eitaa logo
شـھیـــــــدانــــــہ
1.2هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
37 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم تبلیغات ارزان در کانال های ما😍😍 مجموعه کانالای مذهبی ناب👌👌 💠 تعرفه تبلیغات 👇 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 🍂 🍂 🌸🌷🌸اللهم عجل لولیک الفرج 🌸🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
🔺🔺🔺 .... بود، ۱۵ خرداد ۶۱ به دنیا آمد... ♦️⇦شاید باور کردنش سخت باشد ولی در شش سالگی به طور پنهانی پشت وانت دایی اش پنهان شد و به رفت😳 ♦️⇦اصلا این بشر از هیچ چیز و هیچ کس جز نمی ترسید، شجاعت محض بود، شیعه واقعی (ع) بود👌 ♦️⇦در کرمانشاه با قاچاقچی های اسلحه درگیر می شد، در زاهدان و کردستان کلی ماموریت سنگین انجام داد، در ۸۸ منافقین و ضدانقلاب برای سرش جایزه گذاشتند، اگر روز عاشورای ۸۸ آقا مهدی و رفقایش به میدان نمی آمدند، فضاحت آن روز صد برابر بیشتر می شد🌸👌 ❤️⇦در و اطرافش هر کجا کار نیروهای مقاومت به مشکل بر می خورد و کار گره می خورد؛ شیر سامرا به میدان می رفت و خط شکنی می کرد، لقب شیر سامرا را قبل از شهادت به او داده بودند حماسه آخرش عاشورایی بود، حتی زمانی که تیر خورده بود و غرق به خونش بود باز تیراندازی می کرد و تا شلیک مقاومت کرد روز آخر پیراهن مشکی پوشیده بود و وصیت کرده بود بعد از آن پیراهن را داخل قبرش بگذارند... ▓⇦اگر مهدی نوروزی شیر سامرا شد به خاطر این بود که پدری داشت که به او داده بود و شیر زنی مادرش بود که وقتی خبر شهادتش را شنید شکر کرد👌 🌹⇦آقا مهدی راهت را با قوت ادامه می دهیم، یعنی همانطور که با داعش خارجی می جنگیم، حواسمان به داخل نیز هست، اگر کفتارها دوباره از لانه فتنه بیرون آمدند، امانشان نمی دهیم و روی سرشان آوار می شویم❣... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔻مــــــدافــــــع حــــــــرم🔻 💔🍃 *(ســــــــالــــروزشهــــــادت)* 🍃🌹↬ @shahidane1
🍃🌹 ⚽️ توپ را در دستش گرفت، آمد بزند که صدائی آمد؛ ✨ #الله_اکبر ندای #اذان_ظهر بود. ⚽️ توپ را روی زمین گذاشت. رو به قبله ایستاد و بلند بلند #اذان گفت. ⚡️در فضای دبیرستان صدایش پیچید. بچه ها رفتند. عده ای برای وضو، عده ای هم برای خانه. 🔻او مشغول نماز شد. همانجا داخل حیاط. بچه ها پشت سرش ایستادند. جماعتی شد داخل حیاط. همه به او اقتدا کردیم.👌 #شهید_ابراهیم_هادی🌹🍃 #سلام_بر_ابراهیم #هادی_دلها •۰┈••✾✨💖✨✾••┈۰• 🍃🌹↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
🍃🌹 🔸 در محضـــر #شهیـــد.... ✍ حمیدآقا بیشتـر با #دستـش بعد از نمـاز #تسبیحـات میگفت و انگشتاش رو فشار میداد وقتی این رو ازشون مےپرسیدم ڪه چرا ❓ 🌼 مےگفتن بنـدهـای انگشتـام رو فشار میدم تا #یـادشـون بمونه و اون دنیـا برام #گواهی بدن ڪه با این دست ذڪر خدا رو گفتم. #شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی🌹🍃 #یـادش_بـا‌_ذڪـر‌_صـلـوات •┈••✾✨🌼✨✾••┈• 🍃🌹↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
