🍃🌹
#کلام_شهیـــــد
💠 باید بدانید نمازها و روزهها بدون حب مهدی (عج) و امام خمینی ذرهای اثر ندارد چرا که حب علی (ع) در وجود مهدی (عج) و خمینی است.
🔹دولت، مجلس، رئیس جمهور، حوزه ها، نمایندگان و وکلای مردم و خلاصه دولت جمهوری اسلامی ایران، حاصل [خون] شهیدانی، چون مطهری و بهشتی و مفتح و رجایی و باهنر و دستغیب و مدنی و قاضی طباطبایی و چمران و دیگر سرداران غیور جبهههای حق علیه باطل است.
#شهیـــد_محمد_صالح_قاسملو🌹
《ســــالــــروزولادتــــــــ》
#یـادش_بـا_ذڪـر_صـلـوات
🍃🌹↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
🍃🌹
⬅️ فرازی از #وصیت_نامه_شهید
✍ خداوندا از تو می خواهم شهادت را نصيبم كنی تا شايد در خيل پر بركت شهيدان و صفای روح آنان عفو بهرهام گردد و يا از بدرقه خالصانه هزاران مسلمانی كه در تشييع شهيدان مشاركت می كنند و آثار پر بركتی كه اين خونها دارد ذرهای هم هديه من باشد و موجب نجات اين روح آلوده و اين جان وابسته گردد.
#شهید_سیدحسن_شاهچراغی🌹
《ســــالــــروزشهــــادتــــ》
#یـادش_بـا_ذڪـر_صـلـوات
🍃🌹↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
🍃🌹
#شهیـــــدانه
⚡️ای کاش بیدار شویم
همچون #شهدا ،
که در خواب هم
دنیا را بیدار کردند ...
💢 #شهید_علی_رضا_محمودی پارسا
بچه ی کرج بود ، سال ۴۸ به دنیا آمد ، سال ۶۱ رفت جبهه یعنی سیزده سالش بود ، کمتر از یک سال بعد در عملیات والفجر مقدماتی به #شهادت رسید .
👈 عکاسی به اسم حاجی محمدی وقتی علیرضا زیر سایه ی یک تانک داشت استراحت می کرد بی هوا ، عکسی از او گرفت که بعد از شهادتش معروف شد .
#شهید_علی_رضا_محمودی🌹
#یـادشون_بـا_ذڪـر_صـلـوات
🍃🌹↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
شـھیـــــــدانــــــہ
🌹 #لحظه_های_جـــــــاودانه 🌹 2⃣1⃣ ⇦ #عشـــق_به_جبهــــه 🔸می خواست برگرده جبهه. بهش گفتم : پسرم، تو
🌹 #لحظه_های_جـــــــاودانه 🌹
3⃣1⃣ ⇦ #نمــــاز_عشــــق
🔸شایعه شد، نماز نمی خونه! گفتن : «تو بهش تذکر بده!»
🔹باور نکردم و گفتم : «لابد میخواد ریا نشه، پنهانی میخونه.»
کمین کردم و با چشم خودم دیدم که نماز نمی خواند!
🔸گفتم تو که برای خدا می جنگی...
🔹لبخندی زد و گفت : «یادم میدین نماز خوندن رو!»
🔸گفتم حتما و زیر آتش دشمن، نماز خواندن را یادش دادم.
🔻در عملیات زخمی شد. بالای سرش که رسیدم با انگشت روی سینه اش صلیبی کشید و چشمش را بست.
🍃🌹↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
شـھیـــــــدانــــــہ
🍃🌹 💢 #جنگ_نرم 💢 ✅ من نگاهم بہ آینده ، خوشبینانہ است ؛ نہ از روی تَوَهُّم ، بلڪه از روی بصیرت ...(3)
🍃🌹
💢 #جنگ_نرم 💢
✅ جنگ نرم ؛ راست است . من از بعد از جنگ _از سال ۶۷ _ همیشہ این را گفتہ ام ؛ چہ بڪنم اگر ڪسی نمی بیند ؟! ...(4)
☀️ #مقام_معظم_رهبری
📸 #عڪس_باز_شود
🍃🌹↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
🍃🌹
#کلام_شهیـــــد
💢 زیر باران گلوله به #نماز ایستاد. رکعت اول را با سرعت خواند، اما رکعت دوم را خیلی آهسته و با طمأنینه.
