eitaa logo
شـھیـــــــدانــــــہ
1.2هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
37 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم تبلیغات ارزان در کانال های ما😍😍 مجموعه کانالای مذهبی ناب👌👌 💠 تعرفه تبلیغات 👇 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 🍂 🍂 🌸🌷🌸اللهم عجل لولیک الفرج 🌸🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
بگرفت آب و رنگ  ز فیضِ حضور تــو هـر گل در این چمـن ڪہ سزاوار دیدن است ... #شهیدجاسم_حمید🌹🍃 🌼ســــــــلامــ ..... #صبحتــــــون_شــهــــدایــے❤️🍃 🍃🌹↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
🔻⇩🔻 ✍مادر امروز که این نامه را برای شما می نویسم، فردا به می روم و شاید در این عملیات شهید شوم و اگر در این راه شهید بشوم شاید خدا باری از را کم کند و اگر زنده ماندم شاید که مرا قبول نکرده باشد، در هر حال اگر شهید شدم برای من گریه مکن و همیشه به یاد خدا باش که همه باید این راه را برویم. 🌹 ✨《ســــالــــروزولادتــــــــ》✨ 🍃🌹↬ @shahidane1
✨ #حدیــثـــــ↯↯✨ 💟پیامبر مهربانےها(ص) مےفرمایند: هر ڪہ دخترش را خوبــ تربیتــ ڪند ؛ و علم شایستہ بہ او بیاموزد ؛ آن دختر مانع و سپر پدر در برابر آتش دوزخ خواهد شد ... 📚میزان‌الحڪمہ،ج۱،ص۱۰۰ #ڪــــوثرخانــــوم🌼🍃 #دخترشهیدمحمودرضابیضایی🌹🍃 🍃🌹↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
🌸✨🌸✨🌸✨🌸 💚غربت است، 💚تنها حکمتِ نشانه ی دستِ تو! 💚تا اینکه بفهمیم، 💚چه خوش خیالیم ما و آراءمان، 💚وقتی فکر کنیم، 💚دیگر دستِ راستِ تو شده ایم! 💚نقص از تو نیست آقا! 💚مائیم که هیچ یک وقت امتحان، 💚قدرِ دستِ راستِ تو، 💚سالم نبوده ایم! #اللهم_احفظ_قائدنا_الامام_خامنه_ای✨ 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
⬅️ فرازی از #وصیت_نامه_شهید ﷽ ━━━━━✨🌹✨━━━━━ ✍ خوش ندارم که این شادمانی را با لباس سیاه ببینم. غم اگر است برای بی بی جان حضرت زینب (س) باید باشد اشک و آه و ناله اگر هست برای اربابان اباعبدالله باید باشد. #شهید_رسول_خلیلی #یـادشون‌_بـا‌_ذڪـر‌_صـلـوات 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
❤️ ۴۵🔻🔻 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ❣برمی گردی و نگاهم می کنی. با پشت دست صورتم را لمس می کنی. – قرار بود این جوری کنی؟ 🌸لب هایم را روی هم فشار می دهم. – مراقب خودت باش. دست هایم را می گیری.💞 – . خم می شوی و ساکت را برمی داری. – روسری و چادرت رو سرکن. متعجب نگاهت می کنم. – چرا؟ مگه نامحرم هست؟ – شما سرکن بعداً می فهمی. 🌼شانه بالا می اندازم و از روی صندلی میز تحریرت روسری ام را برمی دارم و روی سرم می اندازم و گره می زنم که می گویی: نه نه. اون مدلی ببند. نگاهت می کنم که با دست صورتت را قاب می کنی. – همونی که گرد می شه، لبنانی. می خندم. لبنانی می بندم و چادر رنگی ام را روی سرم می اندازم. سمتت می آیم با دست راستت چادرم را روی صورتم می کشی. – روبگیر. به خاطر من! 