eitaa logo
شَھـــیدانہ‌تٰا‌شَھــ🖤ـــٰادَتْ
1.4هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
262 ویدیو
26 فایل
#تابع‌قوانین‌جمھورۍ‌اسلٰامے💚⛓ ڪپی‌رمان‌حرام❌ چنل‌هاۍ‌دیگرمون‌درایتا🌱 @morabaye_shirin @istgahkhoda @DelSheKastE31 @banooye_IdeaLL شرایط @Sh_shahidane
مشاهده در ایتا
دانلود
شَھـــیدانہ‌تٰا‌شَھــ🖤ـــٰادَتْ
🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒 🌸🍒 🍒 🍓بـسم ڕب اݪعـشـــ😍ــق🍇
🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒 🌸🍒 🍒 🍓بـسم ڕب اݪعـشـــ😍ــق🍇 (پارسا) +داداش تموم نشد کارما؟ چقدردیگه طول میکشه میخنده و دستی به شونم میزنه _شادوماد خیلی عجله داریا نگران نباش دیرنمیرسی اگرم برسی درهرحالت به معشوقت میرسی نگران نباش میخندم +والا میترسم لحظه آخر نظرش عوض شه _نه نگران نباش اونی که تا اینجاشو باهات اومده.از اینجا به بعدشم میاد بیخ ریش خودشی حرفاش خنده دار بود و به ظاهر تمسخرامیز ولی کی میدونست چی میشه؟! بالاخره تافت آخرو هم رو موهام زد و دستی به سرشونه کتم کشید _بالاخره تموم برو داداش برو ان شاءالله به مبارکی و میمنت تشکری کردم و پرهام اشاره ای بهم زد _تو برو داداش من خودم که کارم تموم شد حساب میکنم بدو که دیر نرسی بعد از تشکر و خداحافظی سریع بیرون میرم که همون لحظه سینا با ماشین گل کاری شده سرمیرسه قدمای آخرو بلندبرمیدارم و دستی به شونش میزنم +دمت گرم داداش باخنده بغلم میکنه _چقدر خوشگل و جذاب شدی تو میخوای به جا سارا خودم بگیرمت؟! توسری حوالش میکنم و سوارماشین میشم +اگه این حرفتو به فاطمه خانم منتقل نکردم هرچییی میخوای بگی بگو سریع تغییر موضع میده و سمت ماشین میاد _عه عه نداشتیما میخندم و دستی تکون میدم خنده هایی ک ازته ته ته دلم بلندمیشه ولی دلشوره ای مانع این خوشی بی حد و مثالم میشه +برو جا خواب براخودت پیداکن فاطمه خانمی که من میشناسم امشب خونه راهت نمیده مهلت حرف دیگه ای بهش نمیدم و با سرعت حرکت میکنم شاید میشد گفت پرواز یه پرواز تاسریعتر برسم و سارارو مال خودم کنم اونم برای همیشه ولی امان از دلشوره و استرسی که به جونت بیافته هرچی خوشی داری میکنه زهر و تقدیمت میکنه سری تکون میدم و صلواتی میفرستم تا فکرای بد از ذهنم پراکنده بشن. هرچی به آرایشگاه نزدیک ترمیشم ضربان قلبم بالاتر و دستام یخ ترمیشن طبیعیه این حالت؟! با استرس فراوانی که سعی درپنهان کردنش داشتم رو به روی آرایشگاه پارک میکنم و پیاده میشم از جوب مثل بچه های ذوق زده میپرم و به سمت زنگ میرم اما با حس کمبود چیزی محکم روپیشونیم میکوبم دوباره باسرعت برمیگردم و دسته گل رو از روی صندلی عقب برمیدارم امان از این حواس پرتی حالا اینبار تکمیل جلومیرم + اللّهم صلّ علی مُحمّد و آلِ محمّد و عجّل فرجهم زنگ میزنم و صدای سحر ازپشت گوشی آیفون بلندمیشه _به شادومادم رسید بیا طبقه چهار شازده میخندم و درو میزنه و بالامیرم اینقدری که من استرس دارم منتظر آسانسورموندن خریت محظه پله هارو دوتا یکی پشت سرمیزارم و بالامیرم نفس نفس زنان بالاخره میرسم و تابلوی سالن زیبایی مهگل رو میبینم انگار صدای نفسام اینقدری بلندبود که تارسیدم در واحد بازشد با تور جمع و جور و سفید فرشته جلوش کم میاورد البته صورتشو که نمیشد ببینم اما توهمین لباس آخ که اگه بگم صدبرابر بیشتر عاشقش شدم دروغ نگفتم استرس نمیزاره اما بالاخره لبخندی رو لبم میشینه دسته گل رو سمتش میگیرم +بفرمایید _ممنونم _ماما مامممااان با شور و شعف خاصی سمتش برمیگرده _جان مامان پیش خاله سحر بمون زودبیا پیش مامانی منتظر اعتراضی ازسمت فاطمه زهرا نمیشه و آروم به سمت آسانسورمیریم از شانسمون سریع توی طبقه چهارتوقف میکنه و سریع داخل میریم اینقدری سرش پایین بود که میگفتم نکنه ارتروز گردن بگیره ڪپے رماݧ حراـم❌ جہت مشاهده پیگرد قانونے و اݪهے دارد⚖️ نـویسـنده=خـانم حـدێث حیـدرپـور🌿 🍒 🌸🍒 🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