 📞  ،فکر نمی کنم حتی هنوز نیمه ی راهم باشیم... اینجا به همش میگیم پر رو کنید ، تا مشامتونو اذیت نکنه ولی کو اخوی 👂... ⭕️حاجی اوضاعشون خرابه! 👈همش می گیم ( ، برادر نگاهت..)😔 ⭕️حاجی این ترکش های نگاه برادرا فقط 💔 میزنه.... 🔷 ..😢😭 👈به بچه های اونجا بگو کمکـــــ برســـــونند😔 ...؟! ...📞 🍃🌸↬ @shahidane1
🌸👈 #شهید‌مؤذن⇦در سال 1385 ازدواج کرد و پس از به دنیا آمدن اولین فرزندش به شهر سیستان و بلوچستان اعزام شد. ☆⇦ حدودا 5 ماه در شهر #چابهار خدمت کرد و سر انجام در #آذر1389 همراه با چند نفر دیگر از هموطنان خویش مصادف با روز #تاسوعا به وسیله ی بمب گذاری در هیئت عزاداری😭 به درجه ی رفیع #شهادتــــــ💔 نائل آمد. 🏴💔🏴💔🏴💔🏴 #شهیدمنــصورمــؤذن🌹🍃 #سالــــروزشهادتــــــــ💔🍃 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
🌙 #مهتــــــابــ_ڪردستــان⭐️ 🌸👈رفتیم توی یکی از این روستاها ۳۰ کیلومتر خارج شهر، توی دل کوه. 😢مادر یکی از #شهدا بدجور زار می زد، می زد توی سرش می گفت از بچمم برام عزیز تر بود... 👈بعدافهمیدیم مدام بهش سرمیزد👌 ♡°°°°°°°°°°°♥°°°°°°°°°°♡ #شهیدناصرڪاظمــــے🍃 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
#دعــــــاےشهیــــــــد🔻👌🔻 #پروردگارا... #ریــــــا سراسر وجودم را گرفته ، و هر کاری که برای #رضاےتو کردم برای دیگران تعریف کردم 😔و مزدش را از تعریف دیگران گرفتم.😔 بنابراین #دستهایم_تهــــی و #گونه_ام از توشه آخرت خالی است، #خدایا اگر با عدالت خود، با من رفتــار کنــــی ↯ ↯ ↯ ♡ـــــــــ #واے_بــــرمــــن 😭ـــــــ♡ #شهیدنــــادراســــــدے🌹🍃 👈#سالروزشهادت💔 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
شـھیـــــــدانــــــہ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻 #قسمتــــ_چــهاردهــم۱۴ 👈 این داستان ⇦ #تاوان_خیانت 🔳 بچه ها همه ر
🔻 ۱۵🔻🔻 👈این داستان⇦ ...؟ ــ~~~~~~~~~~~~~ ✨🌸- آقا نمیشه یه لحظه بیاید دم در؟ ... کارمون واجبه ...☝️😢 معلوم بود خسته و بی حوصله است ... - یا بگو ... یا در رو ببند و برو ... سرده سوز میاد ...☹️ چند لحظه مکث کردم ... - مهران ... خودت گند زدی و باید درستش کنی ... تا اینجا اومدن تاوان بود ... نیومدن آقای غیور امتحان خداست...😣 ؟ ... یا امتحان علوم؟😕🤔 ... - آقا ما تقلب کردیم ...😥 یهو سر همه معلم ها با هم اومد بالا ... چشم هاشون گرد شده بود ... علی الخصوص مدیر و ناظم ... 😰که توی زاویه در... تا اون لحظه ندیده بودم شون ...😯 - برو فضلی ... مسخره بازی در نیار ... تو شاگرد اول مدرسه ای ...😢 چرخیدم سمت مدیر ... - ☝️سلام آقا ... به خدا جدی میگیم ... من سوال سوم رو یادم نمی اومد ... بلند شدن برگه ام رو بدم چشمم افتاد به برگه جلویی ... بعدشم دیگه ...😔 آقای رحمانی ... یکی از معلم های پایه پنجم ... بدجور خنده اش گرفت 😆... - همین یه سوال؟ ... همچین گفتی: آقا ما تقلب کردیم ... که الان گفتم کل برگه ات رو با تقلب نوشتی😄 ... برو بچه جون... همه فکر کردن شوخی می کنم اما کم کم با دیدن حالت من... معلوم شد اصلا شوخی نیست 😅... خیلی جدی دوباره به معلم مون نگاه کردم ...😒 - آقا اجازه☝️ ... لطفا سوال سوم رو به ما صفر بدید ... از ما گفتن بود آقا ... از اینجا گناهی گردن ما نیست ... ولی اگر شما باور نکنید و خطش نزنید😥 ... حق الناس گردن هر دوی ماست ... - عجب پر رویی هم هست ها ☹️... قد دهنت حرف بزن بچه...😟 سرم رو انداختم پایین ... حتی دلم نمی خواست ببینم کدوم یکی از معلم ها بود ...😣 - اگر فکر کنم همه اش رو تقلب کردی و کلا بهت صفر بدم چی؟ ...😞☹️ . ...🍃 🍃🌸↬ @shahidane1
#دعــاےفرج به نیابت از 👈مدافـ🔻حــــرمــ🔻ــــع #شهیدمحمــــدبلبــــاســے🌷 🔶 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج🔶 #شبتون_شهدایی💔🍃 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا