eitaa logo
【 ݥڪٺݕ‌ۮࢪس‌شۿۮݳ🇵🇸 】
762 دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
2هزار ویدیو
45 فایل
گویند ‌چرادل‌بہ‌شھیدان‌دادے؟ و اللّٰھ‌ کہ‌من‌ندادم‌آنھابردند🕊✨ بگوشیم https://daigo.ir/secret/21603400250 کانال دوم @yaran_mehdizahra313 کپی؟حالت‌رفیق🌱 کپی‌تولیدکانال‌ومحفل؟فورشود🙏🏻 「ٺــــوَڶُــــــڌ۲۶آݕـــإݩ¹⁴۰¹」 「 اِݩقضا؟تـﺄخداچہ‌بخـۈاهـد」
مشاهده در ایتا
دانلود
【 ݥڪٺݕ‌ۮࢪس‌شۿۮݳ🇵🇸 】
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #توبه_نصوح 》 [ #قسمت_هفتاد_ونهم ] هر دو در سکوت راهی پارکینگ پاس
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . [📖] رمان:《 》 [ ] بعد از کلی خوش و بش و شوخی به یاد ایام قبل از تأهل افشین، سرم هم تمام شد. کار ترخیص افشین را انجام دادم و اورا جهت تقویت به سمت کبابی جگری، که پاتوق اکثر مواقع پرخوری هایمان بود، بردم. _ تو که روزه تو شکستی. حداقل چند سیخ جیگر بزن که حالت جا بیاد. _ اگه بهونه میخوای خودتو سیر کنی، من نمیخورم. گناه داره. مردم روزه ن. بوش پخش میشه. _ منم روزه م. _ خودتو مسخره کن. اون از تماس تلفنی که میگی مسجدی اینم از الآن که میگی روزه م. _ به جون افشین دروغ نمیگم. _ از جون خودت مایه بذار. همانجا توی ماشین نشست و من چند سیخ جگر کبابی که سفارش داده بودم را برایش لقمه پیچ کردم و به داخل ماشین آوردم که بخورد. از بوی دل انگیز کبابی که پیچیده بود عمیقا گرسنه شدم و دلم ضعف رفت. _ چرا برای خودت نگرفتی؟! _ میگم روزه م باورت نمیشه افشین با پوزخند گاز بزرگی به لقمه اش زد و من ماشین را به سمت آپارتمانم حرکت دادم. افشین خودش را روی یکی از کاناپه ها انداخت و من بعد از شستن دست و صورتم و وضوی مجدد، تلویزیون را روشن کردم و از شبکه ای که تازه ختم جزء مربوطه را آغاز کرده بود، ختمم را دنبال کردم. افشین متعجب از رفتارم و زمزمه ی دست و پاشکسته ی آیاتی که روی صفحه تلویزیون ظاهر می شد، یک لحظه نگاهش را از من نمی گرفت و در سکوت مرا از نظر می گذراند. ختم که تمام شد کنترل را دستش دادم و از زیر نگاه متعجبش بلند شدم و به آشپزخانه رفتم و با بشقابی پر از میوه بازگشتم. _ چی به سرت اومده حسام؟ _ هیچی... فقط یه شب فرشته ها از آسمون اومدن پایین ریختن سرم و حساااابی کتکم زدن. فکر کنم از اون شب کمی آدم شدم. و من هم روی یکی دیگر از کاناپه ها ولو شدم. _ از خودت پذیرایی کن. من یه چرت بزنم. از بوی کباب عجیب سردرد گرفتم. اگه زیاد خوابیدم و نزدیک رسیدن النا بود بیدارم کن، خودم میرم دنبالش. سر راه شام هم میگیرم که امشبو باهم باشیم. چیزی هم لازم داشتی غریبی که نمیکنی خجالتم که نمی کشی پررو تر از این حرفایی. افشینی که از حرف زدن کم نمی آورد سکوت کرده بود و با همان نگاه مضحک و متعجبش فقط روی لب هایم که مدام باز و بسته می شد و کلمات را رگباری نثارش می کردم، قفل شده بود. چیزی به افطار نمانده بود که راهی پایانه مسافربری شدم. به افشین گفتم النا را نگران نکند و با او تماس بگیرد و بگوید ماشینش خراب شده و من به دنبالش می روم و مهمان من هستند. سر مسیر غذاها را خریدم که معطل نشویم. امروز عجیب گرسنه و تشنه بودم و دلم ضعف می رفت و گلویم مثل چوب خشک شده بود. النا را بین جمعیت پیدا کردم و چمدانش را دستم گرفتم و با او هم قدم شدم. مدام سوالاتی درمورد افشین می پرسید و متعجب بود از اینکه چرا خودش هم همراه من نیامده. انگار در کنارم به تنهایی معذب بود. با این حال روی صندلی جلو نشست و چشمش را بست و سرش را به صندلی تکیه داد. رادیوی پخش ماشین را روشن کردم و گوش به زنگ اذان ماندم. النا هم تا حدودی متعجب بود از حرکاتم. الله اکبر اذان که پخش شد جلوی اولین سوپر مارکت ایستادم و پایین پریدم و یک بطری آب معدنی خریدم و همان جلوی مغازه آن را سر کشیدم. توی معده ی خالی و داغم، از خنکی آب منقبض شد و حالم بهم خورد. دوباره پشت رل نشستم و تا رسیدن به مقصد فقط پایم را روی پدال گاز می فشردم. [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
