eitaa logo
شـھیـــــــدانــــــہ
1.2هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
37 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم تبلیغات ارزان در کانال های ما😍😍 مجموعه کانالای مذهبی ناب👌👌 💠 تعرفه تبلیغات 👇 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 🍂 🍂 🌸🌷🌸اللهم عجل لولیک الفرج 🌸🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
شـھیـــــــدانــــــہ
#داستان.دنباله.دار.نسل.سوخته🔻 👈قسمت⇦بیستوچهارم۲۴ 👈این داستان⇦ #انتظار ـ~~~~~~~~~~~~~~ 💠⚡️توی راه
. 🔻 ۲۵ 👈این داستان⇦ حبیب الله ـ----------------------------- 💠گاهی عمق شک ... به شدت روی شونه هام سنگینی می کرد ... تنها ... در مسیری که هیچ پاسخگویی نبود ... به حدی که گاهی حس می کردم ... الان ایمانم رو به همه چیز از دست میدم ... اون روزها معنای حمله شیاطین رو درک نمی کردم ... حمله ای که داشتم زیر ضرباتش خورد می شدم ... 🌸آخرین روز رمضان هم تمام شد ... و صبر اندک من به آخر رسیده بود ... شب، همون طور توی جام دراز کشیده بودم ولی خوابم نمی برد ... از این پهلو به اون پهلو شدن هم فایده ای نداشت ... 🌼گاهی صدای اذان مسجد تا خونه ما می اومد ... و امشب، از اون شب ها بود ... اذان صبح رو می دادن و من همچنان دراز کشیده بودم ... 10 دقیقه بعد ... 20 دقیقه بعد ... 🌹و من همچنان غرق فکر ... شک ... و چراهای مختلف ... که یهو به خودم اومدم ... - مگه تو کی هستی که منتظر جواب خدایی؟ ... مگه چقدر بندگی خدا رو کردی که طلبکار شدی؟ ... پیغمبر خدا ... دائم العبادت بود ... با اون شان و مرتبه بزرگ ... بعد از اون همه سختی و تلاش و امتحان ... حبیب الله شد ... با عصبانیت از دست خودم از جا بلند شدم ... رفتم وضو گرفتم و ایستادم به نماز ... نمازم که تموم شد آفتاب طلوع کرده بود ... خیلی از خودم خجالت می کشیدم ... من با این کوچیکی ... نیاز ... حقارت ... در برابر عظمت و بزرگی خدا قد علم کرده بودم ... رفتم سجده ... با کلمات خود قرآن ... 🌷- خدایا ... این بنده یاغی و طغیان گرت رو ببخش ... این بنده ناسپاست رو ... ⚡️پدرم بر عکس همیشه که روزهای تعطیل ... حاضر نبود از جاش تکان بخوره ... عید فطر حاضر شد ما رو ببره سر مزار پدربزرگ ... توی راه هم یه جعبه شیرینی گرفتیم ... 💐شیرینی به دست ... بین مزار شهدا می چرخیدم ... و شیرینی تعارف می کردم که ... چشمم گره خورد به عکسش ... نگاهش خیلی زنده بود ... کنار عکس نوشته بودن ... 🌸- من طلبنی وجدنی ... و من وجدنی عرفنی ... و من عرفنی ... هر کس که مرا طلب کند می یابد ... هر کس که مرا یافت می شناسد ... هر کس که مرا شناخت ... دوستم می دارد.. هر کس که دوستم داشت عاشقم می شود ... هر کس که عاشقم شود عاشقش می شوم ... و هر کس که عاشقش شوم ... او را می کشم ... و هر کس که او را بکشم ... خون بهایش بر من واجب است ... و من ... خود ... خون بهای او هستم ... ...🌸 🍃🌸↬ @shahidane1
1_18381666.mp3
6.01M
🌹✨⚡️🌹✨⚡️🌹 🎙#مداحی بسیار زیبای شور #سید_رضا_نریمانی⚡️ در وصف #حضرت_عشق #امام_خامنه ای روحی فداه❤️ تو اشاره کنی دنیارو زیرو رو می کنم....👊✌️ 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
#دعــاےفرج به نیابت از 👈مدافــــع حــــــــرم🔻 #شهیدحسیــــن_هریــــری🌷 🔶 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج🔶 #شبتون_شهدایی💔🍃 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 #سلام_آقای_من💚 🍃🌸کاش می شد ذره ای از خاک راهت می شدیم 🌸🍃همسایه دیوار به دیوار نگاهت می شدیم #پدر_مهربان_برگرد😔💔 🌹تعجیل درفرج #پنج صلوات🌹 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