🌸نمی دانم چرا به حرفهایت گوش می دهم، درحالی که در اتاق هیچ کس نیست جز خودم و خودت! رو می گیرم و می پرسم: این جوری خوبه؟ – عالیه خانوم. ذوق می کنم. – عروس؟ هنوز نشدم. – چرا نشدی؟ من دومادم، شما هم عروس منی دیگه. 💠خیلی به حرفت دقت نمی کنم و فقط جمله ات را نوعی ابراز علاقه برداشت می کنم. از اتاق بیرون می روی و تأکید می کنی با چادر پشت سرت بیایم. می خواهم همه چیز هر طور که تو می خواهی باشد. از پله ها پایین می رویم. همه در راهرو جلوی در حیاط ایستاده اند و گریه می کنند. تنها کسی که بی خیال تمام عالم به نظر می رسد علی اصغر است که مات و مبهوت گوشه ای ایستاده. مادرت ظرف آب را دستش گرفته و حسین آقا کنارش ایستاده. فاطمه درست کنار در ایستاده و بغض کرده. زینب و همسرش هم آمده اند برای بدرقه. پدر و مادر من هم قراربود به فرودگاه بیایند. 💐نگاهت را در جمع می چرخانی و لبخند می زنی. – خب صبر کنید که یه مهمون دیگه هم داریم. همه با چشم ازت می پرسند: کی؟ کی مهمونه؟ روی آخرین پله می نشینی و به ساعت مچی ات نگاه می کنی. زینب می پرسد: کی قراره بیاد داداش؟ – صبرکن قربونت برم. 🌹هیچ کس حال صحبت ندارد. همه فقط ده دقیقه منتظر ماندیم که یک دفعه صدای زنگ در بلند می شود. از جا می پری و می گویی: مهمون اومد. 🌼به حیاط می دوی و بعد از چند لحظه صدای باز شدن در و سلام علیک کردن تو با یک نفر بگوش می رسد. – به به سلام علیکم حاج آقا! خوش اومدی. – ✨علیکم السلام شاه دوماد! چطوری پسر؟ دیر که نکردم؟ – نه سر وقت اومدید. 🌷  همان طور صدایتان نزدیک می شود که یک دفعه خودت با یک روحانی عمامه مشکی با سیمایی نورانی، جلوی در ظاهر می شوید. مرد رو به همه سلام می کند و ما گیج و مبهوت جوابش را می دهیم. همه منتظر توضیح تو هستیم که تو به روحانی تعارف می زنی تا داخل بیاید. او هم کفش هایش را گوشه ای جفت می کند و وارد خانه می شود. راه را برایش باز می کنیم. به هال اشاره می کنی و می گویی: حاجی بفرمایید برید بشینید. ما هم الآن میایم خدمتتون. 🌴او می رود و تو سمت ما برمی گردی و می گویی: یکی به مادرخانوم و پدرخانومم زنگ بزنه بگه نرن فرودگاه؛ بیان اینجا. 🌼مادرت ظرف آب را دستم می دهد و سمتت می آید. – نمی خوای بگی این کیه؟ باز چی تو سرته مادر؟ لبخند می زنی و رو به من می کنی و می گویی: حاجی از رفقای حوزه ست. ازش خواستم بیاد قبل رفتن عقد من و ریحان رو بخونه… حرف از دهانت کامل بیرون نیامده، ظرف از دستم میفتد. همگی با دهان باز نگاهت می کنیم. خم می شوی و ظرف را از روی زمین برمی داری. – چیزی نشده که… گفتم شاید بعداً دیگه نشه. دستی به روسری ام می کشی. –🌸 ببخش خانوم بی خبر شد. نتونستی درست حسابی خودتو شبیه عروسها کنی. می خواستم دم رفتن غافلگیرت کنم. علاقه ات می شود بغض در سینه ام و نفسم را به شماره می اندازد. “ ! چقدر عجیب خواستنی هستی! خدایا خودت شاهدی کسی را راهی می کنم که شک ندارم جزو ما نیست. از اول آسمانی بوده. “ امن یجیب قلب من چشمان بی همتای توست.   …🌸🌸🌸 🍃🌹↬ @shahidane1
🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖ ✍#نمــــــاز_شبــــــــ👇👇 (شهیدمدافع حرم محمودرضابیضایی) ـ⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩
═══✼🍃🌹🍃✼═══ 👈با 🔹پذیرایی‌مان، اتاق بزرگی بود که فقط مواقعی که مهمان داشتیم و مواقعی که می‌خواستیم درس بخوانیم اجازه ورود به آن را داشتیم❗️ 🔸یک شب بعد از نصفه شب برای درس خواندن به اتاق پذیرایی رفتم و دیدم محمودرضا قبل از من آنجاست. اما درس نمی‌خواند. به نماز ایستاده بود.❣❣ 🔹آن موقع تقریبا نوجوان بود دوازده سیزده سال بیشتر نداشت. جا خوردم. آمدم بیرون و به اتاق خودم رفتم.✨ 🔸فردا شب باز محمودرضا توی پذیرایی بود و نشد آنجا درس بخوانم. چند شب پشت سر هم همینطور بود؛ محمودرضا بعد از نیمه شب بلند می‌شد می‌آمد توی اتاق پذیرایی و به نماز می‌ایستاد. هر شب که می‌گذشت نمازش طولانی‌تر از شب قبل می شد.🌺 🔹یک شب تقریبا حدود دو ساعت طول کشید. به او گفتم نماز شب‌ خواندن برای تو ضرورتی ندارد؛ هم کسر خواب پیدا می‌کنی و صبح توی مدرسه چرت می‌زنی و هم اینکه تو هنوز به تکلیف نرسیده‌ای و نماز واجب نداری چه برسد به نماز شب، آنهم اینجوری!🍃 🔸صحبت که کردیم، فهمیدم طلبه‌ای در مورد فضیلت نماز شب برای محمودرضا صحبت کرده و محمودرضا چنان از حرفهای آن طلبه تأثیر گرفته بود که تا یک هفته مرتب نماز شب را ادامه داد.🌺 🔹بخاطر مدرسه‌اش، نهایتا مانع نماز شب او شدم و قانعش کردم که لازم نیست نماز شب بخواند! ولی محمودرضا نمازها را واقعا باحال خوبی می‌خواند. هنوز چهره و حالت ایستادنش سر نماز یادم هست…🌾🌿 🌹🍃 💔 🍃🌸↬ @shahidane1
┄✿❀🌹❀✿┄ 💢 #کلام_شهید 👈 بدانید ▫️امروز هم پیام شهیدان اگر به گوش ما برسد از ما خوف را و حزن را برطرف خواهد کرد ▫️آنهایی که دچار خوفند، آنهایی که دچار حزنند این پیام را نمی گیرند، نمی‌شنوند ▫️وَالّا اگر صدای شهیدان را بشنویم خوف و حزن ما هم محو خواهد شد 💠 به برکت صدای شهیدان این حزن و خوفِ ما را از بین خواهد برد و بهجت و شجاعت و اِقدام را برای ما به ارمغان خواهد آورد.🌺🌿 〰〰〰〰〰〰〰〰 ⬅️ #شهیدِ_دفاع_مقدس ⬅️ #شهیدِ_مدافع_حرم 🔻#شهید_حمید_کیهانی🌹🍃 🔻#شهید_سید_مصطفی_صادقی🌹🍃 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
••┈•❖✨﷽✨❖••┈• ✅ #رهبر_معظم_انقلاب 📸 شهدای هویزه بودند که به ملت ما جان دادند و خون‌ها را در رگ‌ها به جوش آوردند ✨اللهم احفظ قائدنا الامام خامنه ای✨ #شهدا_را_یاد_کنید_با_ذکر_صلوات 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
#عڪــــس_نــوشتــــہ👆 ـ------------------------------------- ✍ #خــاطــــراتــــ_شــھــــدا⇧ ❣« نماز باحال »😍 #خاطره_ای از #شهید_عبدالحسین_برونسی🌹🍃 🌅تصویــــر بــاز شــود👆 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
