#احکام
به ياد آوردن تشهد فراموش شده
س: در صورت فراموشى تشهد و در ابتداى رکعت سوم وظيفه مکلّف چيست؟
ج) در فرض مذكور بايد نشسته و تشهد خوانده شود و بعد از آن بقيه نماز انجام شود.
استفتائات مقام معظم رهبری
📻🌿 @Iran_gavi 🌿📻
#انرژےمثبت
تحول
زندگی ما با تولد شروع نمیشود؛ با تحول آغاز میشود.
Our life wouldn’t start at birth, but at an evolution!
📻🌿 @Iran_gavi 🌿📻
تو باقرالعلوم هستی و تموم عالم به فرمانت
به زیر دین شما شیعه، الهی جانم به قربانت
🏴شهادت امام باقر (ع) تسلیت باد
📻🌿 @Iran_gavi 🌿📻
#ناشناس
۱-سلام.خب عزیزم از هر کدوم از رمان ها روزی چهار پارت میزارم واقعا دیگه بیشتر از این نمیتونم چون فضای کانال شلوغ میشه..
۲-خیر هیچ شکی در این نیست😂
😂😂❤️
May 11
خدایا
آنقدر اخلاقم را خوب کن
که از هیچی ناراحت نشم...🌸
📻🌿 @Iran_gavi 🌿📻
گفتم:
خدایا احساس تنهایی می کنم
گفت:
من با شما هستم!
گفتم:خدایا هیچکس نمی دونه تو دل من چی می گذره
گفت:
و بدانيد خداوند آنچه را در دل داريد، مىداند.
گفتم:خدایا به یادم باش
گفت:
پس به ياد من باشيد، تا به ياد شما باشم!
گفتم:خدایا اگر دوستم داری چرا دعایم را اجابت نمی کنی ؟
گفت:
چه بسا چيزى را دوست داشته باشيد، حال آنكه شرِّ شما در آن است. و
خدا میداند، و شما نمىدانيد.
📻🌿 @Iran_gavi 🌿📻
خدایا
ما به دیدن معجزه های تو
در زمان های ناامیدی
سخت محتاجیم...
📻🌿 @Iran_gavi 🌿📻
سلام، روزتون بخیر 🙂💐
امروز دوشنبه 👇🏻
☀️ ۵ تیر ۱۴۰۲ خورشيدی
🌙 ۷ ذی الحجه ۱۴۴۴ قمری
🎄 ۲۶ ژوئن ۲۰۲۳ میلادی
📻🌿 @Iran_gavi 🌿📻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سکانسی از سریال گاندو که آدم رو به فکر میبره
#جریان_تحریف
#روباه_بنفش
#جهاد_تبیین بر همه ما واجب است
📻🌿 @Iran_gavi 🌿📻
کارتان را برای خدا نکنید ،
برای خدا کار کنید
تفاوتش فقط همین اندازه است که ممکن است حسین (ع) در کربلا باشد و من در حال کسب علم برای رضای خدا .
شهید آ سد مرتضی آوینی 🌱❤️
📻🌿 @Iran_gavi 🌿📻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهادت جانسوز امام محمد باقر(ع) به تمامی دوستداران آن حضرت تسلیت عرض می نمایم .🖤
📻🌿 @Iran_gavi 🌿📻
اینگونه نبود که هر شب،نماز شب بخواند یا نصف سال را روزه بگیرد؛در عبادات، معمولی بود.نمازش را همیشه اول وقت می خواند و اگر فرصت داشت نماز شب می خواند و روزه هایش را هم می گرفت؛اما از دیگران بسیار دستگیری می کرد؛چه آن هایی که میشناخت و چه آن هایی که نمی شناخت.
