شیوه #همسرداری شهدا
زمان جنگ وقتی فرمانده نیروی زمینی بود، چند ماه خونه نیومده بود، یه روز دیدم در می زنند، رفتم پشت در دو نفر بودند، یكیشون گفت: منزل جناب سرهنگ_شیرازی همین جاست
دلم هری ریخت، گفتم، حتما برایش اتفاقی افتاده گفت: جناب سرهنگ براتون #پیغام فرستاده و بعد یه پاكتی بهم داد اومدم توی حیاط و پاكت رو بازكردم
هنوز فكر می كردم خبر_شهادتش را برایم آوردند، آن را باز كردم، یه نامه توش بود با یه انگشتر عقیق در آن نامه نوشته بود: 'برای #تشكر از زحمت های تو، همیشه دعات می كنم' از #خوشحالی اشك توی چشمام جمع شد.
#شهید_علی_صیادشیرازی
@shahidane1