eitaa logo
شَھـــیدانہ‌تٰا‌شَھــ🖤ـــٰادَتْ
1.4هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
262 ویدیو
26 فایل
#تابع‌قوانین‌جمھورۍ‌اسلٰامے💚⛓ ڪپی‌رمان‌حرام❌ چنل‌هاۍ‌دیگرمون‌درایتا🌱 @morabaye_shirin @istgahkhoda @DelSheKastE31 @banooye_IdeaLL شرایط @Sh_shahidane
مشاهده در ایتا
دانلود
❣🌙❣🌙❣🌙❣🌙❣ 🌙❣🌙❣🌙❣🌙❣ ❣🌙❣🌙❣🌙❣ 🌙❣🌙❣🌙❣ ❣🌙❣🌙❣ 🌙❣🌙❣ ❣🌙❣ 🌙❣ ❣ 🌸بسم‌رب‌الخٰاݪق‌؏شق🌱 |•مقدمہ•| ؏شق دردیست‌بے‌درمـٰاݩ و‌درمٰاݧ‌درد‌بے‌درمانم‌تنھـٰاتویے‌‌وبس پس‌بمـٰان‌بامن‌اۍ‌هم‌نفس ↻•↻‌•↻•↻•↻•↻•↻•↻ کتاب رو میبندم و خمیازه ای میکشم دست هام رو به جلو میکشم برای رفع خستگی به ساعت نگاه میکنم که ۲ شب رو نشون میده دیگه کافیه بهتره برم استراحت کنم الارم گوشیمو برای ساعت ۶ تنظیم میکنم و زیر پتو میخزم و خواب رو با اغوش باز میپذیرم ↻•↻•↻•↻•↻•↻•↻•↻ سعی میکنم مسیرصدارو پیدا کنم اما موفق نمیشم به سختی بلند میشم و گوشیمو پیدا میکنم و خاموشش میکنم دوباره روی تخت میافتم و میخوام بخوابم که با یاداوری ساعت و امتحان خواب از سرم میپره بلند میشم و بعد از شستن دست و صورتم فرم مدرسم رو میپوشم مقنعم رو جلوی اینه قدی اتاق مرتب میکنم و بعد از انداختن جزوم توی کیفم و زدن گوشیم به شارژ از اتاق بیرون میرم سر و صدایی که از اشپزخونه میاد خبر از بیدار شدن همشون میده لبخندی میزنم و شاد به اشپزخونه میرم +سلامممم صبحتون بخیر _سلام به روی ماهت مادر _صبحت بخیر دخترم بشین صبحانتو بخور امیرمحمدوامیرحسین و نرگسم همزمان سلام صبح بخیری میگن میخوام بشینم که نرگس میگه _نهال یه لحظه نشین سوالی نگاهش میکنم که لبخند دندون نمایی میزنه و میگه _یه لحظه اون شیشه مربا رو بده اینجا مربا تموم شد سری کج میکنم و باشه میگم شیشه مربا بهش میدم و میخوام بشینم که بابا همونجور که اخر چاییشو میخوره لیوانشو به سمتم میگیره _دخترم بیزحمت یه لیوان دیگه چای به من بده سرکج میکنم و چشمی میگم لیوان چای رو میدم و دوباره میخوام بشینم که مامان میگه _نهال دخترم +جانم مامان _نشین گلم یه چای واسه خودت بیار کلافه سری دوباره کج میکنم و میرم و لیوان چای واسه خودم میریزم دوباره میخوام بشینم که امیرمحمد میگه _ابجی میشه یه لحظه اون قاشق رو بدی امیرحسین دهنیش کرد کلافه قاشقی سمتش میگیرم و دوباره میخوام بشینم که اینبارامیرحسین صداش بلند میشه _نهال نهال یه لحظه اون سبد نون رو بده سبدو هم میدم و تند روی صندلی میشینم لقمه اول رو میگیرم و همراه با حرص فراوان میخوام بخورم که بابا درحآلی که بلند میشه ضربه ای به