🔸🔸🍃🌸🍃🔸🔸 عاشــــقم !❤️❤️ اهل همین کوچه ی بن بست کناری که تو از پنجره اش پای به قلــ❤️ب من دیوانه نهادی ...!🌿🌼 #شهید_محمد_تقی_سالخورده🌹🍃 #لشکر_عملیاتی_25_کربلا_مازندران #شهدای_صابرین ـ------------------------- 💐سلام... #صبحتــــــون_شهــــدایــے🌹🍃 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
💖✨💖✨💖 عشق❤️ رازیست ڪہ تنهابہ خدا باید گفتـــ .. 💚🌹 دل❤️م یڪـــ دنیـا میخـواهد شبیـہ شـما ڪـہ همـہ چیــزش بـوے خــــدا بدهـد...😔😭😭 🌹 💔 🍃🌸↬ @shahidane1
┄༄☘🌸☘༄┄ زندگی به سبک شهدا✨ ــــــــــــــــــــــــــــــــ  شرط ترک سیگار🚬 ( #شهید_محمد_ابراهیم_همت)🌹🍃 💠همان روز خواستگاری یا زمان خواندن خطبه عقد بود که مادرم گفت:« قول می دهد سیگار🚬 نکشد».😳 🔻البته گفته بودیم که سیگار را برای سینوزیت می کشد نه برای تفریح.😁 🔸خانمش هم گفت:« مجاهد فی سبیل الله که نباید سیگار🚬 بکشد، سیگار کشیدن دور از شأن شماست».😔 وقتی برگشتیم خانه رفت جیبهایش را گشت، سیگارها را درآورد، له شان کرد و ریخت توی سطل.👏 🔹گفت:« تموم شد. دیگه کسی دست من سیگار🚬 نمی بینه». همان هم شد. 🔻بعد از حدود چهارده سال سیگاری بودن، دیگر سیگار نکشید 🔸خانمش می گفت:« مدت ها بعد از ازدواجمان💖، رفتم پیشش گفتم این بچه گوشش👂 درد می کنه، این سیگار رو بگیر یه پک بزن، دودش رو فوت کن توی گوشش». 🔹گفت:« نمی تونم، قول دادم دیگه سیگار نکشم». 🔸گفتم:« بچه داره درد می کشه». 🔹گفت :«ببر بده همسایه بکشه و توی گوشش فوت کنه دیگه هم به من نگو». 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
💫🍁💫🍁💫🍁💫 💢حسين صبوحی در ششم دي ماه سال1393 به همراه سرهنگ شهيد محمد هاشمي در اثر درگيري با اشرار وسارقان مسلحي که 14 سال تحت تعقيب بودند مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به درجه رفيع #شهادتــــــ❤️ نائل شد. ـ--------------------------------- ❣در مسجد براي بچه ها کلاس #قرآن گذاشته بود ماه #رجب و #شعبان را #روزه مي گرفت گويا خودش مي دانست که #شهيد مي شود، من هنوز منتظرم تا حسين بيايد.🌷🍃 #شهیدحسین_صبوحی💔🍃 ســـــالــــروزشهــــــادتــــــــــــــ🌹 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
┄༄☘🌸☘༄┄ 🔻شهیــدے ڪہ ماننـد مادرش زهــــــرا🌸 بین #در و #دیــوار سوخت و پــــرڪشیـد .🔥🕊 🔸مےگفت : شناختن دشمن کافے نیست باید روشهاے دشمن را شناخت.❣ #شهید_مدافع_حرم✨ #شهید_عباس_دانشگر 🌷 🍃 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
شـھیـــــــدانــــــہ
#رمــــــان_مدافــع_عــــشق❤️ #قسمتــــ_سیوسوم۳۳ ـ------------------------------ 🌼⇦قرار است که یک
💞 وچهارم ۳۴ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ◀️ نمی دانم این اشک ها از درماندگی است یا دلتنگی، اما خوب می دانم عمق قلبم از بار اشتباهات و گناهانم می سوزد🔥. یک قطره باران💧 روی صورتم می چکد و در فاصله چند ثانیه، یکی دیگر. فاصله ها کم و کم تر می شود و می بارد رأفت از آسمان بهشت هشتم.🌧✨ کف دست هایم را باز می کنم و با اشتیاق لطافت این همه لطف را لمس می کنم. یاد تو و التماس دعای تو را زمزمه می کنم: الیس الله بکاف عبده…⚜❣ که دستی روی شانه ام قرار می گیرد و صدای مردانه ی تو در گوشم می پیچد و ادامه آیه را می خوانی: و یخوفونک بالذین من دونه…✨ چشم هایم👀 را باز می کنم و سمت راستم را نگاه می کنم. خودتی❗️ اینجا❓ چشم هایم را ریز می کنم و با تردید زمزمه می کنم: عل…علی‼️ لبخند می زنی و باران، لبخندت را خیس می کند. – جانم⁉️ یک دفعه از جا می پرم و کامل به سمتت برمی گردم. از شوق یقه پیراهنت را می گیرم و با گریه😭 می گویم: تو…تو اومدی! اینجا! اینجا…پیش…پیش من❗️ دست هایم را می گیری و لب پایینت را گاز می گیری و می گویی: زشته همه نگاهمون👀 می کنن!…آره اومدم❗️ شوکه و ناباورانه چهره ات را می کاوم. انگار صد سال می شود که از تو دور بودم.❤️ – چه جوری توی این حرم به این بزرگی پیدام کردی⁉️ اصلاً کِی اومدی؟ چرا بی خبر؟ شش روز کجا بودی؟ گوشیت چرا خاموش بود؟ مامان زنگ زد خونه، سجاد گفت ازت خبر نداره. من… دستت را روی دهانم می گذاری و می گویی: خب خب… یکی یکی. ترور کردی ما رو که❗️😁 یک دفعه متوجه می شوی دستت را کجا گذاشته ای. با خجالت دستت را می کشی. – یک ساعت پیش رسیدم. آدرس هتل رو داشتم، اما گفتم این موقع شب نیام. دلمم حرم می خواست و یه سلام. بعد هم یادت رفته ها❗️ خودت روز آخر لو دادی رو به روی پنجره فولاد…نمی دونستم اینجایی… فقط…اومدم اینجا چون تو دوست داشتی❤️ آن قدر خوب شده ای که حس می کنم خوابم. با ذوق چشم هایت را نگاه می کنم😃. “خدایا من عاشق این مَردم⁉️ ممنون که بهم دادیش.” – بازم از اون نگاه قورت بده ها کردی بهم؟ چیه خب؟…نه به اون ترمزی که بریدی… نه به این که…عجب❕ – نمی تونم نگاهت نکنم. لبخندت محو می شود و یک دفعه نگاهت👀 را می چرخانی روی گنبد. حتماً خجالت کشیدی. نمی خواهم اذیتت کنم. من هم نگاهم را می دوزم به گنبد. باران⛈ هر لحظه تندتر می شود. گوشه چادرم را می کشی و می گویی: ریحانه❗️ پاشو الآن خادما فرش ها رو جمع می کنن. هر دو بلند می شویم و وسط حیاط می ایستیم. – ببینم دعام کردی؟ مثل بچه ها چند باری سرم را تکان می دهم. – اوهوم! هر روز… لبخند تلخی می زنی😏 و به کفش هایت نگاه می کنی. سرت را که پایین می گیری موهای خیست روی پیشانی ات می ریزد. – پس چرا دعات مستجاب نمیشه خانوم❓ جوابی پیدا نمی کنم. منظورت را نمی فهمم. – خیلی دعا کن. اصرار کن تا دست خالی برنگردیم. باز هم سکوت می کنم. سرت را بالا می گیری و به آسمان نگاه می کنی.🌫 – اینم دلش گرفته بودا! یهو وسطش سوراخ شد! می خندم و حرفت را تأیید می کنم.😁 – خب حالا می خوای همین جا وایسی و خیس بخوری؟ 😳 – نچ❗️ می دویم و گوشه ای پناه می گیریم. لحظه به لحظه با تو بودن برایم عین رویاست. تو همانی هستی که یک ماه برایش جنگیدم. 🔻صحن سراسر نور بود✨. آب روی زمین جمع شده و تصویر گنبد را روی خود منعکس می کند. بوی گلاب و عطر حرم، حال و هوایی خاص دارد. زمزمه خواندن زیارت عاشورایت در گوشم می پیچد. مگر از این بهتر هم می شود❓ از سرما به دستت می چسبم و بازویت را می گیرم. خط به خط که می خوانی، دلم را می لرزانی. نگاهت👀 می کنم. چشم های خیس و شانه های لرزانت…😭 من پاکیت را دوست دارم. یک دفعه سرت را پایین می اندازی و زمزمه ات تغییر می کند. 💢– منو یکم ببین. سینه زنیم رو هم ببین. ببین که خیس شدم. عرق نوکری ببین. دلم یجوریه، ولی پر از صبوریه. چقد شهید دارن میارن از تو سوریه. چقد…شهید… منم باید برم… برم…😔😭😭 به هق هق میفتی. مگر مرد هم…! با هر هق هق تو، گویی قلبم را فشار می دهند. یک لحظه در دلم می گذرد. تو زمینی نیستی. آخرش می پری.🕊🍃 ـ ـ ✨🍃✨ 🍃🌸↬ @shahidane1