#شهیدحامدجوانی🌷
#سیرهشهدا
📻🌿 @Iran_gavi 🌿📻
【 ݥڪٺݕۮࢪسشۿۮݳ🇵🇸 】
#خودسازی قسمت اول: خداشناسی و قرآن شناسی در قسمت قبل در رابطه با صحت قرآن و خدا بدلیل نکات داخل آن ص
#خودسازی
قسمت دوم:معاد
در قسمت قبل بیشتر به حقانیت قرآن و وجود خدا و کمال او پی بردیم.📜
مبحث اول: وجود آن دنیا🌍⬆️
در قرآن به معاد اشاره شده است. پس همین که خداوند در قرآن به آن اشاره کرده برای بعضی کافی است.📜
اما برای بعضی کافی نیست. انسان های بسیار زیادی هستند که به جهان پس از مرگ انتقال پیدا کرده اند⬅️ اما به کمک خداوند و احیا دکتران به دنیا برگشته اند.👨🏻⚕️ این افراد حتما مسلمان نیستند. آیا میتوان گفت که همه آنها دروغ میگویند؟🗣✖
آنها هر آنچه که قرآن به آن اشاره کرده را دیده اند؛ پس باز هم میتوان گفت خداوند وجود دارد و سخنش راست است و او خالق دنیاست.✅ پس با توجه به معاد و آنچه خدا در قرآنش گفته سرانجام بدی برای بدکاران درنظر گرفته شده و همین هراس میتواند برای مطیع امر خدا بودن کافی باشد.🔥
مبحث دوم: هدف خلقت
اصلا اگر آن دنیا نبود زندگی چه معنی داشت؟ چرا باید مطیع امر خدا بود؟ چرا باید زجر و سختی دنیا را کشید؟😣 چرا باید قوانین و احکام را رعایت میکرد وقتی آخر آن مرگ بود؟⛔
پس خداوند با قرار دادن معاد، به زندگانی انسان هدف داده و خواسته تا ببیند کدام انسان دوستدار واقعی اوست تا لطف و رحمتش را شامل حال او کند.💚 خداوند از این طریق علم و کمال خود را نیز به ما نشان داده و نشان داده که دوستدار ماست.💚
پس هدف خلقت چیست؟ رسیدن به بهترین ها!💓
پس ببینید خدا چقدر ما را دوست دارد. 💟 کمی تامل کنید.
📻🌿 @Iran_gavi 🌿📻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آزادی مد نظر براندازان...
حملات مختلف براندازان به طرفداران تیم ملی والیبال یکبار دیگر عمق وحشی بودن آنها را نشان داد.
📻🌿 @Iran_gavi 🌿📻
هدایت شده از 🌷منتظران منجی🌷
+امروز شهادته؟
_آره ، دارم مـداحی گوش میدم!
+امامباقـر چجـوری به شهادت رسیدن؟
_سکوت... :')
@ManjiMahdi313
#به.خودمـون.بیاییـم.رفقـا
آخرِ #آیـدے
هـامـون یه" ³¹³ " گذاشتیـم..!😑
اسم #اڪانت
مـونو |منتـظر السیـد| ڪردیم..!😔
داخل #بیومـون
⊰⊹اَللهُـمَ عَجِـل لِوَلیِـڪَ اَلفَرَج⊰⊹
نوشتیݥ..!
انواع پروفـایل هـاے #مهدوے رو براے پروفـایل مـون انتـخاب ڪردیم..!🙂
دم اذان مغـربِ روز #جمعـه هم نوشتیم،
غروبــ شد #نیامدی...!😞
و این شـد همـہ،
سهـمِ مـا از #انتـظار...😭
ما فقـط تسبیـح به دست نشسـتیم..
و #گناه ڪردیم...!😓
و برای فرجِ #شمـا #دعـا ڪردیم🌱
ما سر تا پا فقط #ادعاییـم.. همـین💔
#به.خودمـون.بیاییـم.رفقـا
📻🌿 @Iran_gavi 🌿📻
「💙📘•••」
.⭑
•|عشقدرلبخندتوخلاصہمۍشود
•|حضࢪت؏شق . . .
📻🌿 @Iran_gavi 🌿📻
💠آب تو هاون کوبیدن!💠
👈 استاد انصاریان
✍️ در کلام امام باقر(ع)، آنهایی که با ما مخالف و وابسته به غیر از مکتب اهل بیت(ع) هستند، نه اعمالشان سودی دارد و نه دعایشان مستجاب میشود.
#شهادت_امام_محمد_باقر(ع)
📻🌿 @Iran_gavi 🌿📻
کسی که بود شکافندۀ تمام علوم
هزار حیف که از زهر کینه شد مسموم
■ شهادت جانسوز پنجمين اختر تابناك امامت و ولايت، امام محمد باقر عليه السلام، تسليت باد
#شهادت_امام_محمد_باقر
📻🌿 @Iran_gavi 🌿📻
احمق کیست؟
براندازی که با هشتگ مهسا امینی درباره کودتای نافرجام روسیه، در انتظار سقوط #جمهوری_اسلامی ایران است!(فقط اون براندازی که میگه ها مدیون الباقی نشیم صلوات!)