شونم وارد میکنه _پاشو دخترم پاشو زیاد اگر بخوری سنگین میشی نمیتونی به درسات دقت کنی پاشو بریم حرصی نگاهی به اون سه تا میندازم که خودشون نشستن و با خیآل راحت صبحانه میخورن مامان هم که صبحونشو خورد و رفت توی اتاق من باید این صبحونه رو به دهنشون زهرمار کنم لقمه ای سریع میگیرم و توی پلاستیک میزارم و توی کولم میندازم بلند میشم که امیرحسین صداش بلند میشه _نهآل نهال یه لحظه اون گوجه رو میدی؟ صدای نرگس و امیرمحمد هم بلند میشه _سه تا بده هممون میخوایم با فکر پلیدم به سمت گوجه ها میرم و سه تا از اونایی که کمی له شده رو برمیدارم برمیگردم سمتشون درحالی که تکیه دادم به اپن نگاهشون میکنم و در دل شمارش میکنم 1 2 3 سریع گوجه له شده اولی رو محکم و با شتاب به سمت نرگس پرت میکنم که صاف توی صورتش میخوره و پخش میشه قبل از واکنش از طرف خودش یا اون دوتا گوجه دومی رو به سمت امیرحسین و سومی رو به سمت امیرمحمدپرت میکنم دقیقِ دقیق وسط هدف خونسرد کولمو روی دوشم میندازم و درحالی که بیرون میرم میگم +نوش جان خواهر و برادران عزیزم صدای داد هرسه تاشون به همراه تهدیدهاشون بلند شد امیرمحمد_نهال من اگه زندت گذاشتم امیر محمدنیستمممممم نرگس_فاتحت خوندس دختره ورپریدهههههه امیرحسین_نهال جان خودتو اماده کن خواهر گلم لبخند ژکوندی میزنم و دستمو به نشونه خداحافظی بالا میارم +خداحافظ عزیزانم امیرمحمد دمپایی روفرشیشو درمیاره و سمتم پرت میکنه که زودتر از در بیرون میرم و به دربرخورد میکنه و قهقهم توی حیاط کوچیک و باصفامون به هوا میره ڪپے رماݧ حراـم❌ جہت مشاهده پیگرد قانونے و اݪهے دارد⚖️ نـویسـنده=خـانم حـدێث حیـدرپـور🌿 ❣ 🌙❣ ❣🌙❣ 🌙❣🌙❣ ❣🌙❣🌙❣ 🌙❣🌙❣🌙❣ ❣🌙❣🌙❣🌙❣ 🌙❣🌙❣🌙❣🌙❣ ❣🌙❣🌙❣🌙❣🌙❣
شَھـــیدانہ‌تٰا‌شَھــ🖤ـــٰادَتْ
❣🌙❣🌙❣🌙❣🌙❣ 🌙❣🌙❣🌙❣🌙❣ ❣🌙❣🌙❣🌙❣ 🌙❣🌙❣🌙❣ ❣🌙❣🌙❣ 🌙❣🌙❣ ❣🌙❣ 🌙❣ ❣ 🌸بسم‌رب‌الخٰاݪق‌؏شق🌱 #لبخند_عشـــــق #پارت_1
❣🌙❣🌙❣🌙❣🌙❣ 🌙❣🌙❣🌙❣🌙❣ ❣🌙❣🌙❣🌙❣ 🌙❣🌙❣🌙❣ ❣🌙❣🌙❣ 🌙❣🌙❣ ❣🌙❣ 🌙❣ ❣ 🌸بسم‌رب‌الخٰاݪق‌؏شق🌱 برای آخرین بار نگاهی به برگه میندازم دوازدهم تجربی امتحانات نهایی خرداد ماه به تاریخ ۲۹ خرداد درس علوم اجتماعی بالاخره دوازده سال تحصیل تموم شد با خوشی و خنده و گریه و ناخوشی عجیب بود مثل بقیه نبودم برگه رو با بغض دادم و با همون بغض از مدرسه زدم بیرون دیگه باید بزرگ میشدم اینقدری بزرگ که دیگه اول مهر ها مدرسه نمیرفتم و چهارشنبه ظهر ها با ذوق منتظر شنیدن آخرین زنگ نبودم دیگه جمعه ها تا دیروقت پای درس و مشق نبودم و صبح ها از ترس جاموندن از سرویس صبحانه نخورده بیرون نمیزدم دغدغم