💞 و هشتم ۴۸ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📎سرم را به بدنت محکم فشار می دهی و می گویی: خب حالا عروس خانوم رضایت می دن❓ به چشمانت👀 نگاه می کنم و با نگرانی می پرسم: یعنی نمی خوای اسمم بره تو شناسنامه ات❓ – چرا…ولی وقتی برگشتم. الآن نه. اینجوری خیال منم راحت تره. چون شاید بر…🌹 حرفت را می خوری، از زیر بازوهایم می گیری و بلندم می کنی. – حالا بخند تا …☺️ صدای باز شدن در می آید. حرفت را نیمه رها می کنی و از پنجره آشپزخانه به حیاط نگاه می کنیم. مادر و پدرم آمدند. به سرعت از آشپزخانه بیرون می رویم و همزمان با رسیدن ما به راهرو، پدر و مادر من هم می رسند. هر دو با هم سلام و عذرخواهی می کنند، بابت اینکه دیر رسیدند.😔 چند دقیقه که می گذرد از حالت چهره هایمان می فهمند خبرهایی شده. مادرم درحالیکه کیف دستی اش🛍 را به پدرم می دهد تا نگه دارد می گوید: خب… فاطمه جون گفتن، مثل اینکه قبل از رفتن علی آقا مراسم خاصی دارید❗️ و بعد منتظر می ماند تا کسی جوابش را بدهد. تو پیش دستی می کنی و با رعایت کمال ادب و احترام می گویی: درسته. قبل از رفتن من، یه مراسمی قراره باشه… راستش…🌸 مکث می کنی و نفست را با صدا بیرون می دهی. – راستش من البته با اجازه شما و خانواده ام… یه عاقد آوردم تا بین من و تک دخترتون، عقد دائم بخونه. می خواستم قبل رفتن…💞 پدرم بین حرفت می پرد: چی کار کنه❓ – عقد دائم….😳 این بار مادرم می پرد: مگه قرار نشده بری جنگ❓ – چرا چرا. الآن توضیح می دم که… باز پدرم با دلخوری و نگرانی می گوید: خب پس چه توضیحی!…پسرم اگر شما خدای نکرده یه چیزیت…💔 بعد خودش حرفش را به احترام زهرا خانوم و حسین آقا می خورد. می دانم که خونشان در حال جوشیدن است اما اگر داد و بیداد نمی کنند فقط به خاطر حفظ حرمت است و بس. بعد از ماجرای دعوا و راضی کردنشان سر رفتن تو، حالا قضیه ای سنگین تر پیش آمده❗️ لبخند می زنی و به پدرم می گویی: پدرجان!☺️ من و ریحانه هر دو موافقیم که این اتفاق بیفته. این خطبه بین ما خونده بشه. اینجوری موقع رفتن من… مادرم می گوید: نه پسرم! ریحانه برای خودش تصمیم گرفته. و بعد به جمع نگاه 👀 می کند و ادامه می دهد: البته ببخشیدا. ما اینجور می گیم. بالاخره دختر ماست. زهرا خانوم جواب می دهد: باور کنید ما هم این نگرانی ها رو داریم… بالاخره حق دارید. تو می خندی 😁 و می گویی: چیز خاصی نیست که بخواید نگران بشید. قرار نیست اسم من بره توی شناسنامه اش. هر وقت برگشتم این کار رو می کنیم. پدرم جواب می دهد: خب اگر طول کشید… دخترمن باید منتظرت بمونه❓ احساس کردم لحن ها دارد سمت بحث و جدل کشیده می شود که یک دفعه حاج آقا چارچوب در هال می آید و خطاب به پدر و مادرم می گوید: سلام علیکم! عذر می خوام من دخالت می کنم ولی بهتر نیست با آرامش بیشتری صحبت کنید❓ پدرم می گوید: و علیکم السلام. حاج آقا یه چیزی می گید ها…دخترمه.