🔸کربلای چهار و قصه (۴) کاشف به عمل آمد، در روز سوم و چهارم دی ماه سال ۱۳۶۵، که مصادف با عملیات بود، یک (بسیار معروف) که با خانواده در مسافرت کیش به سر می برد، جانشینی در کسوت لباس را به جای خود در قرارگاه خاتم الانبیاء (ص) گمارد... که ... القصه... حالا بگردید یک به این اطلاعات را پیدا کنید تا شود هر که در او غش باشد... در ضمن! همگان بدانند، بازی همه جا جواب نمی دهد! 🍃🌸↬ @shahidane1
🔹🔹🔷💠🔷🔹🔹 ✨احساس میکنم که تحملِ درد و غم و خطر و مصیبت در راهِ خدا مهم ترین و اساسی ترین لازمه تکامل در این حیات است.🌸✨ #شهید_دکتر_مصطفی_چمران🌹🍃 #عارف_شب_های_نبرد 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
🌹 #لحظه_های_جـــــــاودانه 🌹 5⃣ ⇦ #پیر_مردها 🔸پیر بود ولی مایه ی شادی همه ما بود، عادت داشت پیشانی شهدا را ببوسد. 🔸وقتی شهید شد بچه ها تصمیم گرفتند به تلافی آن همه محبت، پیشانی او را غرق بوسه کنند. 🔻پارچه را که کنار زدیم پیکر بی سر او دل همه ما را آتش زد... 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖‌‌
#شهــــداےمــــــداح👆 #شمــــــاره(4⃣1⃣) 🍃🍃🌹 #فرازےازوصیتنــــامه👇 💠 «ما راه کربلا را با خون خود جارو کرده ایم تا بتوانید به راحتی از این راه ها به زیارت قبر حضرت #سیدالشهدا{ع} بروید 🔹ولی در آنجا نیز این حقیر را از دعای خیر خود فراموش نکنید و از مولا بخواهید که این حقیر را در راه خودش بپذیرد » ـ≤≥≤≥≤≥≤≥≤≥≤≥≤≥≤≥≤≥≤≥≤≥ 👈 مداح دلسوختهٔ #امام_حسین{ع} "#شهید_حسین_مصطفایی"🌹🍃 شادے_روحش_صلوات 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
🍃🌸 #دلت_بارونیه_دردهای_دردی دلت می خواست اصلا برنگردی زمانی که جماعت مرد می خواست دو تا پاهات و بابا هدیه کردی #جانبازے #مردان_بی_ادعا ♿️➼‌┅═💔═┅┅───┄ 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
🔻 سی و هفتم ۳۷ 👈این داستان⇦ ‌《 تلخ ترین عید 》 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ▫️توی در خشک شدم ... و مادربزرگم مبهوت که چرا یهو حالتم... صد و هشتاد درجه تغییر کرد ... چشم هایی که از شادی می درخشید ... منتظر تکانی بود ... تا کنترل اشک از اختیارم خارج بشه ... و سرازیر بشه ...😭 - چی شدی مادر؟ ... خودم رو پرت کردم توی بغلش ... - هیچی ... دلم برات خیلی تنگ شده بود بی بی ...💔 بی حس و حال بود ... تا تکان می خورد دنبالش می دویدم... تلخ ترین عید عمرم ... به سخت ترین شکل ممکن می گذشت ... بقیه غرق شادی و عید دیدنی و خوشگذرانی ... من ... چشم ها👀 و پاهام ... همه جا دنبال بی بی ... اون حس ... چیزهایی بهم می گفت ... که دلم نمی خواست باور کنم ...▪️ عید به آخر می رسید ... و عین همیشه ... یازده فروردین ... وقت برگشت بود ...🗓 پدر ... دو سه بار سرم تشر زد ... - وسایل رو ببر توی ماشین 🚙 ... مگه با تو نیستم؟ ... اما پای من به رفتن نبود👣 ... توی راه ... تمام مدت ... بی اختیار از چشم هام اشک می بارید😭 ... و پدرم ... باز هم مسخره ام می کرد ... - چته عین زن های بچه مرده ... یه ریز داری گریه می کنی ...❓ دل توی دلم نبود ... خرداد و امتحاناتش تموم بشه ... و دوباره برگردیم مشهد ...