eitaa logo
شـھیـــــــدانــــــہ
1.2هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
37 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم تبلیغات ارزان در کانال های ما😍😍 مجموعه کانالای مذهبی ناب👌👌 💠 تعرفه تبلیغات 👇 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 🍂 🍂 🌸🌷🌸اللهم عجل لولیک الفرج 🌸🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🕊🌸 🕊🌸 🌸 ♡سبزیم که از نسل حسینی هستیم ▫️پاکیم که از تبار مهدی هستیم ♡دور است ز ما تن به مذلت دادن ▫️ما وارث خونهای #شهیدان هستیم. فرمانده قهرمان #شهیدرحمــــان_فتح_الهی💔🍃 《ســــالروز شهــادت》 🍃🌹↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
🍃🌹 #دلنوشتـــــه 🔳 نمی‌شناسیم اهالی خانه را اما حرف زیاد دارند و درد هم ..... ▫️از صبرِ جانباز ▫️مهرِ مادر ▫️اشکِ خواهر ▫️شاید هم همراهی عاشقانهٔ همسر .... 🔻هر چه هست درد است و عشـق و دردی که عاشقانه می خرند... #سلامتی_تمامی_جانبازان_صلوات 🍃🌹↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
🍃🌹 #زندگینامــــــه ♻️ #فرنگیس_خانوم... ▫️یک روز در اواخر غروب، فرنگیس به همراه پدر و برادرش برای تهیه غذا و آب آشامیدنی از دره به روستا می آیند که در داخل روستا متوجه حضور نیروهای عراقی شده و با آنها درگیر می شوند ... ▫️در این درگیری برادر او #شهید شده اما فرنگیس با در دست داشتن یک تبر به دو نظامی مسلح عراقی حمله می کند که یکی را کشته و دیگری را به اسارت خود در می آورد. ▫️اما فرنگیس که اکنون 50 سال سن دارد و روزهای سختی را سپری می کند اخیرا به دلیل بیماری در بیمارستان شهدای کرمانشاه بستری شده است. #سلامتی_شیر_زنان_اسلام_صلوات 🍃🌹↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
شـھیـــــــدانــــــہ
#رمــــــان_مدافــــع_عشق💞 #قسمتــــ_شصـــت و چهارم ۶۴ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📎یک نا
💞 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📎کیفت را دستت می دهم و محمدرضا را در آغوش می گیرم. همان طور که از اتاق بیرون می روی نگاهت👀 به کمد لباسمان می افتد، غم به نگاهت می دود. دیگر چرا؟… چیزی نمی پرسم. پشت سرت خیره به پای چپت که نمی توانی کامل روی زمین بگذاری، حرکت می کنم. سه سال پیش پای آسیب دیده ات را شکافتند و آتل بستند. میله ی آهنی بزرگی که به برکت وجودش نمی توانی درست راه بروی. سه سال عصای بلندی رفیق شبانه روزی ات شده❗️ دیگر نتوانستی به جنگ بروی و مدافع حرم بشوی. زیاد نذر کردی… نذر کرده بودی که بتوانی مدافع بشوی!…امام رئوف هم طور دیگر جواب نذرت را داد. مشغول حوزه شدی و بالاخره لباس استادی تنت کردند. سرنوشتت را خدا از اول جور دیگر نوشته بود.🍃 جلوی در ورودی که می رسی”لا حول ولا قوه لا باالله” می خوانم و آرام سمتت فوت می کنم.✨ – می ترسم چشم بخوری به خدا! چقدر بهت استادی میاد❗️ – آره. استاد با عصا.😁 می خندم و می گویم: عصاش هم می ترسم چشمش بزنن…👁 لبخندت محو می شود. – چشم خوردم ریحانه!