😳 – می دونم پدرعزیز… من تو جریان تمام اتفاقات هستم از طرف آسید علی.. ولی خب همچین بیراهم نمیگه ها❕قرار نیست اسمش بره تو شناسنامه اش که… مادرم می گوید: بالاخره دختر من باید منتظرش باشه❗️ – بله خب با رضایت خودشه. پدرم می گوید: من اگر رضایت ندم نمی تونه عقد کنه حاجی.🤔 حاج آقا لبخند می زند و می گوید: چطوره یه استخاره بگیریم ببینیم خدا چی میگه⁉️ ۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰ ـ ـ ✨💖✨ 🍃🌹↬ @shahidane1
🍃🌸 🔴 نامه‌ای عجیب از #شهید_"سید_مجتبی_میر_غفاری" که ۳۰ سال پس از شهادت به خانواده‌اش رسید. در بخشهایی از این نامه آمده است: ﷽ ━━━━━💠🌸💠━━━━━ 🔸وقتی در شلمچه با دشمن نبرد می‌کردم به خودم آمدم احساس کردم نسیمی از سوی کربلا می‌آید، وقتی درون این احساس بودم یکدفعه صدای ملکوتی را احساس کردم، در همین لحظه، ملائکه‌ای مرا به آغوش کشید، وقتی چشم باز کردم خود را در صحن اباعبدالله الحسین در کنار سرور شهیدان یافتم. 🔻آری مادر، آری #مادر_شهید مجتبی و ای مادران و همسران #شهدا، این است مقام #شهیدان. 🔸مادر ماها پشت سر سرور شهیدان نماز می‌خوانیم، هنوز باور ندارم چه می‌بینم، خوابم یا بیدار، خدایا بچه‌های فلاح به من خوش‌آمد می‌گویند، همه بچه‌ها اینجا هستند، وقتی به مقصد رسیدم بچه‌ها جویای حال خانواده‌شان بودند... 🔻مادر حال می‌فهمم من اینجا زنده هستم، در آنجا بی‌جانی بیش نبوده‌ام... #روح_الله_طالبی_اقدم🌹🍃 #یـادشون‌_بـا‌_ذڪـر‌_صـلـوات #صبوری_دل_مادران_شهدا_صلوات ┅══✼✨❉✨❉✨✼══┅ 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
🍃🌹 💔 باز پنجشنبه و دلتنگی های من #شهیـد ڪه شوے یڪبار #شهیـد میشوے #مـادر_شهیـد ڪه باشے صد بار و #مـادر_شهیـد_مفقودالاثر ڪه باشے هر ثانیـہ #نثار_روح_آسمونیشون_صلوات ۰۰─═इई 🍃🌸🍃ईइ═─۰۰ 🍃🌹↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
🍃🌹 💠 شخصیت متفاوت و خاصی داشت گاهی حاج قاسم برای بازدید به منطقه می آمد می گفتیم: مرتضی تو هم برو یک عکس با سردار بگیر❗️ می گفت: حالا وقت برای عکس گرفتن زیاد است قصد ظاهرسازی نداشت واقعا به این کارها علاقه ای نداشت‼ ️ حتی وقتی فرماندهان دیگر برای بررسی منطقه می آمدند، به دلایل مختلف به قسمت های دیگر شهر می رفت🙁 می گفتیم: تو به منطقه تسلط داری بهتر است بمانی و راهنمایی کنی می گفت: دوستان عراقی هستند.. آن ها بهتر از من منطقه را می شناسند 🔻#هیچ_وقت این روحیاتش را درک نکردیم‼ ️ #شهید_مرتضی_حسین_پور🌹? #فرمانده_شهید_حججی #یـادش_بـا‌_ذڪـر‌_صـلـوات ─┅═✨🌹🌿🌹✨═┅─ 🍃🌹↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
🍃🌹 ⬅️ فرازی از #وصیت_نامه_شهید ﷽ ━━━━━✨🌹✨━━━━━ ✍ شهادت را نه برای فرار از مسئولیت اجتماعی و نه برای راحتی شخصی میخواهم... بلڪه ازآنجا ڪه شهادت در رأس قله #ڪمالات است آن رامیخواهم... #شهید_حجت_الله_رحیمی🌹🍃 #یـادش_بـا‌_ذڪـر‌_صـلـوات 🍃🌹↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
