eitaa logo
شـھیـــــــدانــــــہ
1.2هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
37 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم تبلیغات ارزان در کانال های ما😍😍 مجموعه کانالای مذهبی ناب👌👌 💠 تعرفه تبلیغات 👇 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 🍂 🍂 🌸🌷🌸اللهم عجل لولیک الفرج 🌸🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 👆 از ⇦ برا اون دسته عزیزانی که موفق نشدند از اول رمان رو بخوانند 🍃🌹↬ @shahidane1
🍃🌹 ⬅️ فرازی از #وصیت_نامه_شهید ﷽ ━━━━━✨🌹✨━━━━━ ✍ از خانم زهرا (س) می خواهم که از خدا بخواهد که از سر تقصیر ما بگذرد تا هر چه زودتر به اون عشقی که وارد سپاه شدم، برسم. 🔻#شهادت #شهادت #شهادت #شهید_مصطفی_صفری_تبار #یـادشون‌_بـا‌_ذڪر‌_صـلـوات 🍃🌹↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
💞 و ششم ۴۶ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📎همان طور که هاج و واج نگاهت می کنم😳 یک دفعه مثل دیوانه ها می خندم. زهرا خانوم دست دراز می کند و یقه ات را کمی سمت خودش می کشد. – علی معلومه چته؟! مادر این چه کاریه؟ می خوای دختر مردم بدبخت شه؟ نمیگی خانواده اش الآن بیان چی می گن⁉️ خونسرد نگاه آرامت😊 را به لب های مادرت دوخته ای. دو دستت را بلند می کنی و می گذاری روی دست های مادرت. – آره می دونم دارم چی کار می کنم. زهرا خانوم دو دستش را از زیر دست هایت بیرون می کشد و نگاهش👀 را به سمت حسین آقا می چرخاند. – نمی خوای چیزی بگی؟ ببین داره چی کار می کنه. صبر نمی کنه وقتی رفت و برگشت دختر بیچاره رو عقد کنه❗️ او هم شانه بالا می اندازد و به من اشاره می کند که: – زن؛ چی بگم؟ وقتی عروسمون راضیه.👌 چشم های گرد زهرا خانوم سمت من برمی گردد.😶 از خجالت سرم را پایین می اندازم و اشک شوقم را از روی لبم پاک می کنم. – دخترم…عزیز دلم! من که بدِ تو رو نمی خوام. یعنی تو جداً راضی هستی؟ نمی خوای صبر کنی وقتی علی رفت و برگشت تکلیفت رو روشن کنه❓ فقط سکوت می کنم و او یک آن می زند پشت دستش و می گوید: – ای خدا! جوونا چشون شده آخه⁉️ صدای سجاد در راه پله می پیچد که: – چی شده که مامان جون اینقدر استرس گرفته😳 همگی به راه پله نگاه👀 می کنیم. او آهسته پله ها را پایین می آید. دقیق که می شوم اثر اشک را در چشمان قرمزش😢 می بینم. لبخند لب هایم را پر می کند. پس دلیل دیر آمدن از اتاقش برای خداحافظی، همین صورت نم خورده از گریه هایش بود. زینب جوابش را می دهد: -عقد داداشه⁉️ سجاد با شنیدن این جمله هول می کند. پایش پیچ می خورد و از چند پله آخر زمین می افتد. زهرا خانوم سمتش می دود. – ای خدا مرگم بده! چت شد❓ 🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸 ـ ـ ✨💖✨ 🍃🌸↬ @shahidane1
🍃🌹 💎 از #شهيد_بابايى پرسيدند: عباس جـان چه خبر؟ چه كار ميکنى؟ گفت: به نگهبانى #دل مشغوليم که #غيرازخدا كسی وارد نشود. 💫 #نگهبان_دلت_باش •┈┈•❀🕊❤️🕊❀•┈┈•  🍃🌹↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
🍃🌸 💠 #کلام_شهید 🔹عرصه زمان را خدا برای تکامل من و تو گسترده است. 🔹تا حالا از خودت پرسیدی که داری چطور از عمرت استفاده می کنی؟ #عارف_شب_های_نبرد #شهید_سید_مرتضی_آوینی🌹🍃 #شهدا_همیشه_نگاهی ━━━━🔹💠🔷💠🔹━━━━ 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
🍃🌹 💢 #تلنگر میدان مین ...! دنیاے ما زمینےها هم این روزها میدان #مین شده‌است! اما ره‌‌آورد این میدان ، نه #شـهادت است و نه #جانبازے! ⬅️ اینجا غفلت کنے پا روی مین و ایمان و آبرو بر زمین...❕ 💣➼‌┅═💥═┅┅───┄ 🍃🌹↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
