شـھیـــــــدانــــــہ
📝خــــــــاطــــــراتـــــــ...👇 🖊 #خـــــــاطـــره_شـــشم #شــہــیــدمـہـــــدےبـاڪــــرے🌹 ▪️ـــ
📝خـــــاطــــــــراتــــــ....
#خاطــــــره_هفتــــــــــم👇
#شهیــــــدمــہـــــــــدےبـاڪـــــــرے
🌷ـــــــــــــــــⓂ️ـــــــــــــــــــ🌷
توی قیافه ی همه می شد #خستگی را دید.
دو مرحله #عملیات کرده بودیم . آقا مهدی وضع را که دید، به بچه های فنی – مهندسی گفت جایی درست کنند برای #صبحگاه. درستش کرد, یک روزه . همه ی نیروها هم موظف شدند فردا صبحش توی محوطه جمع شوند. صحبت های آقا مهدی جوری بود که کسی نمی توانست ساکت باشد . آن قدر بلند بلند شعار می داند و فریاد می زدند که نگو.
بعد از صبحگاه وقتی آقا مهدی می خواست برود. بچه ها ریختند دور و برش . هرکسی هر جور بود خودش را بهش می رساند وصورتش را می بوسید.😘😍
بنده ی خدا توی همین گیر و دار چند بار خورد زمین.😁
یک بار هم ساعتش از دستش افتاد . یکی از بچه ها برش داشت. بعد پیغام داد « بهش بگین نمی دم. می خوام یه یادگار ازش داشته باشم.» 😜
🌷اینجاکانال شَــهیـــدانِـــــہ است👇
http://eitaa.com/joinchat/2033647630C22e0467286
شـھیـــــــدانــــــہ
📋مصاحبه با #شهیدچمران👇 #سوال_دوم👇 ( #در_آن_زمان_چند_سال_داشتید؟) ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
#سوال_سوم👇
( #پس_اولین_گزارش_شمادرهمراهی
#باشهیدچمران_بود؟)
✍بله در مهر سال 59. در زمان بازگشت از #عملیات قایق (کلک) توسط عراقی ها زده شد و تمام وسایل در آب افتاد و آسیب دید.
بعد از بازگشت به مقر استانداری
#شهیدچمران رئیس ستاد جنگ های نامنظم بود. در آن مقطع #بسیج و #سپاه و نیروهای مردمی به این شکل نبود، بیشتر #فداییان_اسلام که در بیشتر شهرهای ایران مستقر بودند سازماندهی شده تر اقدام می کردند.
من در این مدت و حتی زمان درگیری با عراقی ها در دب حران همراه
#شهیدچمران بودم در این مدت، کم کم نحوه رفت و آمد را یاد گرفته بودیم. من تا زمان #شهادت وی با #شهیدچمران بودم. وی هم مرا بسیار دوست داشته و مورد لطف و محبت قرار می داد.🔶🔹
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖️
#فرازی_ازوصیتنــــــامه🔻⇩🔻
✍مادر امروز که این نامه را برای شما می نویسم، فردا به #عملیات می روم و شاید در این عملیات شهید شوم و اگر در این راه شهید بشوم شاید خدا باری از #گناهانم را کم کند و اگر زنده ماندم شاید که مرا قبول نکرده باشد، در هر حال اگر شهید شدم برای من گریه مکن و همیشه به یاد خدا باش که همه باید این راه را برویم.
#شهیدوالامقام_نوروزعلےنصیری🌹
✨《ســــالــــروزولادتــــــــ》✨
🍃🌹↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
شـھیـــــــدانــــــہ
🌹 #لحظه_های_جـــــــاودانه 🌹 5⃣ ⇦ #پیر_مردها 🔸پیر بود ولی مایه ی شادی همه ما بود، عادت داشت پیشانی
🌹 #لحظه_های_جـــــــاودانه 🌹
6⃣ ⇦ #عملیـــــات
🔸بیست نفر هم نمی شدیم که صدای تانکهایشان آمد، فرمانده مان داد زد همه از سنگرها بیرون..
🔸فکر کردیم میخواهد فرمان حمله یا عقب نشینی بدهد
🔸گفت شروع کنید به سر و صدا کردن!!
همدیگه رو صدا کنید زود باشید
🔻تکبیرها و فریاد ها همان؛ عقب نشینی آن ها همان..
فکر کرده بودند خیلی زیادیم!
🍃🌹↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #کتاب #شهید_گمنام 👈 ۷۲ روایت از شهــداے 💚 #گمنــام و #جاویدالاثــــر💚 🌸✾||➼┅═🕊═┅┅───
﷽
#کتاب
#شهید_گمنام
👈 ۷۲ روایت از شهــداے
💚 #گمنــام و #جاویدالاثــــر💚
🌸✾||➼┅═🕊═┅┅───┄
📃 #روایت_چهارم
📌 #عنوان : «شهید گمنام»
🎙 #راوی : مصطفی صفار هرندی
🔹قبل از اذان صبح برگشت، پیکر شهید هم روی دوشش بود، خستگی در چهرهاش موج میزد. برگه مرخصی را گرفت، بعد از نماز به همراه پیکر شهید حرکت کردیم. خسته بود و خوشحال.
🔸میگفت: یک ماه قبل روی ارتفاعات #بازی_دراز عملیات داشتیم. فقط همین شهید جامانده بود. حالا بعد از آرامش منطقه خدا لطف کرد و توانستیم او را بیاوریم.
🔹خبر خیلی سریع رسیده بود تهران، همه منتظر پیکر شهید بودند. روز بعد، از میدان خراسان تهران #تشییع باشکوهی برگزار شد، میخواستیم چند روزی در تهران بمانیم اما خبر رسید #عملیات دیگری در راه است.
🔸قرار شد فردا شب از جلوی مسجد حرکت کنیم. بعد از نماز بود با ساک وسایل، جلوی مسجد ایستاده بودیم با چند نفر از رفقا مشغول صحبت و شوخی و خنده بودیم. پیرمردی جلو آمد،او را میشناختم پدر شهید بود. همان که #ابراهیم پسرش را از بالای ارتفاع آورده بود.
سلام کردیم و جواب داد همه ساکت بودند. انگار می خواهد چیزی بگوید: اما!
🌷 @shahidane1🌷
🔹لحظاتی بعد سکوتش را شکست. آقا #ابراهیم ممنونم زحمت کشیدی، اما پسرم!!!
پیرمرد مکثیکرد و گفت: پسرم از دست شما ناراحت است!!
🔸لبخند از چهره همیشه خندان #ابراهیم رفت، چشمانش گرد شده بود از تعجب!
🔹بُغض گلوی پیرمرد را گرفته بود چشمانش خیس از اشک بود صدایش هم لرزان و خسته، دیشب پسرم را در خواب دیدم میگفت: در مدتی که ما #گمنام و بینشان بر خاک جبهه افتاده بودیم، هر شب #مادر_سادات #حضرت_زهرا به ما سر میزد.
🔸اما حالا دیگر چنین خبری برای ما نیست، میگویند: شهدای #گمنام مهمانان #ویژه #حضرت زهرا هستند.
پیرمرد دیگر ادامه نداد.
🔹سکوت جمع ما را گرفته بود به #ابراهیم_هادی نگاه کردم، دانههای درشت اشک از گوشه چشمانش غلط میخورد و پایین میآمد، میتوانستم فکرش را بخوانم.
🔸 #ابراهیم_هادی گمشدهاش را پیدا کرده بود؛ #گمنامی...
🔺شادے روح #شهدای_گمنام صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
#ڪاری_از ⇩↯⇩
✍ "گروه فـرهنگی شهید ابراهیم هادے"
🌸✾||➼┅═🕊═┅┅───┄
#ارسال_انٺقاداٺ_و_پیشنهاداٺ_به
#آیدی_خادم_کانال👇👇
🆔 @Zahrahp
http://eitaa.com/joinchat/2033647630C22e0467286
°•|🌿🌹
#شهید_مجتبی_باقری_زند
#ولادت : ۱۳۴۴/۹/۲۸
#محل_تولد : تربت حیدریه
#شهادت : ۱۳۶۶/۱۱/۱
#محل_شهادت : ماووت - عراق
#عملیات : بیتالمقدس ۲
🔹🔷💠🔷🔹
💢 #مناجاتنامه
◽️یا زهرا (س) مرا رها مکن..
◽️خانم به جان حسینت یک گوشه چشمی بنما؛ والله قسم عوض میشوم و لیاقت قرب پیدا میکنم ....
🔻#متن_کامل_مناجاتنامه👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2033647630C22e0467286