🍃🌸 💠گاهی وقت ها یکی میاد توی زندگیت و میشه تموم_زندگیت 💠مثل تو که آمدی و شدی تمام_زندگی_ما مدافــــ🔻حــــرمـ🔻ــــع #شهید_دهقانی🌹🍃 ┄┅┅✿❀🌹❀✿┅┅┄ 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
🌹 《شمــــــــــاره2⃣》 ـ……………………………… 🌸اون سالی که این شعر رو روی چوب نوشتی و بهم هدیه کردی معنیش رو درک نکردم‌ . ولی الان که برمیگردم و به این چند سال اخیر نگاه میکنم میبینم واقعا مثل موج همیشه درحال تلاطم بودی ، برای و برای ....‌ و اون روز توی معراج مثل موجی که به ساحل رسیده باشه آروم خوابیده بودی... . دلتنگ ...‌ (خاطره از خواهر شهید لطفی نیاسر) 🌹دست خط شهید لطفی 🌹 🍃🌹↬ @shahidane1
Shab08Moharram1394[04].mp3
4.97M
🎙 #قطعه_صوتی 🌷 دوباره دلتنگی دوباره حسرت دوباره آه با نوای حاج امیر عباسی #شب_زیارتی_امام_حسین_ع❤️❤️ 🍃🌹↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
#شهــــداےمــــــداح👆 #شمــــــاره(5⃣1⃣) 🍃🍃🌹 💠 شب جمعه به عشق مداح باصفای جبهه ها فاتح القلوب بسیجی ها جانباز گمنام و بی ادعا شیر میدان های نبرد از جبهه ها تا فتنه ها ━━━━━💠🌸💠━━━━━ 👈 مداح دلسوخته و شیدایی #امام_حسین (ع) #شهید_آقا_مجید_سیب_سرخی🌹🍃 #یـادش_بـا‌_ذڪـر‌_صـلـوات 🍃🌹↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
🔻 ۴۰ 👈این داستان⇦《 غذای مهران 》 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📎 مامان با ناراحتی اومد سراغم ... - نکن مهران ... اینقدر ادای بزرگ ترها رو در نیار ... آخر یه بلایی سر خودت میاری ...😠 - مامان، من ادا در نمیارم ... ۱۴ سالمه ... دیگه بچه نیستم... فوقش اینها می سوزه🔥 ... یا داغون میشه قابل خوردن نیست ... هر چند از اینکه جمله بابا رو بهم گفت دلم سوخت💔 ... اما می دونستم توی حال خودش نیست ... یهو حالتش عوض شد ... بدجور بهم ریخت ...😔 - آره ... تو هم یه کاری کن داغت بمونه رو دلم ... و از آشپزخونه رفت بیرون ... چند لحظه موندم چی کار کنم... شک به دلم افتاد ... نکنه خطا رفتم ... و چیزی که به دل و ذهنم افتاد ... و بهش عمل کردم ... الهام نبوده باشه ... تردید و دو دلی تمام وجودم رو پر کرد ...😧 - اینطوری مشخص نمیشه ... باید تا تهش برم ... خدایا✨ ... اگر الهام بود ... و این کارم حرف و هدایت تو ... تا آخرش خودت حواست بهم باشه ... و مثل قبل ... چیزی رو که نمی دونم بهم یاد بده و غلطم رو بگیر ... اگرم خطوات بود ... نجاتم بده ...💫 قبلا توی مسیر اصلاح و اخلاقم ... توی مسیر شناخت خدا و حرکت به سمتش ✨... کمک گرفته بودم و استادم بود... اما این بار ... پدر ... یه ساعت و نیم بعد برگشت ... از در نیومده محکم زد توی گوشم ...😱 - گوساله 🐮... اگر همون موقع و سر وقتش رفته بودی ... این همه معطل خریدن چند تا غذا نمی شدم ...😡 اما حکمت معطلی پدرم چیز دیگه ای بود ... خدا✨ برای من زمان خریده بود ... سفره رو انداختیم کنار تخت بی بی ... غذای من حاضر شده بود ...👌 مادرم عین همیشه ... دست برد سمت غذا ... تا اول از همه برای بی بی بکشه ... مادربزرگ زیرچشمی👀 به من و بقیه نگاه کرد ... - من از غذای مهران می خورم ... ۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰ ـ ـ 🌸 🍃🌹↬ @shahidane1