🍃🌹 #کلام_شهید ✍ «به پهلوی شکسته #فاطمه_زهرا(س) قسمتان می دهم که، حجاب را حجاب را، حجاب را، رعایت کنید.» #شهید_حمید_رستمی #شهدا_را_یاد_کنید_با_ذکر_صلوات #حجــــــــاب ▫️✨▫️✨▫️✨▫️✨ 🍃🌹↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌹 📣 #اذان_معجزه_آسای #شهید_ابراهیم_هادی ─┅═✨🌹✨═┅─ 💠 در یک سحرگاهی در یک جای بحرانی از جنگ، تصمیم می گیرد #اذان بگوید. همه به او می گفتند: «چه شده که الان می خواهی #اذان بگویی؟» ولی او دلیلش را برای هیچ کسی توضیح نمی دهد و با صدای بلند مشغول #اذان گفتن می شود. 💠 وقتی که #اذان می گوید: به سمت او تیراندازی می کنند و یکی از تیرها به گلوی او می خورَد. همه می گویند: «چرا این کار را انجام دادی؟!» بعد او را داخل سنگر می برند و در حالی که خون از بدنش جاری بود، کمک های اولیه امدادی را برایش انجام می دهند. 💢 اذانی نابهنگام که تا آن لحظه، حکمتش بر کسی روشن نبود و این #اذان معجزه آسا، ۱۸ عراقی را همراه با فرماندهان خود، وادار به تسلیم کرد و بدینگونه سرنوشت عملیات را به نفع سپاه اسلام، رقم زد! #شهید_ابراهیم_همت #یادش_با_ذکر_صلوات ─┅═✨🌾🌹🌾✨═┅─ 🍃🌹↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
🍃🌹 ⬅️ فرازی از #وصیت_نامه_شهید ﷽ ━━━━━✨🌹✨━━━━━ ✍ امروز حسین زمان یاری دهنده می‌خواهد و بدا به حال کسانی که ندای #هل_من_ناصر_ینصرنی حسین زمان خود را بشنوند و به یاری او نشتابند. ▫️هر جا حرف #بدگویی و #غیبت بود، تذکر می داد و اگر ادامه پیدا می کرد مجلس رو ترک می کرد. #شهید_عبدالله_قربانی #یـادش_بـا‌_ذڪـر‌_صـلـوات 🍃🌹↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
🍃🌹 #سیــــــــره_شهــــــدا👆 #شمــــــــــــــاره(2⃣1⃣)🔻🔻 ━━━━━💠🌸💠━━━━━ ▫️پدر #شهید می گفتند: زمانی که #شهید بزرگوار قرار بود به جبهه مقاومت #اعزام شود، در پاسخ به این سوال که هنوز رهبری #فتوای_جهاد نداده است، ▫️گفت: «مگر حتما باید عرصه تنگ شود تا آقا اذن جهاد بدهد، قبل از آنکه عرصه تنگ شود باید برویم تا آقا #اطمینان_خاطر یابند.» #شهید_مدافع_حرم #شهید_حسین_هریری #یـادش_بـا‌_ذڪـر‌_صـلـوات ۰─═ ✨🍃🌸🍃✨═─۰ 🍃🌹↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
🍃🌸 ❄برف باریده بر این جاده و جایت خالیست دست در دست من اما... رد پایت خالیست ❄روی این جاده یخ بسته ی بی مقصد آه چقدر جاذبه ی گرمِ صدایت خالیست 👈 #شهید_محمدتقی_سالخورده🌹🍃 #یـادشون‌_بـا‌_ذڪـر‌_صـلـوات ┄┅┅✿❀🌹❀✿┅┅┄ 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
🍃🌹 💠 بعضی ها از آبِ گل ‌آلود ماهـی ... ! نَه ... ! راه معراج می‌گیرند ...👌 #مردان_بی_ادعا ┅═✼✨❉✨❉✨✼═┅ 🍃🌹↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
🔻 ۳۸ 👈این داستان⇦《می مانم》 🌼دیگه همه بی حس و حالی بی بی رو فهمیده بودن ... دایی... مادرم رو کشید کنار ... 🌸- بردیمش دکتر ... آزمایش داد ... جواب آزمایش ها اصلا خوب نیست ... نمونه برداری هم کردن ... منتظر جوابیم ... 🌹من، توی اتاق بودم ... اونها پشت در ... نمی دونستن کسی توی اتاقه ... همون جا موندم ... حالم خیلی گرفته و خراب بود ... توی تاریکی ... یه گوشه نشسته بودم و گریه می کردم ... نتیجه نمونه برداری هم اومد ... دکتر گفته بود ... بهتره بهش دست نزنن ... سرعت رشدش زیاده و بدخیم ... در واقع کار زیادی نمی شد انجام داد ... فقط به درد و ناراحتی هاش اضافه می شد ... 