… چشم خوردم👁 که برای همیشه جا موندم… نتونستم برم! خدا قشنگ گفت جات اونجا نیست…کمد لباسو دیدم… لباس نظامیم هنوز توشه…😔 نمی خواهم غصه خوردنت را ببینم. بس بود یک سال نماز شب های پشت میز با پای بسته ات… بس بود گریه های دردناکت…😭 سرت را پایین می اندازی. محمدرضا سمتت خم می شود و سعی می کند دستش را به صورتت برساند. همیشه ناراحتی ات را با وجودش لمس می کرد. آب دهانم را قورت می دهم و نزدیک تر می آیم… – علی!.. تو از اولش قرار نبود مدافع حرم باشی… خدا برات خواسته… برات خواسته جور دیگه خدمت کنی!… حتماً صلاح بوده. اصلآً… اصلاً..🍃 به چشمانت👀 خیره می شوم. در عمق تاریکی و محبتش… – اصلاً تو قرار بوده از اول مدافع عشقمون باشی… مدافع زندگیمون!…مدافعِ…😍❤️ آهسته می گویم: من… خم می شوی تا پیشانی ام را ببوسی😘 که محمد رضا خودش را ولو می کند در آغوشت. می خندی. – ای حسود! معنا دار نگاهت می کنم.🤔 – مثل باباشه. – که دیوونه مامانشه❓ خجالت می کشم و سرم را پایین می اندازم. یک دفعه بلند می گویم: وااای علی کلاست❗️ می خندی.. می خندی و قلبم را می دزدی.. مثل همیشه.❤️ – عجب استادی ام من! خداحفظم کنه… خداحافظی که می کنی به حیاط می روی و نگاهم پشتت می ماند… چقدر در لباس جدید بی نظیر شده ای.. سیدِ خواستنی من!👌 سوار ماشین که می شوی، سرت را از پنجره بیرون می آوری و با لبخند دوباره خداحافظی می کنی.😊👋 – برو عزیز دل❗️ یاد یک چیز می افتم… بلند می گویم: ناهار چی درست کنم؟ از داخل ماشین صدایت بم به گوشم می رسد: عشق.❤️ بوق می زنی و می روی. به خانه بر می گردم و در را پشت سرم می بندم. همان طور که محمدرضا را در آغوشم فشار می دهم سمت آشپزخانه می روم. در دلم می گذرد که حتماً به خاطر دفاع از زندگی بوده. بیشتر خودم را تحویل می گیرم و می گویم: نه. نه. دفاع از من.❣ محمد رضا را روی صندلی مخصوصش می نشانم. بینی کوچکش را بین دو انگشتم آرام فشار می دهم. – مگه نه جوجه❓… آستین هایم را بالا می دهم. بسم الله می گویم.✨ خیلی زود ظهر می شود. می خواهم برای ناهار عشق بار بگذارم.❤️😍 ۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰ پـــایــان 🍃🌹↬ @shahidane1
🍃🌹 #کلام_شهیـــــد ♻️ از خصوصیات اخلاقیش این بود که خسته نمیشد و پای اعتقادات وایساده بود تا آخرین قطره خونش همش میگفت تکلیف اینه که ما بریم الان سوریه. ▫️هیچوقت این بشر خواب نداشت برا نمازصبح که بیدار میشد تا دوشب تو پایگاه کوثر بود همیشه به این منظور که باید بحث امـــــربه معــــــــــروف و نـــــهی از منکر را به جدیت روش کار کنیم.، باید سعی کنیم قدرت جذبمون و ببریم بالا.  #مدافـــع_حــــرم #شهیـــد_علی_بیات🌹 #یـادش_بـا‌_ذڪـر‌_صـلـوات 🍃🌹↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
🍃🌹 #خاطرات_شهـــــدا 💢 یک روز به پسرم گفت:«دعا کن شهید شوم و مثل مادرم حضرت زهرا(س) گمنام بمانم. به همین دلیل سه سال و نیم گمنام بود. 💢الان هم اگر آمده به خاطر بی قراری ما بوده است خودش خیلی دوست داشت پیش حضرت زینب(س) بماند. گوشت و خونش را در سوریه گذاشت و استخوانش را برای ما آورد که این هم برای ما افتخار است. #مدافـــع_حــــرم #شهیـــد_سیدجلال_حبیب‌الله‌پور 🌹 《ســــالــــروزولادتــــــــ》 #یـادش_بـا‌_ذڪـر‌_صـلـوات 🍃🌹↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