نمیشد جامدادی دکمه ای صورتی رنگ دوستم که دکمه ای رو میزد و ترق درش باز میشد اون یکیو میزد ترق مدادتراش بیرون میومد داشتن کیف چرخ چرخی برام توی اولویت قرارنداشت و نگران نبودم یه وقت اول مهر روز اول مدرسه دکمه مانتوم کنده بشه من باید بزرگ میشدم و به دنیایی پا میزاشتم که نمیدونستم چه خوابایی برام دیده و چه اتفاقاتی قراره برام بیافته حالا یه چیزی گفتم کیه که خوشحال نباشه مدرسش تموم شده با ذوق و شوق و خندون سوار ماشین مامان شدم و سرخوش سلام کردم مامان هم که انگار خوشحال تر از من خندید و سری تکون داد _علیک سلام امتحانتو چیکارکردی؟ سری تکون میدم و به بیرون خیره میشم +خوب بود خوب بود مطمئنم پاس میشم لبخند شیطانی که مدام سعی داره روی چهرم نمایان بشه رو پس میزنم و منتظر عکس العملی از طرفشم _چی داری چرت و پرت میگی نهآل؟! نمرت کمتر از ۲۰ شده باشه خودتم میدونی کافه و مغازه تعطیل پامیکوبم و لجبازانه سمتش برمیگردم +مامان اذیت نکن دیگه.اینهمه خوندم نمره خوب گرفتم حالا یه دونشم بد شده باشم _نخیر لازم نکرده.وای به حالت نهال یه نمرت خراب شده باشه من میدونم و تو حرصی برمیگردم به حالت قبلم و به شیطان درونم لعنت میفرستم +خیلی خب باشه حرص نخور تهدید نکن بله همه رو با دقت جواب دادم و نمره خوبی میگیرم انگار که خیالش راحت شده باشه به سمت خونه حرکت میکنه _خب حالا برنامت چیه نهال؟! برای کنکور که نخوندی میخوای چیکارکنی؟! دستامو با شوق میکوبم بهم و برمیگردم سمتش +برنامه مشخصه مامانم میخوام کسب و کار خودمو راه بندازم _اهان بعدش؟! +بعدش هیچی دیگه هی میرم شعبه های مختلف میزنم _نهالل من منظورم رشته ایه که براش درس خوندی اونو میخوای چیکارکنی؟! چه برنامه ای واسش داری +واسه اونم برنامه دارم.شما اجازه بده من حلش میکنم گوشیمو که مامان باخودش اورده بود از توی داشبورد برمیدارم به مارال زنگی میزنم _جانمم تموم شد این درساتت؟! +آره عشقم تموم تموم پاشو آماده شو نیم ساعت دیگه جلو مترو منتظرتم _امم باشه نهال فقط یه چیزی ‌+چه چیزی؟! _من داداشمم باهامون میاد نفس عمیقی میکشم و صاف میشینم +خیلی خب پس من نمیام انگار گوشی روی بلندگوبود که عوضی مثل جن ظاهرشد _نهال مسخره بازی درنیار پاشو بیا من کاری به کارتو ندارم اخمی میکنم و گوشیو قطع میکنم پسره نفهم خجالتم نمیکشه هی باید روشو کم کنی و دوباره سر و کلش پیدا میشه ڪپے رماݧ حراـم❌ جہت مشاهده پیگرد قانونے و اݪهے دارد⚖️ نـویسـنده=خـانم حـدێث حیـدرپـور🌿 ❣ 🌙❣ ❣🌙❣ 🌙❣🌙❣ ❣🌙❣🌙❣ 🌙❣🌙❣🌙❣ ❣🌙❣🌙❣🌙❣ 🌙❣🌙❣🌙❣🌙❣ ❣🌙❣🌙❣🌙❣🌙❣