خدایا، اینا رو شفا نده، بذار بخندیم :))
میم عین
#واگنر
📻🌿 @Iran_gavi 🌿📻
«شهید محمدجواد نوبختی»
خیلیـٰا میگین:
چـٰادر یعنۍ بۍڪلـاسۍ
چـٰادر حجـٰاب برتره ، واجب نیست
غـٰافل از اینڪہ شَھیده ڪَمـٰایۍ بـٰا چـٰادرش شھید شده"
#حجاب
#صرفاجهتاصلاع
📻🌿 @Iran_gavi 🌿📻
هدایت شده از ﴾ღ سراج ღ﴿
آماره ۶۰۰ چالش داریم اونایی که چالش دوست دارند بیان 😍
🌱🦋¦⇢#فوروارد
🥀🍂¦⇢#شهادت_امام_محمدباقر
🌱🦋¦⇢#همسنگری
↯
❀🪴🍀@saz1401🍀🪴❀
【 ݥڪٺݕۮࢪسشۿۮݳ🇵🇸 】
🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂 🌸🍂🌸🍂🌸🍂 🍂🌸🍂🌸🍂 🌸🍂🌸🍂 🍂🌸🍂 🌸🍂 🍂 #رهایی_از_شب #ف_مقیمی #پارت_شصت_و_هشتم🌈 جواب تلفنهای فاطمه رو
🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂
🌸🍂🌸🍂🌸🍂
🍂🌸🍂🌸🍂
🌸🍂🌸🍂
🍂🌸🍂
🌸🍂
🍂
#رهایی_از_شب
#ف_مقیمی
#پارت_شصت_و_نهم 🌈
کلید رو توی قفل چرخوندم.
صحنه ای که دیدم باور کردنی نبود!
نسیم ومسعود به همراه کامران مقابلم ایستاده بودند!
کامران یک سبد بزرگ گل در دستش بود و با چشمانی زلال و پر جنب و جوش نگاهم میکرد.
از فرط حیرت دهانم وا مونده بود.
مسعود با کنایه خطاب به چادر سرم گفت:تعارفمون نمیکنی بیایم داخل خاله سوسکه؟
کم کم حیرت جای خودش رو به عصبانیت داد.
نگاه سرد و تندی به مسعود ونسیم کردم و گفتم: فکر نمیکنید باید از قبل خبرم میکردید؟
نسیم با لحن لوسی گفت:
_عزیزم باور کن ما هم به اصولات و مبانی اخلاق وفاداریم ولی وقتی تلفنت خاموشه وهیچ راه ارتباطی وجود نداره مجبور شدیم به درخواست آقا کامران بی خبر مزاحمت بشیم.
خواستم جواب نسیم رو بدم که کامران با صدایی محجوب گفت: تقصیر من شد عزیزم.ببخش اگه بی خبر اومدیم.
ظاهرا اونها اومده بودند که میهمانم باشند ولی من دلم نمیخواست اونها از پاگردم جلوتر بیان!
هرآن احتمال میرفت فاطمه از راه برسه و ممکن بود هزار و یکی فکر ناجور درموردم کنه!ولی آخه چطور میتونستم اینها رو از در خونم دک کنم؟!
مسعود باز با کنایه به چادرم گفت:خاله سوسکه برید کنار ما بیایم تو!!
نسیم در حالیکه در رو هل میداد و داخل میومد گفت : واای اون چیه حالا سرت انداختی؟! نکنه موهات بهم ریختست میترسی کامران فرار کنه؟
با حرص دندونهامو روی هم فشار دادم.و از کنار در عقب رفتم.کامران تردید داشت که داخل بیاد. بازهم صدرحمت به شعور وادب او! او حسابی به خودش رسیده بود یک کت اسپرت آبی تنش بود و شلوار سورمه ای.موهای خوش حالتش رو کمی کوتاه تر کرده و همه رو به سمت بالا سشوار کشیده بود.با این طرز پوشش و آرایش خیلی شباهت به دامادها پیدا کرده بود.مسعود دست او رو گرفت وگفت بیا دیگه داداش!!