🍁مادرم توی حال خودش نبود ... همه بچه ها رو بردن خونه خاله ... تا اونجا ساکت باشه و بزرگ ترها دور هم جمع بشن... تصمیم گیری کنن ... 🌼برای اولین بار محکم ایستادم و گفتم نمیرم ... همیشه مسئولیت نگهداری و مراقب از بچه ها با من بود ... 🌸- تو دقیقی ... مسئولیت پذیری ... حواست پی بازیگوشی و ... نیست ... 🌷اما این بار ... هیچ کدوم از این حرف ها ... من رو به رفتن راضی نمی کرد ... تیرماه تموم شده بود ... و بحث خونه مادربزرگ ... خیلی داغ تر از هوا بود ... خاله معصومه پرستار بود با چند تا بچه ... دایی محسن هم یه جور دیگه درگیر بود و همسرش هفت ماهه ☺️باردار ... و بقیه هم عین ما ... هر کدوم یه شهر دیگه بودن ... و مادربزرگ به مراقبت ویژه نیاز داشت ... 👈دکتر نهایتا ... 6 ماه رو پیش بینی کرده بود ... هم می خواستن کنار مادربزرگ بمونن و ازش مراقبت کنن ... هم شرایط به هیچ کدوم اجازه نمی داد ... 💐حرف هاشون که تموم شد ... هر کدوم با ناراحتی و غصه رفت یه طرف ... زودتر از همه دایی محسن ... که همسرش توی خونه تنها بود ... و خدا بعد از 9 سال ... داشت بهشون بچه می داد ... ❣مادرم رو کشیدم کنار ... - مامان ... من می مونم ... من این 6 ماه رو کنار بی بی می مونم ... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ . ....🌸 🍃🌹↬ @shahidane1
#دعــاےفرج به نیابت از 👈مــدافــــع حــــــرم🔻 #شهیــدعبــاس_دانشــــگر🌷 🔶 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج🔶 #شبتون_شهدایی💔🍃 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌹 #سلام_امام_زمانم💗 خورشید من ٺویے و بے حضور ٺو صبحم بخیر نمےشود اے آفٺاب من🌼 گر چهره را برون نڪنے از نقاب خود صبحے دمیده نگردد بہ خواب من #السلام_علیک_یااباصالح_المهدی💗 🍃#اللهم_عجل_لوليڪ_الفرج🍃 ✨💫✨💫✨💫✨💫 🍃🌹↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
🍃🌹 💟 دل ڪہ هوایـے شود، پرواز است ڪہ آسمانیت مےڪند. و اگر بال خونیـن داشتہ باشے دیگر آسمــان، طعم مےگیرد. ⇦ دلــ‌ها را راهےِ مےڪنیم و دست بر سینہ، بہ زیارت " " مےنشینیم... ••┈•❖🍃🌹✨﷽✨🌹🍃❖••┈• 🔸اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَہُ 🔹اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَہُ 🔸اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللہِ 🔹اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ 🔸اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ 🔹اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ 🔸اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ 🔹اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے عَبدِ اللہِ، بِاَبـے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم.. ✨💫✨💫✨💫✨💫 🍃🌹↬ @shahidane1 ↖ 🌼ســــــلامـ ... 💔🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌸 💎 #فاتحان_نفس ▫️‌‌‌بهش گفتم راضیم #شهید بشی ولی الان نه؛ تو هنوز جوونی ▫️تو جواب بهم گفت: لذتی که #علی_اکبر از #شهادت برد حبیب ابن مظاهر نبرد! #شهید_محمد_حسین_محمد_خانی🌹🍃 #یـادشون‌_بـا‌_ذڪـر‌_صـلـوات ••┈•❖✨💠✨❖••┈• 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
🌹⇩ 👈امروز سالروز سرلشکر پاسدار و تعدادی دیگر از همقطارانش است. این شهیدان بر اثر سقوط یک فروند هواپیمای نظامی (جت فالکون) در روز 19 دی ماه سال 1384 در حوالی ارومیه به دیدار حق شتافتند. 🍃🌹↬ @shahidane1 ↖ در ادامــــــه مطالب امروز کانال ... .... ویا ... تک تک این شهدای عزیز را دنبال کنید...
🌸(حضرت آیت‌الله امام خامنه‌ای(مدظله العالی)🌸 👈دو هفته پیش پیش من آمد و گفت از شما دو درخواست دارم: یکی این ‌که دعا کنید من روسفید بشوم، دوم این ‌که دعا کنید من بشوم. 🌹گفتم شماها واقعاً است بمیرید؛ شماها که این روزگارهای مهم را گذراندید، نباید بمیرید؛ شماها همه ‌تان باید شوید؛ ولیکن حالا زود است و هنوز کشور و نظام به شما احتیاج دارد. بعد گفتم آن روزی که خبر را به من دادند، من گفتم صیاد، شایسته ‌ی شهادت بود؛ حقش بود؛ حیف بود صیاد بمیرد. وقتی این جمله را گفتم، چشم‌های شهید کاظمی پُرِ شد، گفت: ان‌شاء اللَّه خبر من را هم به تان بدهند!😭 💔🍃 《ســــالــــروزشهــــادتــــ》 🌷 🍃🌹↬ @shahidane1
🍃🌹 ⬅️ فرازی از ﷽ ━━━━━✨🌹✨━━━━━ ✍ وصیت می‌کنم قبل از هر کسی خود را به تقوای الهی و راه خدا رفتن به تمام و کمال و توفیق آن را برای رهروان راه حق - بالاخص خود - از درگاه خداوند خواستارم و تأکید دارم به آشنایان و دوستان، علی الخصوص برادران و خواهران و همسرم و دخترم (فاطمه) که هر چه دارید، در درگاه خداوند آماده نمایید و راه خدا را پیدا کنید. 💔 🍃🌹↬ @shahidane1
💞 و هفتم ۴۷ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📎سجاد که روی زمین پخش شده بود، خنده اش می گیرد.😁 – بالاخره علی می خوای بری یا می خوای جشن بگیری❓…دقیقاً چته برادر❓ و باز هم بلند می خندد.😃 مادرت گوشه چشمی برایش نازک می کند.😉 – نه خیر. مثل اینکه فقط این وسط منم که دارم حرص می خورم. فاطمه که تا به حال مشغول صحبت با تلفن همراهش بود،📱 لبخند کجی می زند و می گوید: به مریم خانوم و پدر ریحانه زنگ☎️ زدم. گفتم بیان… زینب می پرسد: –  گفتی برای چی باید بیان❓ – نه. فقط گفتم لطف کنید تشریف بیارید. مراسم خداحافظی👋 توی خونه داریم. – اِ خب یه چیزایی می گفتی تا یه کم آماده می شدن. تو وسط حرفشان می پری: نه بذار بیان یهو بفهمن. این طوری احتمال مخالفت کمتره.😳 شوهر زینب که در کل از اول آدم کم حرفی بود، گوشه ای ایستاده و فقط شاهد ماجراست. روحیات زینب را دارد. هر دو به هم می آیند.👌 تو مُچ دستم را می گیری و رو به همه می گویی: من یه دو دقیقه با خانومم صحبت کنم. و مرا پشت سرت به آشپزخانه می کشی. کنار میز می ایستیم و تو مستقیم به چشمانم خیره می شوی.😐 سرم را پایین می اندازم. – ریحانه! اول بگو ببینم از من ناراحت که نشدی❓ سرم را به چپ و راست تکان می دهم. تبسم شیرینی می کنی☺️ و ادامه می دهی: – خدا رو شکر. فقط می خوام بدونم از صمیم قلبت❤️ راضی به این کار هستی؟ شاید لازمه یه توضیحاتی بدم. من خودخواه نیستم که به قول مادرم بخوام بدبختت کنم. – می دونم. – اگر اینجا عقدی خونده بشه دلیل نمیشه که اسم منم حتماً میره توی شناسنامه ات. با تعجب نگاهت می کنم.😳 – خانومی! این عقد دائم وقتی خونده می شه، بعدش باید رفت محضر تا ثبت بشه ولی من بعد از جاری شدن این خطبه یک راست می رم سوریه.🍃 دلم می لرزد و نگاهم روی دستانم که بهم گره شده سر می خورد. – من فقط می خواستم که… که بدونی دوست دارم. واقعاً دوست دارم. ریحانه الآن فرصت یه اعترافه. من از اول دوست داشتم. مگه میشه یه دختر شیطون و خواستنی رو دوست نداشت❓ اما می ترسیدم… نه از این که ممکنه دلم بلرزه و بزنم زیر رفتنم. نه!… به خاطر بیماریم. می دونستم این نامردیه در حق تو. این که عشقو❤️ از اولش در حقت تموم می کردم، الآن مطمئن باش نمیذاشتی برم. ببین… این که الآن اینجا وایسادی و پشت من محکمی، به خاطر روند طی شده است. اگر ازاولش نشون می دادم که چقدر برام عزیزی… حس می کنم صدایت می لرزد.⚡️ – ریحانه … دوست نداشتم وقتی رفتم تو با این فکر برام دست تکون بدی👋 که “من زنش نبودم و نیستم” ما فقط صوری پیش هم بودیم. دوست دارم که حس کنی زن منی. ناموس منی. مال منی. خانوم ازدواج قراردادی ما تا نیم ساعت دیگه تموم میشه و تو رسماً و شرعاً…و بیشتر قلباً میشی همسر همیشگی من.💞 حالا اگر فکر می کنی دلت رضا به این کار نیست، بهم بگو. حرف هایت قلبم را از جا کنده. پاهایم سست شده. طاقت نمی آورم و روی صندلی پشت میز وا می روم. تو از اول مرا دوست داشتی❗️ نگاهت می کنم👀 و تو از بالای سر با پشت دستت صورتم را لمس می کنی. توان نگه داشتن بغضم را ندارم. سرم را جلو می آورم و می چسبانم به شکمت. همان طور که ایستاده ای سرم را در آغوش می گیری. به لباست چنگ می زنم و مثل بچه ها چند بار پشت هم تکرار می کنم: تو خیلی خوبی علی! خیلی.💯 〰〰〰〰〰〰〰〰 ـ ـ ✨🍃✨ 🍃🌸↬ @shahidane1
🍃🌹 ⬅️ فرازی از #وصیت_نامه_شهید ﷽ ━━━━━✨🌹✨━━━━━ ✍ رفقا و کسانی (که) اکنون شنونده وصیت اینجانب هستید، در روضه‌ها می‌گوییم ای کاش ما در کربلا بودیم و آقایمان #امام_حسین(ع) و اهل بیتش(ع) را یاری می‌کردیم. ▫️به خدا قسم زمانی نه چندان دور می‌رسد که آیندگان ما می‌گویند ای کاش ما در زمان #امام(ره) و #سید_علی_خامنه‌ای بودیم و او را یاری می‌کردیم، چه کسانی بودند و او را یاری نکردند، شاید ما هم مثل خیلی‌های دیگر در صحرای کربلا مورد بد و بیراه قرار بگیریم. ▫️قدر #ولایت_فقیه را بدانید و نگذارید خدشه‌ای به این ولایت وارد شود که آن وقت دودش اول به چشمان خودمان می‌رود. ▫️#شهید_اسدی از وقتی که وارد نیروی هوایی سپاه شد، شور و شوقش برای #شهادت بیشتر شد. تمام وقتش را کنار سردار کاظمی می‌گذراند. #شهید_محسن_اســدی ســــالــــروزشهــــادتــــ💔 #شهــــــداےعــــرفــــہ 🍃🌹↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
🍃🌹 ♻️ #شهید_احمد_الهامی_نژاد هر موقع به پرواز می‌رفت، با آمادگی #شهادت توأم بود. ایشان موقع پرواز دائم الوضو بود تا اگر اتفاقی برایش در هنگام پرواز رخ داد ثواب #شهادت را ببرد. 🌸➼‌┅══┅┅───┄۰۰۰ ⬅️ #پشتــکار_شهیــد ⇩ #شهید_الهامی_نژاد فرد بسیار سخت‌کوشی بود، پشتکار خیلی بالایی داشت، یعنی اگر تصمیم می‌گرفت کاری را انجام دهد تا آخرش ادامه می‌داد. نقل از⇦(سردار محمدفرید معدلی) #شهید_احمد_الهامی_نژاد🌹🍃 《ســــالــــروزولادتــــــــ》 #شهــــــداےعــــرفــــہ 🍃🌹↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