eitaa logo
شَھـــیدانہ‌تٰا‌شَھــ🖤ـــٰادَتْ
1.4هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
262 ویدیو
26 فایل
#تابع‌قوانین‌جمھورۍ‌اسلٰامے💚⛓ ڪپی‌رمان‌حرام❌ چنل‌هاۍ‌دیگرمون‌درایتا🌱 @morabaye_shirin @istgahkhoda @DelSheKastE31 @banooye_IdeaLL شرایط @Sh_shahidane
مشاهده در ایتا
دانلود
شَھـــیدانہ‌تٰا‌شَھــ🖤ـــٰادَتْ
🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒 🌸🍒 🍒 🍓بـسم ڕب اݪعـشـــ😍ــق🍇
🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒 🌸🍒 🍒 🍓بـسم ڕب اݪعـشـــ😍ــق🍇 اراد وارد میشه _عه عه عه چرا بلند شدی؟دراز بکش +خوبم سارا کجاست؟منو ببر پیش سارا من منی که کرد ترس توی جونم انداخت _خب ...خب راستش چطور بگم +چیشده اراد قلبم وایساد د بگو دیگه کلافه دستی به صورتش میکشه _خب راستش اون روزی که با سارا بحثت شد حالش بد میشه منو ارام میریم خونتون که میبینیم سارا افتاده روی مبل بیهوش سریع میاریمش بیمارستان و دکتر گفت هم بچه هم مادر درخطرن و باید تو رضایت بدی تا سارا بره اتاق عمل نفسی که تو سینم حبس شده رو سعی میکنم ازاد کنم لکنت وارمیگم +ا..ا..الان کجاست؟حالش چطوره؟ از روی تخت بلند میشم سریع و تقریبا داد میزنم +الان کجاست اراد؟؟؟ تندبه سمتم میاد _باشه داداش اروم باش میبرمت پیشش توباید اول حال خودت خوب بشه تخته سینه ای بهش میزنم و کنارش میزنم و به صدازدن هاش توجهی نمیکنم به پرستار هایی هم که میخوان مانعم بشن توجهی نمیکنم به سمت خروجی بیمارستان میرم و دست برای تاکسی بلند میکنم که ماشین اراد جلوی پام ترمز میزنه _بیا سوارشو خودم میبرمت سوارمیشم و حرکت میکنه حالم خیلی بده از ترس و استرس تپش قلب گرفتم سرگیجه هم به این حالم اضافه شده و مزید برعلت شده با توقف ماشین سریع پیاده میشم قدم هامو سعی میکنم بلند بردارم به پذیرش میرسم +ببخشید خانم اتاق سارا موسوی کجاست؟ متفکر نگاهی بهم میندازه _شما چه نسبتی باهاشون دارید که بعد از ۴ روز نمیدونید اتاقش کجاست؟ عصبی دستی به صورتم میکشم +خانم محترم بنده همسرشم میشه اینقدر بازجویی نکنید بگید همسرم کجاست؟؟؟ اخم الود میگه _اتاق ۳۱۷ ولی بهتره حواست به همسرتم باشه به جای خوش گذرونی عصبی میشم اما سعی میکنم خودمو کنترل کنم به سمت اتاق مربوطه تقریبا پرواز میکنم پشت درکمی مکث میکنم و اروم بازش میکنم یه اتاق خصوصیه و فقط ساراداخلش هست اروم داخل میرم و در رو میبندم با صدای درسرش رو سمت دربرمیگردونه که با دیدن من شوکه میشه لبخندی بهش میزنم و جلو میرم شوکه شده به من خیره شده میخوام دستشو بگیرم که دستشو عقب میبره و زمزمه کنان میگه _برو بیرون گیج میگم +چی؟ باصدای تقریبا بلندی میگه _گفتم برو پیش همونی که تآالان پیشش بودی میفهمم به ماجرای فرناز اشاره داره چنگی به موهام میزنم +خانومم سوء.... بادادی که میزنه کلامم نصفه میمونه _بسه گفتم برو نمیخوام ببینمت همون لحظه پرستاری باعجله وارد اتاق میشه ڪپے رماݧ حراـم❌ جہت مشاهده پیگرد قانونے و اݪهے دارد⚖️ نـویسـنده=خـانم حـدێث حیـدرپـور🌿 🍒 🌸🍒 🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