eitaa logo
شـھیـــــــدانــــــہ
1.2هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
37 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم تبلیغات ارزان در کانال های ما😍😍 مجموعه کانالای مذهبی ناب👌👌 💠 تعرفه تبلیغات 👇 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 🍂 🍂 🌸🌷🌸اللهم عجل لولیک الفرج 🌸🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
°•|🌿🌹 #شهردار #اولین_سردار_شهید_دفاع_مقدس #شهيد_محمدرضا_فراهانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ #زندگینامه ◽️در همان ایام بنا به ضرورت و نیاز، مدتی به عنوان شهردار شهر بهار از توابع استان همدان معرفی شد. ◽️در مدت خدمت به مردم شهر بهار بارها او را دیده بودند که برای کمک به رفتگران شهرداری، به صورت ناشناس مشغول به جارو کردن خیابانها و معابر است که البته این کار یکی از راههای خودسازی شهید محمدرضا فراهانی بود. ◽️کمک به محرومان، تمرکز بیشتر در نواحی محروم و با امکانات کم و تلاش برای از بین بردن تفاوت خدماتی و ظاهری مناطق پایین شهر و بالای شهر از جمله اقدامات وی در مدت مسئولیت شهرداری بهار بود. ◽️در جریان سرکوب نا آرامی‌های كردستان نیز مشتاقانه حضور یافت و چندین بار به مناطق درگیری اعزام شد. همچنین در سركوب كودتای پایگاه نوژه هم نقش مؤثری داشت. ◽️به گفته خانواده و دوستان، محمدرضا همیشه مشتاق دفاع از كیان اسلام بود تا جایی كه به محض آغاز جنگ تحمیلی بسیجی‌وار به عنوان فرمانده عملیات سپاه همدان در جبهه‌های نبرد حضور یافت اما هیچگاه خود را یک فرمانده خطاب نکرد و همیشه سعی می‌کرد هم سفره و هم قدم بسیجی‌ها و پاسداران دیگر باشد. ◽️محمدرضا فراهانی پس از سالها مجاهدت و خدمت صادقانه به مردم، اسلام و انقلاب، ۵ مهر ماه ۱۳۵۹ در ارتفاعات قراویز مشرف به شهر سرپل ذهاب بر اثر اصابت تركش به درجه رفیع شهادت نائل آمد. ‌°•{نــشــــربمنــــــاسبتــــــــ #ســالــــروزشھــــادتــــــــــــــ💔}•° ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
⭕️ یکی از کارمندان شهرداری ارومیه میگفت: 🔸تازه ازدواج کرده بودم و با مدرک دیپلم دنبال کار میگشتم. از پله های شهرداری میرفتم بالا که یکی از کارکنان شهرداری را دیدم و ازش پرسیدم آیا اینجا برای من کار هست؟ تازه ازدواج کردم و دیپلم دارم. 🔹یه کاغذ از جیبش درآورد و یه امضاء کرد و داد دستم گفت بده فلانی، اتاق فلان. رفتم و کاغذ را دادم دستش و امضاء را که دید گفت چی میخوای؟ گفتم: کار. گفت: فردا بیا سرکار! باورم نمیشد! فردا رفتم مشغول شدم. بعد از چند روز فهمیدم اون آقایی که امضاء داد شهردار بود. 🔸چند ماه کارآموز بودم بعد یکی از کارمندان که بازنشسته شده بود من جای اون مشغول شدم. 🔺شش ماه بعد جناب شهردار استعفاء کرد و رفت جبهه. بعد از اینکه در جبهه شهید شد یکی از همکاران گفت: توی اون مدتی که کارآموز بودی و منتظر بودیم که یک نفر بازنشسته بشه تا شما را جایگزین کنیم، حقوقت از حقوق جناب شهردار کسر و پرداخت میشد. یعنی از حقوق شهید باکری، این درخواست خود شهید بود ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