#دعــاےفرج به نیابت از 👈سردار رشیــداســلام🔻 #شهیــدحســن_شفیــع_زاده🌷 🔶 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج🔶 #شبتون_شهدایی💔🍃 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌹 #سلام_مولای_مهربانم❤️ ز عاشقان شنیده‌ام جمعہ ظهور مےڪنے ز مرز انتظارها دگرعبور مےڪنے شب سیاه مےرود صبح سپید مےرسد جهان بى چراغ را غرق بہ #نور مےڪنے 🌼الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج🌼 🍃🌹↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
🍃🌹 ❤️ و در سر عشق است بها دادن ...  واین بها با تمام جان باید بدهد ...  ▫️پاسدار باشی یا پزشک متفاوت نیست وقتی به سوی دیدار سر باشد ... #شهید_محسن_حججی🌹🍃 #اللهــــم‌ارزقنــــاشهــــادتـــــ ۰۰─═इई 🍃🌸🍃ईइ═─۰۰ 🍃🌹↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖ 🌼ســــــلامــ ... #صبحتــــــون_شهــــدایــــے🌹🍃
🍃🌹 ❄️در میان برف و بوران با دل و جان میروند... ❄️جانِ خود بر کف به سوی حی جانان میروند... #مردان_بی_ادعا #فدائیان_رهبر ❄️✨❄️✨❄️✨❄️✨ 🍃🌹↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
⇩🔻⇩ 👈«به تاریخ ۵/۱۰/۹۴ ساعت ۲۳ و نیم شب، چند سطری وصیت نامه مینویسم، علی وار زیستن و علی وار زندگی کردن را و حسین وار زیستن و حسین وار زندگی کردن و حسین وار شهید شدن را دوست می دارم.❣ در قاموس اسلام کاری ترین ضربات را بر پیکر ظلم، جور، شرک و الحاد می زند و خواهد زد. ببین ما به چه روزی افتاده ایم و استکبار جامعه را به لجنزار کشیده است ولی چاره ای نیست، این ها سد راه اسلام شده اند و باید برداشته شوند تا راه تکامل طی شود. 🌸مادر جان و پدر جان شما را قسم می دهم که اگر به خاطر من گریه کنید اصلا از شما راضی نخواهم بود، زینب وار و علی وار زندگی نمایید و مرا به خدا بسپارید».🌼 ❣ 🔻مــــدافــــع حــــــرم🔻 💔🍃 《ســــالــروزشهــــادتــــ‌‌‌‌》 🍃🌹↬ @shahidane1
🍃🌹 《مردی که به دنبال #شهدا می‌گشت #شهیــــد_شــد》 ═══✼🍃🌹🍃✼═══ ♻️ #شهید_فرزاد_زنگنه از اعضای قدیمی گروه جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح بود که سالها در پی یافتن دوستان #شهیدش بود تا مادری را از چشم انتظاری دربیاورد که سرانجام خود نیز #شهید شد. #شهید_زنگنه در جریان عملیات برون مرزی در کردستان عراق در محدوده جبل مروارید بر اثر #انفجار_بمب کنترل از راه دور تروریست‌های داعش به #شهادت رسید.❣ #شهیــد_فرزاد_زنگنــــــه🌹🍃 《ســــالــــروزشهــــادتــــ》 🍃🌹↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
🍃🌹 🔻به وسایل #بیت‌المال دست نزنید🔻 ─┅═✨🌹✨═┅─ ✍ پشت یک برگه موارد بدهی‌اش نوشته ‌شده است. تأکید داشت به وسایل #بیت‌المال دست نزنید و خودش هم دست نمی‌زد. اما با این‌حال برای اطمینان وجهی را به این موضوع اختصاص داده بود. ▫️خودش نماز و روزه‌هایش را به‌جا آورده اما این ۳۰ روز نماز قضا که نوشته مربوط به یکی از دوستانش است که در سانحه‌ی تصادف فوت کرده است. مــــدافــــع حــــــرم #شهید_امیرعلی_محمدیان🌹🍃 《ســــالــــروزشهــــادتــــ》 🍃🌹↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
💞 و نهم ۴۹ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📎زهرا خانوم که مشخص است از لحن پدر و مادرم دلخور شده. ابرو بالا می اندازد و می گوید: استخاره؟…دیگه حرفهاشونو زدن❗️ تو لبت را گاز می گیری که یعنی مامان زشته تو هیچی نگو.😐 پدرم می گوید: حاج آقا جایی که عقل هست و جواب معلومه، دیگه استخاره چیه⁉️ – بله حق با شماست ولی اینجا عقل شما یه جواب داره، اما عقل صاحب مجلس چیز دیگه میگه.  نمی دانم چرا به دلم میفتد که حتماً استخاره بگیریم. برای همین بلند می پرانم که: استخاره کنید حاج آقا..✨ مادرم چشمهایش 👀 را برایم گرد می کند و من هم پافشاری می کنم روی خواسته ام. حدود بیست دقیقه دیگر بحث می کنید و در آخر تصمیم همه استخاره می شود. پدرم اطمینان داشت وقتی رضایت نداشته باشد جواب استخاره هم خیلی بد می شود و قضیه عقد هم کنسل می شود، اما در عین ناباوری همه، جواب استخاره در هر سه باری که حاج آقا گرفت، خیلی خوب در می آید.👌 در فاصله بین بحث های دوباره پدرم و من، فاطمه به طبقه بالا می رود و برای من چادر و روسری سفید می آورد. مادرم که کوتاه آمده، اشاره می کند به دست های پُر فاطمه و می گوید: من که دیگه چیزی ندارم برای گفتن… چادر عروستونم آوردید.💝 سجاد هم بعد از دیدن چادر و روسری با عجله به اتاقش می رود و با یک کت مشکی و اتو خورده پایین می آید. پدرم پوزخند😏 می زند و می گوید: عجب!…به قول خانومم، چی بگم دیگه دخترم خودش باید به عاقبت تصمیمش فکر کنه. حسین آقا که با تمام صبوری تا به حال سکوت کرده بود، دست هایش را بهم می مالد و می گوید: خب پس مبارکه.💞👏  حاج آقا هم با لبخند صلوات می فرستد و پشت بندش همه صلواتی بلند تر و قشنگ تر می فرستند.✨ فاطمه و زینب دست مرا می گیرند و به آشپزخانه می برند. روسری و چادر را سرم می کنند و هر دو با هم صورتم را می بوسند.😘 از شوق گریه ام می گیرد. هر سه با هم به هال می رویم. روی مبل نشسته ای با کت و شلوار نظامی. خنده ام می گیرد.”عجب دامادی❗️” سر به زیر کنارت می نشینم. این بار با دفعه قبل فرق دارد. تو می خندی و نزدیکم نشسته ای…و من می دانم که دوستم داری. نه نه…بگذار بهتر بگویم، تو از اول دوستم داشتی.❤️ خم می شوی و در گوشم زمزمه می کنی: چه ماه شدی ریحانه ام❗️ با خجالت ریز می خندم☺️ – ممنون آقا. شما هم خیلی… خنده ات می گیرد و می گویی: مسخره شدم❗️ نری برا دوستات تعریف کنیا. هر دو می خندیم. حاج آقا می نشیند و دفترش را باز می کند. – بسم الله الرحمن الرحیم…✨ هیچ چیز را نمی شنوم. تنها اشک و اشک و صدای تپیدن نبض هایمان کنار هم.