🍃🌹 📜 لوح| فرزندان روح الله 🔻 رهبرانقلاب: معجزه‌ی انقلاب این است که بعد از چهل سال شما می‌بینید جوان مؤمن مسلمان که نه امام رحمه‌الله را دیده است، نه انقلاب را دیده است، نه دوران دفاع مقدّس را دیده است، امّا امروز با روحیه‌ی انقلابی، مثل همان جوانِ اوّلِ انقلاب میرود وسط میدان و با علاقه، با احساس مسئولیّت، با شجاعت تمام در مقابل دشمن می‌ایستد. ۱۳۹۷/۰۹/۲۱ ⚡ #چهل_سال_پیروزی 🍃🌹↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
شـھیـــــــدانــــــہ
🔸کربلای چهار و قصه #آن_آشنای_نفوذی (۴) کاشف به عمل آمد، در روز سوم و چهارم دی ماه سال ۱۳۶۵، که مصاد
🔸کربلای چهار و قصه (۵) ستون پنجم (جیره خواران دشمن) در هر جنگی بوده اند و دفاع مقدس ما هم مستثناء از جنگ های دیگر نیست. مثلا در جنگ دیپلماتیکی که سر قضیه برجام رخ داده، همگان دیدید که تا الان فقط چند جاسوس دستگیر شده اند و در آینده احتمال اینکه از چند جاسوس دیگر رونمایی شود، زیاد است. القصه... در این زمان، جاسوسان در دفتر مقامات جولان می دهند ولی در زمان جنگ، محل جولان شان سنگر فرماندهان بلند پایه جنگ بوده است. حالا سوال این است: شرایط نفوذ جاسوسان را چه کسی مهیا می کرد؟ جواب: پر واضح است؛ حتما دست یک در کار بود. 🍃🌸↬ @shahidane1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌹 #دلنوشتـــــه 🔹گذشتی از روز های خوش جوانی ات!! دعا کن برایم.. تا این جوانی، مرابه بازی نگیرد... #مدافـــع_حــــرم #شهیـــد_عارف_کاید_خورده🌹 #یـادش_بـا‌_ذڪـر‌_صـلـوات 🍃🌹↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
🍃🌸 ✨دستی تو را از شاخہ ام چید و نمے دانست ✨گلها پس از پرپر شدن هم عطرشان باقے ست... #شهید_حاج_علی_قربانی🌹🍃 #یاد_شهدا_با_ذکر_صلوات ═══✼🍃🌹🍃✼═══ 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
شـھیـــــــدانــــــہ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻 #قسمتــــ_پنجــــاه و ششم ۵۶ 👈این داستان⇦《 ساعت به وقت کربلا 》 ــــ
🔻 و هفتم ۵۷ 👈این داستان⇦《 محشری برای بی بی 》 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📎با همون حال، تلفن رو برداشتم☎️ ... نمی دونستم اول به کی و کجا خبر بدم ... اولین شماره ای که اومد توی ذهنم ... خاله معصومه بود ... آقا جلال با صدای خواب آلود، گوشی رو جواب داد ... اما من حتی در جواب سلامش نتونستم چیزی بگم ... چند دقیقه ... تلفن به دست ... فقط گریه می کردم😭 ... از گلوم هیچ صدایی در نمی اومد ... آقا جلال به دایی محسن خبر داده بود ... ده دقیقه بعد از رسیدن خاله ... دایی و زن دایی هم رسیدن ... محشری به پا شده بود ...😭😭 کمی آروم تر شده بودم ... تازه حواسم به ساعت جمع شد... با اون صورت پف کرده و چشم های سرخ ... رفتم توی دستشویی و وضو گرفتم ...