eitaa logo
شَھـــیدانہ‌تٰا‌شَھــ🖤ـــٰادَتْ
1.4هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
262 ویدیو
26 فایل
#تابع‌قوانین‌جمھورۍ‌اسلٰامے💚⛓ ڪپی‌رمان‌حرام❌ چنل‌هاۍ‌دیگرمون‌درایتا🌱 @morabaye_shirin @istgahkhoda @DelSheKastE31 @banooye_IdeaLL شرایط @Sh_shahidane
مشاهده در ایتا
دانلود
شَھـــیدانہ‌تٰا‌شَھــ🖤ـــٰادَتْ
🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒 🌸🍒 🍒 🍓بـسم ڕب اݪعـشـــ😍ــق🍇
🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒 🌸🍒 🍒 🍓بـسم ڕب اݪعـشـــ😍ــق🍇 چمدونم رو برمیدارم و بیرون میرم _پارسا بیا سینا پشت خط کارت داره به سحر سلامی میکنم و گوشیو از پرهام میگیرم +جان سلام _به سلام خوبی بیمعرفت؟ میخندم +خداروشکر حالا ما شدیم بی معرفت؟ _بابا همینکه میری ایران گردی مارو نمیبری بی معرفتیه دیگه +شرمنده بخدا اگه دانشگاه این اجازه رو بهم میداد برای شماهم جا میگرفتم میخنده _نه داداش شوخی کردم میگم غرض از مزاحمت سارای ما امروز ساعت ۱۱ باید دخترشو ببره واکسن بزنه بهم ادرس دقیق رو میدی خودم بیارمش؟ با فکری که به سرم میزنه سریع میگم +نه داداش نمیخواد من خودمم میخوام بعد از ۱۱ برم یکم کاردارم _اها یعنی با ماشین شخصی میری؟ +اره _زحمتت نمیشه؟ +این چه حرفیه سینا مگه منو تو باهم این حرفا رو داریم _شرمنده توروخدا اتفاقا خودمم امروز میخواستم برم یه سری کارای اداری داشتم +نه داداش نگران نباش _دستت درد نکنه ببین ساعت ۱۰ هست الان ساعت ۱۱.۳۰ سارا کارش تموم میشه بگم کجا بیاد؟ نه ولش کن اصلا شمارشو میدم بهت خودت باهاش هماهنگ کن اخه منم الان میخوام برم جایی باید گوشیمو خاموش کنم +اوکی بگو ↻∞↻∞↻∞↻∞↻∞↻∞↻∞↻∞↻∞ توی اینه موهامو درست میکنم و ازماشین پیاده میشم و سمتش میرم +سلام خوبین سرش پایینه _سلام ممنون ببخشید زحمتتون دادم به سینا گفتم خودم با آژانسی دربستی چیزی میرم اما گفت شما گفتین زحمت میکشید.. نمیزارم حرفشو تموم کنه +این چه حرفیه بفرمایید نگید این حرفو سمت ماشین میرن وسوارمیشن سوارمیشم و ادرس خونشونو میگیرم به سمت خونشون میرم که بچه رو توی ماشین میزاره و سمت خونه میره چمدونشو میاره که پیاده میشم و ازش چمدون رو میگیرم و میخوام توی صندوق عقب بزارم اما بازنمیشه پوفی میکشم و روی صندلی عقب میزارمش +بفرمایید جلو بشینید صندوق عقب باز نمیشه مجبورشدم چمدونتونو بزارم صندلی عقب بچه رو از توی کریرش برمیداره و جلومیشینه میشینم و بسم ‌اللهی میگم و حرکت میکنم یک ساعتی توی راه هستیم و سکوت توی ماشین رو فقط صدای ضبط ماشین میشکنه جلوی فروشگاه بین راهی می ایستم و پیاده میشم سمت درش میرم و تقه ای به شیشه میزنم و شیشه رو پایین میکشه +چی براتون بگیرم؟ _نه ممنون چیزی لازم ندارم +تعارف نداریم بگید هرچی باشه میگیرم نمیشه که خشک و خالی _نه ممنونم چیزی نمیخوام چیزی نمیگم و سمت فروشگاه میرم تنقلات میگیرم و اب معدنی و شربت هم برمیدارم و میخوام سمت حسابداری برم که با بچه بغل وارد فروشگاه میشه فروشگاه بزرگی هست که هرقسمت به یه بخش تعلق داره سمت داروخونه فروشگاه میره و شیرخشک و لیسک دندونی برمیداره و سمت حسابداری میاد +خب میگفتید میگرفتم _ممنون میگیرم خودم همرو میزارم تا حساب کنن _جداحساب کنید این دوتارو +نه اقا همرو باهم حساب کنید اخمی میکنه و میخواد چیزی بگه که به سمت در فروشگاه اشاره میکنم +بفرمایید توماشین من الان میام اخمی میکنه و بیرون میره سریع حساب میکنم و سمت ماشین میرم پلاستیک خرید رو روی صندلی عقب میزارم و سوارمیشم کمربندمومیبندم که میگه _اقا پارسا بیزحمت بگید چقدرشد قیمتش تا بدم خدمتتون درحالی که گره ای بین ابروم افتاده میگم +لازم نیست این چه حرفیه اصرارمیکنه اما من دیگه چیزی نمیگم حرکت میکنم نیم ساعتی میگذره که صدای زنگ گوشیم توی ماشین میپیچه ازتوی جیبم درش میارم و با دیدن شماره ناشناس اخمی به چهرم میشینه اتصال رو میزنم +بله؟! صداش اعصاب و روانمو بهم میریزه _سلام نفس عمیقی میکشم و چنگی توی موهام میزنم سعی میکنم اروم باشم +سلام و زهرمار مگه نگفتم به من زنگ نزن؟! _برای چی زنگ نزنم؟! پارسا منم ادمم دوستت دارم ڪپے رماݧ حراـم❌ جہت مشاهده پیگرد قانونے و اݪهے دارد⚖️ نـویسـنده=خـانم حـدێث حیـدرپـور🌿 🍒 🌸🍒 🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