شَھـــیدانہتٰاشَھــ🖤ـــٰادَتْ
🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒 🌸🍒 🍒 🍓بـسم ڕب
🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒
🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒
🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒
🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒
🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒
🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒
🌸🍒🌸🍒🌸🍒
🍒🌸🍒🌸🍒
🌸🍒🌸🍒
🍒🌸🍒
🌸🍒
🍒
🍓بـسم ڕب اݪعـشـــ😍ــق🍇
#پارت_138
#عـشقبہشـڔطعاشــــقے
دستمو دور بازوش قفل میکنم و سعی میکنم بلندش کنم
سرشو توی بغل میگیرم و اروم باهاش حرف میزنم
+قربونت برم
خواست خدا این بوده
نمیتونیم توی تقدیر و سرنوشت دست ببریم
اروم باش
توالان باید مهسا خانم رو اروم کنی
هق هق میکنه و تیشرتم خیس میشه
با بغض میناله
_محمدحسین
فکرشو کن
دخترکم وقتی بدنیا بیاد
اتفاقی واسش بیافته
من میمیرم
حالا چجوری این خبرو به خواهرم
دوستم
رفیقم بدم که با خودم رفتیم و واسه دخترکش کفش عروسکی خریدیم
از اون کفشا خریدیم که ماها بچگی بهش میگفتیم تاق تاقی
محمدحسین چجوری بهش بگم وقتی با شوق و ذوق واسش گل سر صورتی گرفت
وای خدا من چیکار کنم
بیشتر گریه میکنه و منم وحشت میکنم از روزی که اتفاقی واسه دخترم بیافته
حال هردومون بده
روی مبل میشونمش و به سمت اتاق میرم و چادرشو برمیدارم و روسری و کیفشو دست میگیرم
روسریشو سرش میکنم
مانتو نمیخواد چون لباسش بلنده و مناسب
چادر رو هم روی سرش میزون میکنم و میگم صبرکنه تا برگردم
به اتاق میرم و خودمم لباس هامو با لباس خاکستری کتون و شلوار سورمه ای عوض میکنم و بیرون میرم
دستشو میگیرم و به سمت بیرون میریم
_کجا داری میری محمد؟
+بیا میفهمی
سوار ماشین میشیم و میرم سمت پاتوق
پاتوق ما بچه مذهبیا
یا گلزار شهدای گمنامه
یا اگرم خیلی سعادت داشته باشیم
بین الحرمین ارباب و صحن رضوی ضامن اهو و ایوون شاهچراغه
ضریح حضرت معصومه و حال و هوای جمکران که دیگه گفتن نداره
به سمت گلزار شهدا میرم
با دیدن و شناختن مسیر سمتم برمیگرده و با اشک لبخندی میزنه که متقابلا لبخندی میزنم
میریم واسه ارامش
واسه یه تزریق انرژی
واسه یه حال خوب
ماشینو پارک میکنیم و پیاده میشیم دوشادوش هم
کنار قبر شهید گمنامی میشینیم
فاتحمونو میفرستیم
زیارت عاشورامونو کنار هم روی مفاتیح پالتویی صورتی رنگ سارا میخونیم
و نوبت میرسه به روضه
میزارم روضه ای رو که دل هردومونو اتیش میزنه
روضه علی اصغر
روضه رباب
میزارم و اشک میریزیم
میزارم و بی خجالت از بقیه شونه هامون میلرزه
و موقع رفتن
سبک میریم بیرون
خالی
پر از انرژی
پر از حال خوب
پر از اون حال خوب و حس های خوبی که شبای محرم
بعد از گریه برا اباعبدالله موقع بیرون اومدن از هیئت پیدا میکنیم
حالا هردومون
یا بهتره بگم هرسه مون پر از حس و حال خوبیم
به سمت بیمارستان میریم تا حامل خبری ناگوار باشیم
پشت در اتاق که میرسیم
صدای گریه سوزناک میاد
صدای اه و ناله میاد
و خبر خوبی به دلمون گواه نمیشه
ڪپے رماݧ حراـم❌
جہت مشاهده پیگرد قانونے و اݪهے دارد⚖️
نـویسـنده=خـانم حـدێث حیـدرپـور🌿
🍒
🌸🍒
🍒🌸🍒
🌸🍒🌸🍒
🍒🌸🍒🌸🍒
🌸🍒🌸🍒🌸🍒
🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒
🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒
🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒
🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒
🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒
🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