【 ݥڪٺݕ‌ۮࢪس‌شۿۮݳ🇵🇸 】
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . . #توبه_نصوح۲ #قسمت_هفتاد_ونهم تیم فیلمبرداری که انتخاب کرده بودند، همگی خان
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . . حوریا گفت: _ بعضی از خانوما میگن حجاب یه مسأله ی شخصیه و به خودمون ربط داره. پس چطوریه که میگن بی حجابی به بنیاد زندگی دیگران لطمه می زنه؟ بذارید اول تکلیف اینکه حجاب یه مسأله ی شخصیه یا جنبه ی عمومی داره رو روشن کنیم. خب... ممکنه یه خانومی بگه بدنم، صورتم، لباسم، لوازم آرایشم مال خودمه و دوست دارم ازشون به بهترین نحو استفاده کنم. بذارید یه مثال کوچیک بزنم. یکی از قوانین راهنمایی رانندگی ایستادن پشت چراغ قرمزه، درسته؟! از طرفی هم درسته که ماشین شخصی خودمونه اما ما با رعایت این قوانین و محدودیتش در واقع داریم به همنوع خودمون یعنی ماشینای دیگه احترام میذاریم. ما آدما همونطور که به قوانین راهنمایی رانندگی احترام میذاریم باید به قوانین انسانیت هم که خیلی مهمتره احترام بذاریم. در واقع با این کار، هم به قانونگذار که خداست احترام گذاشتیم هم به همنوع خودمون که خانوما هستن. پس مشخصه که پوشش خانوما توی جامعه یه مسأله شخصی نیست. وقتی خانومی بدون حجاب توی جامعه دیده میشه دیگه قداست خانواده به خطر میفته چون تماشاگر یه زن بی حجاب خانوما نیستن، بلکه آقایونی هستن که بعضیاشونم مجردن. اینجا دوتا اتفاق میفته. اگه بیننده ی یه زن بد حجاب مرد مجردی باشه که عامل بازدارنده ای به اسم تقوا نداشته باشه، فکر ازدواج رو از سرش بیرون میکنه چون خیلی راحت میتونه بدون قبول مسئولیت و تعهد ازدواج، به لذت های نامشروع خودش دست پیدا کنه و اگه بیننده ی زن بد حجاب مرد متأهلی باشه چی؟ بازم تحت تأثیر قرار میگیره چون مرد فطرتش تنوع طلبه. توی این شرایط زن و مرد مدام در حال مقایسه کردن و مقایسه شدنن. مقایسه ی چیزی که دارن با چیزی که دارن میبینن و ندارنش. تصور کنید زنی که چندین سال کنار شوهرش زندگی کرده و با مشکلات زندگی جنگیده، توی غم و شادیش هم شریک بوده. طبیعیه که بعد از گذشت سالها کم کم طراوت و زیبایی چهره شو از دست میده. توی همچین شرایطی که سخت محتاج عشق و وفاداری همسرشه ، یه دفعه زن جوان تری از راه میرسه و توی کوچه و بازار و اداره، با پوشش نامناسبش به همسر اون خانوم فرصت مقایسه میده و این مقدمه ای میشه برای به باد رفتن امید زنی که تموم جوانی خودشو پای اون مرد گذاشته. علاوه بر این مقایسه ها و بالاتر از اون، ممکنه وقتی یه مرد متأهل، زن بد حجابی رو میبینه بهش علاقه مند بشه. از طرف دیگه علاقه ی این مرد نسبت به زن شرعی و قانونی خودش روز به روز کمتر و کمتر میشه و حدس می زنید آخرش به کجا میرسه؟! حالا به نظرتون، خانومای بدحجاب جدای از ضرر به خودشون، به دیگران هم ضرر نمیزنن؟! به نظرتون حجاب داشتن خانوما احترام به همنوعشون نیست؟! [⛔️]ڪپےتنها‌باذڪرمنبع‌‌ونام‌نویسنده‌ موردرضایت‌است. Eitaa.com/Asheghaneh_Halal