کامران با دلخوری گفت:فکر نمیکنم صاحبخونه رغبتی داشته باشه به دعوتمون!
مسعود نگاهی معنی دار بهم کرد.
من روم رو ازشون برگردوندم وبا حالت تشویش وناراحتی دور تر از نسیم روی مبل تک نفره نشستم.
مسعود دست کامران رو گرفت و داخل آورد. کامران سبد گل رو در حالیکه روی میز میگذاشت در مبل همجوارم نشست.بینمون سکوت سردی حاکم شد.دلم شور میزد.اگر الان فاطمه می اومد و اینها رو میدید چه فکری درموردم میکرد؟
اصلا باور میکرد که اینها خودشون، بی اجازه ی من وارد این خونه شدند؟ از جا بلند شدم ودر حالیکه به سمت آشپزخونه میرفتم نسیم رو صدا کردم. اونها حق نداشتند که آدرس منو به کامران بدن! این کار اونها کاملا نشون میداد که اونها شمشیرشون رو از رو بستند! چند لحظه ی بعد نسیم در آشپزخونه ظاهر شد.و در حالیکه با چادرم ور میرفت گفت:بله خان جووون؟
چادرم رو از زیر دستش کشیدم وبا غیض گفتم:
_به چه حقی آدرس منو به کامران دادید؟ مگه از همون اول قرار براین نبودکه هیچ کس آدرس منو نداشته باشه؟
او خیلی خونسرد گفت:همیشه که شرایط یک جور نیست!
با عصبانیت گفتم:یعنی چی؟ پس این یک جنگه آره؟اونشب که از در خونه رفتی میدونستم دیر یا زود زهرتو میریزی.خیلی زود از خونه ی من گم شید بیرون.از همون اولشم اشتباه کردم راتون دادم.
او باز هم با خونسردی لج در بیاری جای جواب دادن در یخچالم رو باز کرد و در حالیکه داخلش رو نگاه میکرد با تمسخر گفت:یخچالتم که خالیه! فک کردم یک کیس بهتر پیدا کردی! با این وضعیت قراره دست از شغلت برداری؟
از شدت ناراحتی و عصبانیت داشت منفجر میشدم.
دریخچال رو بستم و در حالیکه او را هل میدادم گفتم:بهت گفتم از خونه ی من برید بیرون!
او با خنده ای عصبی لپم رو کشید و گفت:جوووون!! نازی!! ببین چقدر عصبانیه!
بعد چهره ی اصلیش رو نشون داد و در اوج بدجنسی تو صورتم اومد که :چرا خودت بیرونمون نمیکنی؟!
وبعد با خنده ی حرص دربیاری به سمت پذیرایی رفت وخطاب به اونها گفت:هیچ وقت یخچال عسل خالی نبوده! ولی طفلی از وقتی که بیکار شده واقعا به مشکل برخورده!! حیوونی بخاطر همین ناراحته!!دوس نداره پیش مهمون به این عزیزی شرمنده شه!!
کامران گفت:پذیرایی احتیاجی نیست. من برای دیدن خود عسل اومدم.
نسیم گفت:منم بهش گفتم! ولی عسله دیگه..
کنار کابینتها روی زمین نشستم و سرم رو محکم توی دستم بردم.
خدایا چرا باهام اینطوری میکنی؟ هنوز بسم نیست؟ من که توبه کردم.!! هر سختی ای هم به جون میخرم ولی دیگه قرار نشد آبرو و امنیتم رو وسیله ی آزمایشات کنی..حالا چیکار کنم؟ اگه الان فاطمه بیاد چه خاکی به سرم بریزم!!؟؟؟
تو خبرداری که اونها سرخود اومدن داخل فاطمه که خبر نداره!!
اشکهام یکی پس از دیگری از روی گونه هام پایین میریخت و چادرم رو خیس کرد.احساس کردم کسی کنارم نشست.با وحشت صورتم رو بالا بردم.کامران با مهربانی ونگرانی نگاهم میکرد..
ادامہدارد...
🍂
🌸🍂
🍂🌸🍂
🌸🍂🌸🍂
🍂🌸🍂🌸🍂
🌸🍂🌸🍂🌸🍂
🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