🍃 با الله اکبر نماز ... دوباره بی اختیار ... اشک مثل سیلابی از چشمم پایین می اومد😭 ... قدرت بلند کردن سرم رو از سجده نداشتم ... برای خدا و پیش خدا دلتنگی می کردم ... یا سر نماز هم مشغول عزاداری بودم ... حال و هوای نمازم ... حال و هوای نماز نبود ...🍃 مادربزرگ رو بردن ... و من و آقا جلال، پارچه مشکی سر در خونه زدیم ... با شنیدن صدای قرآن ... هم وجودم می سوخت ... و هم آرام تر می شد ...✨ کم کم همسایه ها هم اومدن ... عرض تسلیت و دلداری ... و من مثل جنازه ای دم در ایستاده بودم ... هر کی به من می رسید ... با دیدن حال من، ملتهب می شد ... تسبیح مادربزرگ📿 رو دور مچم پیچیده بودم ... و اشک بی اختیار و بی وقفه از چشمم می اومد ... بیشتر از بقیه، به من تسلیت می گفتن ...🏴 با رسیدن مادرم ... بغضم دوباره ترکید😭 ... بابا با اولین پرواز ... مادرم رو فرستاده بود مشهد ...✈️ ۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰ ـ ـ 🍃🌹↬ @shahidane1
4_1206884740729143298.mp3
19.85M
⬅️ مداحیِ زیبای #شهادت_یعنی.. 🎤 با صدای #سید_رضا_نریمانی ‌ 🔻مگه قشنگ تر از اینم میشه از شهادت خوند؟؟!! 👌👌 #پیشنهاد_دانلود💯 ✨اللهم الرزقنا شهادت فی سبیل الله✨ 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
#دعــاےفرج به نیابت از 👈مــدافــــــــع حــــــــرم🔻 #شهیــدبابــڪ_نــورےهریس🌷 🔶 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج🔶 #شبتون_شهدایی💔🍃 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌹 #سلام_امام_زمانم 💗 ✨یا اباصالح! ڪاش می شد ✨گمشده هایم را یڪ جا پیدا ڪنم ؛ ✨تو را ڪنار مزار مادر... امید_حضرت_مادر_ڪجایی؟!💔 🌼 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج 🌼 🍃🌹↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
🍃🌹 🔺به دلم لک زده با خنده تو جان بدهم 🔻طرح لبخند تو پایان پریشانی هاست #شهید_مرتضی_حسین_پور🌹🍃 #یـادش_بـا‌_ذڪـر‌_صـلـوات 🌼ســــــلامــ ... #صبحتــــــون_شهــــدایــــے 🍃🌹↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•[ روی سربندش نوشته شده بود 🌷 عاشق سربندش بود، و با همان سربند که به سرش بسته بود اسیرش کردند شکنجه اش کردن تا بدمولایمان علی را بگوید ولی نگفت و سر ازتنش جدا کردن 😭 (ع)_من_قفاها اولین شهیدسربریده فاطمیون شد ❤️🍃 🍃🌹↬ @shahidane1
🍃🌹 #دلنوشتـــــه ♦️معبرهای ما فرق میکند با معبرهای شما !! نوع ِسیم خاردارهایش ... مین هایش ... ▫️فرمـــانده ! تخریبچی هایت را بفرست ... اینجـا، گرفتار ِمعبر ِنفسیم ... گناه احاطه کرده تمام خاکریزهایمان را .. #فرمانده_گردان_تخریب #شهیـــد_محسن_دین_شعاری🌹 #یـادش_بـا‌_ذڪـر‌_صـلـوات 🍃🌹↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
⚜بسـمـ الله الرحمنــ الرحیمـ⚜ #رمان_دختر_شینـــا #مــذهبـــےهاعاشقـــــــتـرن💖 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 💞(دختر شینا) داستان زندگی عاشقانه "قدم‌خیر محمدی" با #شهید_حاج_ستار_ابراهیمی است که می‌تواند سحر هزاران عشق مثلثی و مربعی سریال‌های صداوسیما و فیلم فارسی‌های سینمای امروز را برملا کند. 📝نویسنــــــــده....↓↓ #بهنــازضرابــــی‌زاده 🌷اینجاکانال شَــهیـــدانِـــــہ است👇 http://eitaa.com/joinchat/2033647630C22e0467286
