eitaa logo
شَھـــیدانہ‌تٰا‌شَھــ🖤ـــٰادَتْ
1.4هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
262 ویدیو
26 فایل
#تابع‌قوانین‌جمھورۍ‌اسلٰامے💚⛓ ڪپی‌رمان‌حرام❌ چنل‌هاۍ‌دیگرمون‌درایتا🌱 @morabaye_shirin @istgahkhoda @DelSheKastE31 @banooye_IdeaLL شرایط @Sh_shahidane
مشاهده در ایتا
دانلود
شَھـــیدانہ‌تٰا‌شَھــ🖤ـــٰادَتْ
🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒 🌸🍒 🍒 🍓بـسم ڕب
🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒 🌸🍒 🍒 🍓بـسم ڕب اݪعـشـــ😍ــق🍇 بالاخره دستم به گوشیم میرسه یکی از دستامو توی دهنم میزارم و دندون میگیرم تا صدام بلند نشه به سختی شماره اروژانس میگیرم و درخواست کمک میکنم از دردمثل مار به خودم میپیچم حال خوبی ندارم و حس های بدی بهم وارد شده میترسم کیسه ابم پاره شده باشه صدای درمیاد و بعداز اون صدای پر از اشتیاق سارا توی خونه میپیچه _اهل خونه کجایی بیای استقبال ناله ای میکنم و بعد از اون صدایی از سارا درنمیاد با مکثی طولانی نگران صداش بلند نزدیک تر میشه _مهسا کجایی قربونت برم و بعد توی چارچوب درنمایان میشه از دیدن وضعیت من جیغ کوتاهی میکشه و با سرعت به سمتم میاد دردام ادامه داره منتها با جیغ خالیش نمیکنم با دندون گرفتن دستم خالی میکنم میخواد زیر دستمو بگیره که نمیزارم به خودم میپیچم از درد اورژانس از راه میرسه دیگه دردام با دندون گرفتن تموم نمیشه جیغ میزنم بلند فریاد سرمیدم فریاد یازهرا گریه میکنم دردناک ولی تو همه این لحظه ها ارزو داشتم حداقل کنارم بود دلم قرص بود شوهرم کنارمه ولی نبود دیگه چیزی از زمان و مکان نمیفهمم فقط جیغ میزنم مهتابی های راهرو بیمارستان پی درپی از بالای سرم رد میشن دستم توی دست سارا فشرده میشه اما جیغ های من هنوز سرجاشه بلکم بلند تر وارد اتاق عمل میشم و چیزی متوجه نمیشم دیگه (سارا) سرگیجه دارم حالت تهوع دارم ولی هیچ کدومش مهم نیست مهم خواهرکمه که روی تخت اتاق عمل داره با مرگ دست و پنجه نرم میکنه صدای قدم هایی که بهم نزدیک میشه باعث میشه اشکامو پاک کنم و سربرگردونم که با دیدن پوریا و محمدحسین داغ دلم تازه میشه و میزنم زیر گریه پوریا نگران سمتم میاد جلوی پام زانو میزنه محمدحسین هم همینطور _سارا خانم مهسا چیشده کجاست؟ حالش چطوره؟ با گریه به سمت اتاق عمل اشاره میکنم و دوباره گریه میکنم پوریا کلافه بلند میشه و قدم هاشو از این سر به اون سر شروع میکنه که دستم توی گرمای اشنا و ناشنایی فرو میره اشنا از نظر اینکه تا چندین ماه پیش هر روز و هردقیقه این گرما رو حس میکردم ناآشنا از نظر اینکه چندین ماهه حسش نکردم دلگیر نگاهش میکنم که انگار حرف دلمو میفهمه و شرمنده سر پایین میندازه با صدای بازشدن دراتاق عمل و خروج دکتر شتاب زده سمتش میریم که با شنیدن چیزی که گفت کنار دیوار سر میخورم و دو دستی توی سرم میکوبم ڪپے رماݧ حراـم❌ جہت مشاهده پیگرد قانونے و اݪهے دارد⚖️ نـویسـنده=خـانم حـدێث حیـدرپـور🌿 🍒 🌸🍒 🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