eitaa logo
شَھـــیدانہ‌تٰا‌شَھــ🖤ـــٰادَتْ
1.4هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
262 ویدیو
26 فایل
#تابع‌قوانین‌جمھورۍ‌اسلٰامے💚⛓ ڪپی‌رمان‌حرام❌ چنل‌هاۍ‌دیگرمون‌درایتا🌱 @morabaye_shirin @istgahkhoda @DelSheKastE31 @banooye_IdeaLL شرایط @Sh_shahidane
مشاهده در ایتا
دانلود
💕 -رفیق🙃💛 +جونـم؟😍 -بهت گفته بودم تو .. تضمین نفس کشیدنمی🤓♥️ 🦋|•@shahidane_ta_shahadat
بسم‌الله‌النور🌱
••🌱•• 🌱 تـوبـراۍخـدا بـاش، خـداوهـمہ‌مـلائڪہ‌اش‌بـراۍ‌تـوخـواهنـدبـود. (: شـیخ‌رجـبعـلۍ‌خـیـاط 🌱|•@shahidane_ta_shahadat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💖 سالروز آغاز امامت و ولایت گل سرسبد عالم هستی، حضرت مهدی موعود (عج) مبارک باد💖✨ ✨|• @shahidane_ta_shahadat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
• . 🌱 حضرت‌ابوالفضل‌ یھ‌ جمله‌به‌من گفت تاڪی‌میخوای گناه ڪنے؟؟ تاڪی؟! 🌸|•@shahidane_ta_shahadat
「💜」 - - هَـࢪمـوقِع‌دِلَت‌بَرآۍِبَغَـلِ خُـدآتَـنگ‌شُـدبِـخون..☂•• وَخُـذْبِِقَلْبِۍإِلَۍمَـرَاشِدِۍ💜🖇シ..! - - 「🪁」 ☂|•@shahidane_ta_shahadat
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم🌱
🍭 [وَالْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى يَحْلُمُ عَنّى حَتّى كَاَنّى لا ذَنبَ‌لی] یک جوری تحویلم می‌گیری که راستی راستی باورم شده آدم خوبی هستم...(: 🍭|•@shahidane_ta_shahadat
🦄 گُـفتَنۍ‌نیسـت‌وَلـۍبۍ‌تـو‌ڪَمـٰآڪـٰآن‌دَر‌مَـن‌ نَفَسۍ‌‌هَست‌،‌دِلۍ‌هَست‌؛وَلـۍ‌جـٰآنۍ‌نیست!' 💜|•@shahidane_ta_shahadat
🦋 اگربسیجۍواقعۍهستۍ -''اللهم‌ارزقناشهادت'' روبہ‌قلبت‌بچسبون‌نہ‌پشت‌موبایلت:)🌿 🌿|•@shahidane_ta_shahadat
🌸بسم‌رب‌الخالق‌دلہاۍ‌سبز🌱
🌱 اونجـایی که میگه.. "اِنَّ الله یَحولُ بَینَ المَرء وقَلبِه" من بین جسم و جانت قرار دارم!! یعنی خدا حتی از خودت به تو نزدیک تره! 🌱|•@shahidane_ta_shahadat
🦋 وقتی‌کسی‌بهت‌میگه: رویاهات‌هیچوقت‌براورده‌نمیشه! بهش‌بگو: خيلی‌ممنونم‌که‌منو،‌واسه برآورده‌کردنشون‌مصمم‌ترمیکنی🤞🏻🌸` 🦋|•@shahidane_ta_shahadat
بسم‌الله‌النور🍊
••🌤🌈•• 🌱 . «لاتَخافاًإنَّنےمَعکُماأسمَعُ‌وَأری/طہ۴۶» نٺرسیدبندگانِ‌من… حواسم‌بهِٺون‌هَسٺ،ميبینمٺون،مےشنومٺون...🌿! 🌱|•@shahidane_ta_shahadat
💕 ❝ࢪفیق‌جـان!میون‌ این‌ همـھ مشڪلاټ(: من ‌پشتم‌ گࢪمـھ بھ بودنټ❝ 💕|•@shahidane_ta_shahadat
🍊بســـم‌اللّٰہ‌الࢪحـــمن‌الࢪحیم🧡
🌱 شهید ابراهیم همت هر وقت‌ می خواست‌ برای بچه‌ها یادگاری بنویسه مینوشت: "من کان لله،کان الله له" هرکی با خدا باشہ خدا با اوست...😍 شهید ابراهیم همت 🍭|•@shahidane_ta_shahadat
شَھـــیدانہ‌تٰا‌شَھــ🖤ـــٰادَتْ
🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🌻🧡🌻🧡🌻 🧡🌻🧡🌻 🌻🧡🌻 🧡🌻 🌻 #سرباز #ب
🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🧡🌻🧡🌻🧡🌻 🌻🧡🌻🧡🌻 🧡🌻🧡🌻 🌻🧡🌻 🧡🌻 🌻 فاطمه با مکث چشم هاشو باز کرد، ولی اشک هاش بیشتر شد.ناراحت به علی نگاه میکرد.علی اشک های فاطمه شو پاک میکرد. متوجه معنی نگاهش شد. دیگه نتونست تحمل کنه،از اتاق بیرون رفت. فاطمه رو بردن خونه. نماز صبح شو نشسته خوند و خوابید. علی سرکار نرفت. تمام مدت کنار تخت فاطمه نشسته بود و نگاهش میکرد.فاطمه چشم هاشو باز کرد.علی لبخند زد ولی باز هم فاطمه ناراحت نگاهش میکرد. -علی باش...من حالم خوب نمیشه..آخرش میمیرم.. تو چه راضی باشی چه نباشی،این سختی ها هست ولی اگه راضی باشی هم تحملش برات راحت تره هم ثوابش برات بیشتره...آدم وقتی به سختی های بزرگتر فکر میکنه، تحمل سختی ای که توش هست،راحت تر میشه..به سختی های امام علی(ع) فکر کن.برای غصه های امام علی(ع) گریه کن..از خدا و امام علی(ع) بخواه تو سختی هات کمکت کنن...علی جانم، راضی باش..به مردن من راضی باش. علی دیگه نتونست تحمل کنه. از اتاق بیرون رفت.در رو بست و پشت در نشست. زینب جلوش ایستاد. بخاطر بغض باباش،بغض کرد،بعد گریه کرد.زهره خانوم از اتاق بیرون اومد. وقتی علی و زینب رو دید،اونم گریه کرد.زینب رو بغل کرد،به آشپزخونه برد و آرومش کرد. علی بلند شد و از خونه بیرون رفت. بی هدف راه میرفت.به اطراف و آدم ها توجهی نداشت.خیلی راه رفت. صدای اذان شنید. به اطراف دقت کرد.روبه‌رو‌ی امامزاده ایستاده بود.همون امامزاده ای که افشین،علی شد. بعد نماز سجده رفت. خیلی طول کشید.سر از سجده برداشت. همونجایی که برای اولین بار با فاطمه نشسته بود،نشست و به ضریح رو به روش خیره شد.فکر میکرد.به همه زندگیش،به فاطمه،به خدا،به امام علی(ع). با خدا حرف میزد. *خدایا،تا حالا هرچی ازت خواستم بهم دادی.پس چرا سلامتی فاطمه رو نمیدی؟!...خدایا،منو با فاطمه امتحان نکن.من بدون فاطمه تنها میشم ... تنهاتر از امام علی(ع)؟ ... خدایا،من امام علی (ع) نیستم.از من نگیر... اونقدر اونجا نشست،و فکر کرد که اذان مغرب شد.نماز مغرب هم همونجا خوند. آخرشب،زهره خانوم مشغول خواباندن زینب بود.حاج محمود به اتاق فاطمه رفت.فاطمه چشمش به در بود.وقتی حاج محمود رو دید لبخند زد. حاج محمود رفت داخل. -باباجونم،لطفا درو ببندین. به سختی یه کم نشست.حاج محمود درو بست و کنار فاطمه نشست.فاطمه گفت: _علی نیومده؟ -نه. -بهش زنگ زدین؟ -گوشی شو نبرده.میخوای برم تو خیابان ها دنبالش؟ -نه..بابا،بعد از من علی رو تنها نذارین. خانواده ش باشین،بیشتر از الان.کمکش کنید ازدواج کنه.بهش بگید من ازتون خواستم. به سه تا دفتر تو قفسه کتاب هاش اشاره کرد و به حاج محمود گفت: _لطفا اونارو بدید. حاج محمود دفترها رو به فاطمه داد.... ادامه دارد... ✍دومیـن اثــر از؛ ✍بانـــو «مهدی یارمنتظرقائم» ❌ڪپے با ذڪر نام نویسنده و ذڪر یڪ صلوات براۍ هرپارت 🧡 🌻🧡 🧡🌻🧡 🌻🧡🌻🧡 🧡🌻🧡🌻🧡 🌻🧡🌻🧡🌻🧡 🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡 🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡 🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡 🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡 🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡 🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡🌻🧡
🌱بســـم‌اللّٰہ‌الࢪحـــمن‌الࢪحیم🦋
میدونی، :): استادپناهیان‌میگه: ¤گیࢪٺۅگناهاٺ‌نیسٺ!↓↓ گیࢪٺۅڪاࢪای‌خوبیه...🥣 ڪه‌انجام‌مید؁...🦋 ولی نمیگی"خدایابه‌خاطࢪٺۅ"... اخلاص‌یعنی خدایافقط‌ٺۅببین‌حٺی‌ملائڪه‌هم‌نہ 🍭|•@shahidane_ta_shahadat
💕 نَڪُنَدفِڪرڪُنِۍ‌دَردِل‌مَـن‌یآدِتـونِـیست گُـوش‌ڪُن‌نَـبضِ‌دِلَـــم‌بآتـویِڪِیستシ..! 💕|•@shahidane_ta_shahadat
🍭 ـازخـویش‌گـریزآنَـم‌ـوسو؎تـوشِتـٰابانシ..! ‌ 🍭|•@shahidane_ta_shahadat