✨🍃 هفته ای چند بار زنگ می زدم و احوال بی بی رو می پرسیدم📞 ... تا اینکه بالاخره کارنامه ها رو دادن ... 🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅 ـ ـ 🍃💠🍃 🍃🌸↬ @shahidane1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#دعــاےفرج به نیابت از 👈سردار رشیــداســلام🔻 #شهیــدمحمــدجــــھان_آرا🌷 🔶 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج🔶 #شبتون_شهدایی💔🍃 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌹 #سلام_امام_زمانم💗 بیا ڪہ بے تو نہ سحـر را طاقتے اسٺ و نہ صبـح را صداقتے؛ ڪہ سحـر بہ شبنم لطف تو بیدارمیشود و صبح، بہ سلام تو از جا برمے‌خیزد #السلام_علیک_یااباصالح_المهدی🌸 🍃🌹↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
🍃🌹 ❤️دل سپرده ام به خاطره ها 💠گاهی ورق میزنم آلبوم خنده هایتان را و آرام می شوم با نم اشکی که میغلتد به روی گونه هایم... #سلام_بر_شهدا #شهــــــدا_همیـــشه_نگـــاهے ┄┅✿❀✨🌹✨❀✿┅┄ 🍃🌹↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖ سلامـــــ #صبحتون_شهــــــدایی🌹
🍃🌹 💢 چه تنگ است معبرها ؛ بـرای ڪسی ڪہ شما راهنمایش نباشید #تخریب_چی #مردان_بی_ادعا •┈۰••✾✨💖✨✾••۰┈• 🍃🌹↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
🍃🌹 #شهیدعاشــورا...⇩⇩ 🔳 عصر #عاشورا در جریان مراسم سوگواری حضرت سید الشهداء (ع) مقابل حسینیه حضرت #امام_صادق (ع) شهرستان تربت جام توسط #نارنجک پرتاب شده از سوی فریب خوردگان به #شهادت رسید این دانشجوی شهید با فداکاری و نثار جان خویش به استقبال #شهادت رفت و از وقوع فاجعه ای هولناک در تجمع  سوگواران حسینی جلوگیری کرد و به سوی معبود خویش پر گشود . ▫️برخی دیگر از حاضران در مراسم  اضافه می کنند #شهید_لرزان با مشاهده نارنجک ، فداکارانه خود را بر روی نارنجک انداخته و در نتیجه بیشترین ترکش ها به وی اصابت کرده و به #شهادت می رسد. ⇦ لازم به یاد آوریست که این حادثه در در ساعت ۲۰ و ۴۵ دقیقه روز چهارشنبه ۱۸ دی ۱۳۸۷ روی داد #شهیــد_میلاد_لــرزان🌹🍃 💔⇦《ســــالــــروزشهــــادت》 #شهرستان_تربت_جام ┅═✼✨❉✨❉✨✼═┅ 🍃🌹↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
🍃🌸 ✨نَحنُ شیعَه عَلی ابن اَبی طالب✨ 💠 بار آخری که می خواست برای مبارزه با داعش اعزام شود، وصیتنامه اش را تکمیل کرد و از وسایل شخصی خود هر آنچه را که دوست داشت به دیگران بخشید! چند تا چفیه دور دوخته و زیبا داشت که به طلبه ها بخشید. از همه حلالیت طلبید. 💠 از یک شیخ نجفی قبری در وادی السلام برای خودش گرفته بود که هر سحر به آنجا میرفت و مشغول عبادت و دعا میشد‌. 💠 معمولا وقتی جای مهمی می رفت، بهترین لباس هایش را می پوشید‌. برای آخرین سفر هم بهترین لباس هایش را پوشید و به سمت سامرا حرکت کرد ... #شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری #انت_فی_قلبی_یا_شهید #امام_حسین #شهادت •┈┈••✾❀🕊🌹🕊❀✾••┈┈• 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