▫️نماز که تمام شد، پرسیدم: چرا رکعت دوم نمازت رو این قدر آروم خوندی؟ جواب نداد.
اصرار که کردم،
▫️گفت: چنان گلوله میاومد که رکعت اول رو با عجله خوندم، برای یک لحظه یادم اومد در حال صحبت کردن با خدا هستم، ولی از ترس تیر و ترکش فقط به جون خودم فکر میکنم.
▫️به همین دلیل استغفار کردم و رکعت دوم رو عادی خوندم.
#شهیـــد_احمـــد_عبدالهـــی🌹
#یـادش_بـا_ذڪـر_صـلـوات
🍃🌹↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
شـھیـــــــدانــــــہ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻 #قسمتــــ_شصـــت ۶۰ 👈این داستان⇦《 جایی برای مردها 》 ـــــــــــــــ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_شصـــت و یکم ۶۱
👈این داستان⇦《 شاگرد 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎جدای از برنامه های عبادی اون دفتر ... برنامه های سابق خودم رو هم ادامه می دادم ... قدم به قدم و ذره به ذره ...📋
از قول یکی از اون هادی ها شنیده بودم ... نباید یهو تخت گاز جلو بری ... یا ترمز می بری و از اون طرف بوم می افتی ... یا کلا می بری و از این طرف بوم ...☄
🍃چله حدیثیم تموم شده بود ... دنبال هر حدیث اخلاقی ای که می گشتم ... که برنامه جدید این چله بشه ... یا چیزی پیدا نمی کردم ... یا ... چند روز از تموم شدن چله قبلی می گشت ... و من همچنان ... دست از پا درازتر ...😔
سوار تاکسی های خطی🚖 ... داشتم از مدرسه برمی گشتم که یهو ... روی یه دیوار نوشته بود ... "خوشا به حال شخصی که تفریحش، کار باشه" ... امام علی علیه السلام ...✨🍃
تا چشمم بهش افتاد ... همون حس همیشگی بلند گفت...
- آره دقیقا خودشه ...👌
🍃و این حدیث برنامه چله بعدی من شد ... تمام فکر و مغزم داشت روی این مقوله کار می کرد ... کار ...
قرار بود بعد از ظهر با بچه ها بریم گیم نت 🖥... توی راه چشمم به نوشته پشت شیشه یه مغازه قاب سازی افتاد ... چند دقیقه بهش خیره شدم ... و رفتم تو ...
سلام آقا ... نوشتید شاگرد می خواید ... هنوز کسی رو استخدام نکردید❓...
خنده اش گرفت ... چنان گفتم کسی رو استخدام نکردید ... که انگار واسه مصاحبه شغلی یا یه مرکز دولتی بزرگ اومده بودم ...
- چند سالته❓ ...
15 ...
جا خورد ...😳
ولی هنوز بچه ای ...
در عوض شاگرد بی حقوقم ... پولش مهم نیست ... می خوام کار یاد بگیرم ... بچه اهل کاری هم هستم ... صبح ها میرم مدرسه ... بعد از ظهر میام ...😊
۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ 🌸✨🌸
🍃🌹↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
🍃🌹
سلام وارث علم
#سلام_مهدی_جان💗
✨تو وارث علم تمامی برگزیدگان خداوندی و بزرگترین و نابترین سرچشمه های دانش و حکمت در قلب تو جاری است .
✨کاش بازمی آمدی و زنگارهای پرنگار و فریبنده ی جهل را از پای بشریت می گشودی تا تجربه می کردیم زندگی در سایه ی دانایی را ...
🌸 اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَ الفَرَج 🌸
🍃🌹↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
🍃🌹
▫️صبح، با كولهبارى از نفسهاى سپيد، دميد.