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
همسر شهید ابراهیمی هژبر •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ •• 🌸بِسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌸 🔶 پدرم مریض بود. میگفتند بیماری خیلی سختی داشت که با به دنیا اومدن من حالش خوب شد 😇✌️ همه تولد من رو علت سلامتی پدر میدونستند و عموم گفت اسمم رو قدم خیر بذارن. آخرین بچه خونواده بودم چون بقیه یا ازم بزرگتر بودن یا ازدواج کرده بودن و رفته بودن. بخاطر همین من شدم عزیز کرده پدر و مادر ... خصوصا پدرم 😍❤️ 🔸این شد که وابستگی شدید به پدرم پیدا کرده بودم و وقتی برای کار می رفت بیتابی میکردم و مادرم هم تموم روز رو به کارهای خونه مشغول بود از تنهایی بدم میومد و دوست داشتم پدرم همیشه کنارم باشه.😒 پدر و مادرم توجه زیادی بهم داشتن طوری که خواهر و برادرها اعتراض می کردن .. اما با این همه توجه بازم نتونستم اونها رو راضی کنم که به مدرسه برم |‼️| پدرم میگفت: ( مدرسه به درد دخترا نمی خوره ) ☹️ 🔸نه ساله شده بودم، مادرم بهم نماز خوندن رو یاد داد و ماه رمضون هم روزه گرفتم. پدرم برام جایزه چادر خریدو گفت که از امروز باید جلو نامحرم چادر بپوشم🙆 اون روز وقتی به خونه رفتم معنی محرم و نامحرم رو از مادرم پرسیدم. همین که کسی به خونمون میومد، می دویدم و از مادرم می پرسیدم: (این آقا محرمه یا نامحرم؟) بعضی وقتا مادرم از دستم کلافه می شد. به خاطر همین، هر مردی به خونمون میومد، می دویدم و چادرم رو سر می کردم. 🔶 دیگه محرم و نامحرم برام معنی نداشت. حتی جلو برادرامم چادر می پوشیدم.😊 ✍ ادامه دارد ... •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈• 🍃🌹↬ @shahidane1
🍃🌹 ⬅️ فرازی از #وصیت_نامه_شهید ✍ #فرمانده_گردان_امام_حسين (عبدالمهدی) عشق وافری به امام  و ولایت داشت از این رو در وصیت نامه اش به امت حزب الله این گونه خطاب می کند:  ▫️ای امت به پا خاسته ی پشتوانه ولايت فقيه و رهرو راه امام امت باشيد. چون هر دو مانع ديكتاتورى مى شود. ▫️در حال حاضر كشورهاى استبدادى و استعمارگر از ولايت فقيه مى ترسند چون ولايت فقيه مخالف حركت استبدادى و انحرافى مى باشد. ▫️امام را هرگز تنها نگذاريد... #شهید_عبدالمهدی_ماندنی_پور🌹 《ســــالــــروزشهــــادتــــ》 #یـادش_بـا‌_ذڪـر‌_صـلـوات 🍃🌹↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
شـھیـــــــدانــــــہ
🌹 #لحظه_های_جـــــــاودانه 🌹 0⃣1⃣ ⇦ #وصیت_نامه 🔸کر و لال بود در جبهه با کسی گرم نمی گرفت و معمولا
🌹 #لحظه_های_جـــــــاودانه 🌹 1⃣1⃣ ⇦ #نمــــــــاز 🔸سر تا پایش خاکی بود. چشمهایش سرخ شده بود؛ از سوز سرما. دو ماه بود ندیدمش. 🔸حداقل یه دوش بگیر، یه غذایی بخور بعد نماز بخون. 🔸سر سجاده ایستاد، آستین هایش را پایین کشید و گفت : 🔻"من راه و با عجله اومدم که نماز اول وقتم از دست نره"‌. کنارش ایستادم حس میکردم هر آن ممکن است بیفتد زمین.. 🍃🌹↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖‌‌