#کلام_شهید
چندوقتی است احساسی در دل دارم که نمی توانم در این دنیا بمانم می خواهم بروم به جایی که شهدا رفته اند...
به جایی که امام شهدا رفته اند...
نمی توانم در این دنیا بمانم مانند عاشقی که برای دیدن معشوقه اش بی قراری می کند...
🌹شهید قاسم مدهنی
🍃🌸 @shahidane۱
بسیج جناحی نیست
بیسج لشگر انقلاب است
پنجم اذر ماه روز بسیج مستضعفین را گرامی می داریم
🌸🍃 @shahidane۱
شـھیـــــــدانــــــہ
🔺🔺🔺 #رمانـــ_مدافـــــع_عشقـــ❣ـــ #قسمتـــ_چـہـــارمـ۴🔻 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔺🔺🔺
#رمانـ_مـدافــع_عشقـــ💔🍃
#قسمت_پنـــجم۵
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
☺️نگاهت می کنم. پیراهن سفید با چاپ چهره ی #شهید_همت به تن داری.
زنجیر و پلاک، سربند یا زهرا و یک تسبیح سبز شفاف پیچیده شده به دورمُچ دستت. چقدرساده ای!😔 و من به تازگی #سادگی را دوست دارم.☺️
قرار بود به منزل شما بیایم تا سه تایی به محل حرکت کاروان برویم. فاطمه سادات گفته بود: ممکنه راه رو بلد نباشی. بیا با هم بریم.
و حالا اینجا ایستاده ام. کنار حوض آبی حیاط کوچکتان. تو پشت به من ایستاده ای. به تصویر لرزان خودم در آب نگاه می کنم. #چادر به من می آید. این را دیشب پدرم وقتی فهمید چه تصمیمی گرفته ام به من گفت.😍
صدای فاطمه رشته افکارم را پاره می کند.
– ریحانه! ریحان! الو.
نگاهش می کنم.
– کجایی؟
– همین جا.
به #چفیه و #سربندش اشاره می کنم و می گویم: چه خوشتیپ کردی!😄
– خُب تو هم میووردی و می نداختی دور گردنت.
با دلخوری لب هایم را کج می کنم و می گویم: ای بدجنس! من که نداشتم. دیگه چفیه نداری؟
مکث می کند.
– اممم نه! همین یدونه است!
تا می آیم دوباره غر بزنم صدای قدم هایت را پشت سرم می شنوم.
– فاطمه سادات!
– بله داداش.
– بیا اینجا.
فاطمه، ببخشیدِ کوتاهی می گوید و با چند قدم بلند به سمت تو می دود.
تو به خاطر قد بلندت مجبور می شوی سر خَم کنی. در گوش خواهرت چیزی می گویی و بلافاصله چفیه ات را از ساک دستی ات بیرون می کشی و به دستش می دهی. فاطمه لبخندی از رضایت می زند و به سمتم می آید.🌹
– بیا عزیزم.
#چفیه را دور گردنم می اندازد. متعجب نگاهش می کنم.
– این چیه؟
– روسریه! مگه معلوم نیست؟
– هِرهِر. جدی پرسیدم؟ مگه برای علی آقا نیست!؟
– چرا! اما می گه فعلاً نمی خواد خودش بندازه.
یک چیز در دلم فرو می ریزد، زیرچشمی نگاهت می کنم، مشغول چک کردن وسایل هستی.
– ازشون خیلی تشکر کن.
– باشه خانوم تعارفی.😁
و بعد با صدای بلند می گوید:علی اکبر! ریحانه می گه خیلی باحالی.😉
و تو لبخند می زنی. ☺️میدانی این حرف من نیست. با این حال سرکج می کنی وجواب می دهی: خواهش می کنم!
احساس آرامش می کنم. درست روی شانه هایم. نمی دانم ازچیست؟ از #چفیه است یا #تو...!
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖️
#ادامه_دارد......🌷
شـھیـــــــدانــــــہ
🔺🔺🔺 #رمانـ_مـدافــع_عشقـــ💔🍃 #قسمت_پنـــجم۵ ــــــــــــــــــــــــــــــــ ☺️نگاهت می کنم. پیرا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱 مزار سجاد خیلی #شلوغ میشود،
اوائل این موضوع برای خود ما هم عجیب بود،
میرفتیم و میدیدیم یکی از شیراز به #عشق سجاد بلند شده آمده تهران، یکی در گرگان #خواب سجاد را دیده و آمده بهشت زهرا، یکی در قم، یکی در اصفهان و ...
اولش نمی دانستیم #حکمتش چیست
بعد دیدیم حکمت این شلوغی، برمی گردد به #وصیت_نامه سجاد که خطاب به مردم گفته:
« اگر درد دلی دارید یا خواستید مشورتی بگیرید بیایید سر #مزار من . به لطف خداوند من همیشه #حاضر هستم. »
شاید باورتان نشود اما ما هر وقت سر مزار سجاد میرویم میبینیم مزار پر از دسته #گل است و اصلا احتیاجی نیست ما با خودمان گل ببریم. »
#شهید_سجاد_زبرجدی 🌷 🍃
#راوی_خواهر_شهید
شهادت ۱۳۹۵ حلب سوریه
مزار مطهر👈 قطعه ۵۰ بهشت زهرای تهران
#شهید_دهه_هفتادی_مدافع_حرم🌷
#یادشون_گرامی_با_صلوات🌹
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖️