🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒 🌸🍒 🍒 🍓بـسم ڕب اݪعـشـــ😍ــق🍇 #فصل‌_دوم #‌پارت_345 #عـشق‌بہ‌شـڔط‌عاشــــقے آب دهنم رو پرصدا قورت دادم و دستام اسیردستای سینا شد برادر بود و میدونست این حرکت من از بچگی هیچ معنای جز ترس و وحشت نداره _هرزمان هرساعت هردقیقه و هرثانیه هراتفاقی افتاد بی بروبرگشت بهم زنگ میزنی با آقای خلعتبریم الان صحبت میکنم چندروز پیش گفت واحد پایینیشون خالیه یکماه مبله اجارش میکنم که بغل دستت باشم تا زنگم زدی یه ثانیه بعدش اینجام توفقط نترس باشه دورت بگردم؟! صداش اوج آرامش بود اما بوی عطری که هنوز از محمدحسین روی تنم مونده بود کابوس بود امان از دلی که میفهمه و عقلی که درک نمیکنه احساس دلو دلم میگفت کابوس و ناقوس مرگه عطرش عقلم میگفت چرت نگو اون محمدته محمدی که جون میدادی براش الان برگشته +پولشو میخوای ازکجا بیاری؟! هنوز قسط خونت تموم نشده سرشو تکون داد و گفت گفت و من لحظه به لحظه شرمنده این برادرانه های عزیز برادرم میشدم _دوتا سکه دارم که برای مبادا خریده بودم یه ماشین ثبت نامیم دارم اونوهم میفروشم پولش جور میشه به امید خدا مشت های محکمی که به درخورد باعث شد ازترس بالا بپرم _سارا سارا بیا سارا سینا صدای وحشت زده سحر بود با عجله به سمت در رفتیم و بازش کردیم رنگش پریده بود انگار یکی به دلم چنگ زد _محمدحسین فاطمه زهرا رو بغل گرفته بچه غش رفت هرچیم میگم بدش به من نمیده بچه داره لحظه به لحظه کبود ترمیشه سارا دیگه جمله های آخرشو نشنیدم و با سرعتی که از خودم نمیشناختم رفتم سمت محمدحسین لرز و ترس توصدام بود آخ امان از ترسی که مقابل شوهرت توجونت بشینه مثل شمع آبت میکنه کم کم +محمد محمدجان بده بده فاطمه رو ببین بچم کبود شده بده قربونت برم نمیداد بچمو انگار کر شده بود و نمیشنید دیگه گریم گرفته بود برگشتم سمت حامی همیشگیم +سینا سینا بچمو نمیده سینا بچم با دو خودشو بهمون رسوند _داداش بچه رو بده بده بچه رو نگاهم میچرخید و دیدم بسم اللهی که مامان زمزمه کرد و دست محمدحسینی که ناگهان شل شد و فاطمه زهرایی که هراسان به بغل سینا هجوم برد ڪپے رماݧ حراـم❌ جہت مشاهده پیگرد قانونے و اݪهے دارد⚖️ نـویسـنده=خـانم حـدێث حیـدرپـور🌿 🍒 🌸🍒 🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒

حفظکم الله ♥️

دروغ نگفتم اگه بگم دلم رفت😢😍♥️

بسم‌الله‌النور🌱🌙

زێاࢪت‌عاشوࢪا.pdf

🌱به‌نامت‌ای‌که‌‌آرام‌ِجان‌هایـے🌸

اینا همش خیاله خیاله! انگار دیدنت محاله محاله محاله :) #دلی ؛

قرآن به جز از وصف علی آیه ندارد! ایمان به جز از حب علی پایه ندارد... گفتم بروم سایه لطفش بنشینم... گفتا که علی نور بود سایه نداردシ︎! - ۱۴ روز تا غدیر💚

🌱بسم‌رب‌الخالق‌دلہاۍ‌سبز🌸

#به‌خودمون‌بیاییم🌱 در شـگفتم از کسی که گمشـده‌ ی ِخود را می‌جـوید، درحالی که 'خود' را گـم کرده؛ ولی در پیِ یافتـن آن نیسـت! -امیر المومنین.ع.- 🦋|• @shahidane_ta_shahadat

میگفت.. غم‌دنیامیادومیره‌ توباهاش‌نرو. خودت‌رومشغول‌خداکن، سرت‌روگرم‌رشدکردنت‌کن، توی‌غم‌فرونرو. فروکه‌بری،یهومیبینی‌اون‌غم‌رفته‌وتو هنوزموندی‌توش..💛! 🦋|• @shahidane_ta_shahadat

#چادرانه ‌‌درهرجنگی‌یک‌‌سنگرمقدم وجود‌دارد‌ڪه‌اگردشمن‌آن‌رابگیرد، عملا‌موفق‌و‌پیروز‌شده‌است!! سنگراول‌اسلام‌و‌بانوی‌اسلامۍ، حجاب‌ِ‌اوست. .🤍🌱 🤍|•@shahidane_ta_shahadat

#شهیدانه دستش رو محکم گرفتم.. +گفتم بحثُ عوض نکن! این سوختگیِ رویِ دستت چیه هادی؟! خندید.. -سرشُ پایین انداخت گفت: یه شب شیطون اومد سراغم منم اینجوری ازش پذیرایی کردم :) -شهیدمحمدهادی‌ذوالفقاری🕊 🌸|•@shahidane_ta_shahadat

#تلنگرانه وقتی‌میگی ‌: خدایاسپردم‌به‌تو!♥️ پس‌اون‌صدایی‌که‌ته‌‌دلت‌میگه: ـ نکنه‌فلان‌اتفاق‌بیفته . . چی‌میگه/:؟ اینکه‌بتونی‌جلوی‌این‌صداروبگیری خودش‌یه‌پا جهاده‌هاااا:)) 🍬|•@shahidane_ta_shahadat

+یه‌حدیث‌هایی‌هستن‌ که‌دل‌آدم‌روقرص‌می‌کنن...

مثل‌این‌که‌: امیرالمومنین‌علی‌"علیه‌السلام"می‌فرمایند؛ اگرآسمان‌هاوزمین‌راه‌رابربنده‌ای‌ببندند‌ واو«تقوای‌الهی»پیشه‌کند، خداوند”حتما“راه‌گشایشی‌برای‌او فراهم‌خواهد‌کردوازجایی‌که‌گمان‌ندارد روز‌ی‌اش‌خواهدداد..":) 🌿|•@shahidane_ta_shahadat

بسم‌الله‌النور🌱🌙