💞 “دیدی آخر برای هم شدیم؟ خدایا از تو ممنونم. من برای داشتن حلالم جنگیدم و الآن…”❤️ با کنار چادرم اشکم را پاک می کنم. هر چه به آخر خطبه می رسیم، نزدیک شدن صدای نفسهایمان بهم را بیشتر احساس می کنم. “مگر جشن از این ساده تر می شد⁉️ حقا که تو هم طلبه ای و هم رزمنده! از همان ابتدا سادگی ات را دوست داشتم.”👌 به خودم می آیم که حاج آقا می پرسد: آیا وکیلم❓ به چهره پدر و مادرم نگاه 👀 می کنم و با اشاره لب می گویم: مرسی بابا…مرسی مامان. و بعد بلند جواب می دهم: با اجازه پدر و مادرم، بزرگترای مجلس و آقا امام زمان عجل الله؛ بله❗️ دستم را در دستت می گیری و فشار می دهی. فاطمه تندتند شروع می کند به دست زدن که حاج اقا صلوات می فرستد و همه می خندیم.😁 شیرینی عقدمان هم می شود شکلات نباتی رو عسلی تان.🍬 نگاهم می کنی و می گویی: حالا شدی ریحانه ی علی❗️ ۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰ ـ ـ 💖✨💖 🍃🌹↬ @shahidane1
🍃🌹 ♻️ گاهی مداحی میکرد و میخوند 🔹وقتی مُردم برای من کفن نیارید 🔹پرچم سرخ حسین و بالای سرم بزارید 🔹ذکر #یاحسین بگید بالاسر من، التماس کنید بیاد تاج سرمن 🔹اگه آقامو دیدید بگید بریزه خاک پاشو توی قبر روی سرمن  راوی ⇦خواهر شهید ─┅═✨🌿🌺🌿✨═┅─ مدافــــــع حــــــــرم #شهیــــد_مجیــد_قربانــزاده🌹🍃 《ســــالــروزشهــــادتــــ》 🍃🌹↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
🍃🌹 ⬅️ فرازی از #وصیت_نامه_شهید ﷽ ━━━━━✨🌹✨━━━━━ ✍ مدافع حرم اهل بیت {علیهم السلام} و حریم ولایت فقیه #امام_خامنه ای {مد ظله} باشید و هرگز از این راه خارج نشوید که سعادت دنیا و آخرت شما در این راه است ✨💫✨💫✨💫✨ 💠 #خصوصیات_اخلاقی از خصوصیات بارز اخلاقی این #شهید می توان به مداومت در نماز اول وقت و امر به معروف و نهی از منکر، ولایت مداری سر سختانه، مهربانی، دست و دل بازی و خانواده دوست بودن ایشان اشاره کرد. مــــدافــــــع حــــــــرم #شهیــــد_محمــــد_آژنــــد🌹🍃 《ســــالــــروزشهــــادتــــ》 🍃🌹↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
🍃🌹 ✍ #کلام_شهید ▫️ #سید_مجتبی هر جا می نشست از #شهدا می‌گفت. پیش مادرش که می‌رفت از #شهدا تعریف می کرد و می‌گفت : ✨« کاش همه با حالت #شهدا به دیدار خدا برویم »✨ ▫️می‌گفت : مادر دعا کن من #شهید شوم وقتی #شهید شوم رویتان پیش #حضرت_زهرا (س)‌ سفید می شود. ▫️مادرش می‌گفت : هر شب از #شهادت می‌گویی! ▫️اما عبدالمهدی می‌گفت : یک #مادر_شهید بعد از سال‌ها #انتظار آمدن فرزندش، دلخوشی‌اش تنها به یک تکه استخوان است. وقتی استخوان شهیدش را می‌آورند چقدر خوشحال می شود و می‌گوید این هدیه من به اسلام است و ناقابل است. شما هم باید اینطور باشید.  #شهید_عبدالمهدی_کاظمی🌹🍃 #مدافع_حرم ┄┅✿❀✨🌹✨❀✿┅┄ 🍃🌹↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