▫️ستارهها، پنهان شدند و خورشيد، سوار بر سرير شعر، ظهور كرد.
▫️ضريب نفسهاى صبح، با ضربان قلب عالم درآميخت و فرياد زد... .
▫️تو آمدى
▫️تو آمدى، تا طنين حقيقت، از برجهاى سر به فلك كشيده تاريخ، به گوش برسد.
▫️تو آمدى، تا «جاء الحق و زهق الباطل»، دوباره ترجمه شود.
▫️تو آمدى، تا هيبت كاغذى سر سپردگان طاغوت، در جهنمى از آتش، خاكستر شود.
🌸 ایام الله دهه فجر و پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی بر ملت شریف ایران مبارک باد 🌸
🍃🌹↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
🍃🌹
#شهیـــــدانه
❤️ #عاشق_حضرت_زهرا(س)
▫️در ۱۴سالگی تو مجلس "حضرت زهرا(س)" از هوش میره
▫️تو عملیات آزادسازی "نبل و الزهرا" شهید میشه
▫️رمز عملیات "یازهرا(س)" بوده...
▫️موقع شهادت #سربند_یازهرا بسته بوده و
▫️پلاک یازهرا گردنش بوده!
#مدافـــع_حــــرم
#شهیـــد_سعید_علیزاده🌹
《ســــالــــروزشهــــادتــــ》
#یـادش_بـا_ذڪـر_صـلـوات
🍃🌹↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
شـھیـــــــدانــــــہ
🍃🌹 #شهــــداےمــــــداح👆 #شمــــــاره(9⃣1⃣) #ماجرای_خواب_حضرت_زهرا👇 🔷 سوریه که بود پیام داد گفت
#شهــــداےمــــــداح👆
#شمــــــاره(0⃣2⃣) 👇
💠 بچههاى همرزمش نقل میکردند که داوود دنبال "کانال" بود! اما نه کانالهایى که بعضیها برای پارتی و ... میزنند، نه مثل اونا که دنبال کانالهاى ماهواره اند.
▫️بلکه خواب دیده بود، توی یه کانال شهید میشه.
▫️هر وقت توجیه نقشه بود میگفت: "کانالش کجاست!"
▫️قبل عملیات آفند رفته بودند توی یه منطقهاى که کانال داشت. فکر میکرد آنجا شهید میشه. اما سرنوشت جای دیگر رقم خورد.
▫️قرار نبود داوود توی اون منطقه باشه، مصطفی هم همین طور (شهید مصطفی خلیلی) اما کانال خواب داوود به حقیقت پیوست و داوود در رأس کانال در حالی که دستش تیر خورده بود برای نجات شهید على حسینى کاهکش رفت و شهید شد.
#مدافـــع_حــــرم
#شهیـــد_داوود_نریمیســـا🌹
《ســــالــــروزشهــــادتــــ》
#یـادش_بـا_ذڪـر_صـلـوات
🍃🌹↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
🍃🌹
⬅️ فرازی از #وصیت_نامه_شهید
✍ شوق این راه لحظه ای آرام نگذاشت به هزاران و زحمت موافقت اعزام را گرفتم
▫️شما را به اطاعت مطلق از فرمان #رهبر_انقلاب دعوت می کنم، سرباز ولایت مطلقه فقیه باشید که پشت سر رهبر بودن افتخار دارد سربازی رهبری سربازی #امام_زمان (عج) را در پی دارد.
#مدافـــع_حــــرم
#شهید_احمد_حاجیوند_الیاسی🌹
#یـادش_بـا_ذڪـر_صـلـوات
سالروزشهادت
🍃🌹↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
شـھیـــــــدانــــــہ
🌹 #لحظه_های_جـــــــاودانه 🌹 3⃣1⃣ ⇦ #نمــــاز_عشــــق 🔸شایعه شد، نماز نمی خونه! گفتن : «تو بهش تذک
🌹 #لحظه_های_جـــــــاودانه 🌹
4⃣1⃣ ⇦ #فناء_فی_المعشوق
🔸نزدیک عملیات بود، می دانستم تازه دخترش به دنیا آمده. دیدم سر یه پاکت از جیبش زده بیرون.
گفتم : چیه؟
گفت : عکس دخترمه
گفتم : بده ببینم
گفت : خودم هنوز ندیدمش.
گفتم : چرا؟
🔻گفت : الان موقع عملیاته، میترسم مهر پدر و فرزندی کار دستم بده.
بزار بعد عملیات می بینم. بعد عملیات من به جای او، یک دل سیر عکس رو نگاه کردم.
🍃🌹↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
🍃🌹
#داستان_عجیب_دو_شهید_با_یک_نام
🔴 دو سنگ مزار سفید، یک شکل و یک اندازه، شانه به شانه هم...
🔸دو سنگی که چشم هر رهگذری را در گلزار شهدای اهواز به سوی خود جلب میکند.
🔸دو شهید همنام که تنها تاریخ و محل شهادتشان، آنها را از هم متمایز کرده است.
🔸شهیدان «محمود مراد اسکندری» عمو و برادرزادهای هستند که یکی از آنها در راه دفاع از خاک وطن و دیگری در دفاع از حرم به شهادت رسیدهاند.
🔸قصه زندگی این دو شهید که با وجود غوغایی که در دل دارند، سرشار از ناگفتههایند.
🔸رازهای ناگفته و سر به مهری که تازه بعد از شهادت آشکار شد.
#مدافـــع_حــــرم
#شهیـــد_محمود_مراد_اسکندری🌹
《ســــالــــروزشهــــادتــــ》
#یـادش_بـا_ذڪـر_صـلـوات
🍃🌹↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
شـھیـــــــدانــــــہ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻 #قسمتــــ_شصـــت و یکم ۶۱ 👈این داستان⇦《 شاگرد 》 ـــــــــــــــــــ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_شصـــت و دوم ۶۲
👈این داستان⇦《 رضایت نامه 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎چند لحظه بهم خیره شد ...🤓
- کار کردن که بچه بازی نیست ...
خیلی ها هم سن و سال من هستن و کار می کنن ... قبولم می کنید یا نه؟ ... زبر و زرنگم ... کار رو هم زود یاد می گیرم ...😐
از ساعت 4 تا 8 شب ... زبر و زرنگ باشی ... کار رو یادت میدم ... نباشی باید بری ... چون من یه آدم دائم می خوام... ولی از جسارتت خوشم اومده که قبولت می کنم ... فقط قبل از اومدن باید از پدر یا مادرت رضایت بیاری ...📝
کلا از قرار توی گیم نت🖥 یادم رفت ... برگشتم سمت خونه ... موقعیت خیلی خوبی بود ... و شروع خوبی ... اما چطور بگم و رضایت بگیرم؟ ... پدرم که محاله قبول کنه ... مادرمم ...
اون شب، تمام مدت مغزم داشت روی نقشه های مختلف کار می کرد ... حتی به این فکر کردم که🤔 خودم رضایت نامه تقلبی بنویسم ... اما بعدش گفتم ...
- خوب ... اون وقت هر روز به چه بهانه ای می خوای بری بیرون؟ ... هر بار هم باید واسش دروغ سر هم کنی ... تازه دیر هم اگه برگردی باز یه جور دیگه ...😞
غرق فکر بودم که🤔 ایده فوق العاده ای به ذهنم رسید ... بعد از نماز صبح رفتم توی آشپزخونه ... چای رو دم کردم ... و رفتم نون تازه گرفتم ... وقتی برگشتم ... مادرم با خوشحالی ازم تشکر کرد ... منم لبخند زدم ...😊
دیگه مرد شدم ... کار و تلاش هم توی خون مرده ...👌
خندید ...
قربون مرد کوچیک خونه ...
به خودم گفتم ...
- آفرین مهران ... نزدیک شدی ... همین طوری برو جلو ...
و با یه لبخند بزرگ به پیش رفتم ...😁
۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ 👌✨👌
🍃🌹↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