eitaa logo
شَھـــیدانہ‌تٰا‌شَھــ🖤ـــٰادَتْ
1.4هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
262 ویدیو
26 فایل
#تابع‌قوانین‌جمھورۍ‌اسلٰامے💚⛓ ڪپی‌رمان‌حرام❌ چنل‌هاۍ‌دیگرمون‌درایتا🌱 @morabaye_shirin @istgahkhoda @DelSheKastE31 @banooye_IdeaLL شرایط @Sh_shahidane
مشاهده در ایتا
دانلود
شَھـــیدانہ‌تٰا‌شَھــ🖤ـــٰادَتْ
- بیخیال اخبار غمگین جهان:)💛
🍊 هیچ‌جاده‌ای‌در‌زندگی‌بن‌بست‌نیست اگه‌باور‌نمیکنی‌چندتا‌قدم‌جلوتر‌برو! جاده‌ای‌دیگر‌باز‌میشود‌تا‌وقتی‌نشسته‌ایم! همه‌جا‌بن‌بست‌است🌚🧡 🍊|•@shahidane_ta_shahadat
🌿 هیـچ‌وَقت‌اَزگذَشـتہ‌یڪ‌نَفر‌عَلیہ‌ش‌ اِسـتفآده‌نَڪن؛چـون‌مُمڪنہ‌خُدآ گذَشـتہ‌اون‌آدَم‌روتَبـدیل‌بہ‌آیَنده تو‌ڪنہ🙂🚶🏻‍♂!! تعآرف‌ڪہ‌ندآریم👊🏼! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌿|•@shahidane_ta_shahadat
🌱⟨°•بسمـ ࢪب‌ منجےعالم‌بشریٺ•°⟩♥️
🦋 یڪ‌سوال‌ازط؏ـ‌م‌بغض‌واشڪ‌وآھ ڪۍ‌بہ‌پایان‌مۍࢪسد‌این‌انتظاࢪ . . . 🦋|•@shahidane_ta_shahadat
🌸 رسم خوبی داشتیم,ماه رمضون ها بعضی شب ها چندتااز مربی ها جمع میشدیم افطاری میرفتیم خونه ی دانش آموزا.یه بار تو یکی از شبا تو ترافیک گیر کردیم اذان گفتند.علی گفت:وحید بریم نماز بخونیم؟وقت نمازه. من گفتم پنج دقیقه بیشتر نمونده علی جان بزار بریم اونجامیخونیم.نشون به اون نشون که یک ساعت و نیم بعد رسیدیم به خونه ی بنده خدا! از ماشین که پیاده شدیم زد رو شونمو گفت: کاری موقع نماز اول وقت انجام بشه ابتر میمونه!!!! -شهید‌خلیلی 🌸|•@shahidane_ta_shahadat
🌱بسم‌‌ـالخالق‌‌العبودیت🌸
🌼 آقـٰا دِلَم‌لَک‌زَده‌بِشینـَم‌روفَرشـٰاۍ‌حَرم؛ تو‌بیخیـٰالۍ‌زُل‌بِزنَم‌بِہ‌گُنبَدِت بَعدِشَـم‌پیشونیمـو‌بِچسبونـَم‌رو‌مُھر‌و‌ عُقده‌دِلمـوخـٰالۍ‌کُنـم:))💛 -حـرم‌لازمم✋🏻!' 🌼|•@shahidane_ta_shahadat
🌿 روز عروسیش خسته شده بود.. 🎊 مدام درگیر کارها بود و رفت و آمد و هی شوخی میکرد.. 😅 به هرکسی میرسید میگفت: زن نگیری ها ببین به چه روزی افتادم زن نگیر.. 🤭 حتی به خواهر ها میرسید می گفت: آبجی زن نگیریا🙂😂؛! " -شهید محمد تقی سالخورده 🌿|•@shahidane_ta_shahadat
🌱بسم‌رب‌خدایی‌که‌ اسپانسر‌تمام آرزوهایت💛
شَھـــیدانہ‌تٰا‌شَھــ🖤ـــٰادَتْ
- چَشم‌ تا کار میکرد مدهوش‌ بهار بود•◡•
🌱 حوالـے اردیبھشت بوۍ بھشت کھ میآید عطـرِ شکوفھ‌ها وخاکِ باران خورده هوش از سرِ رهگذرانِ شهر، پرانده وَ گویـے فصلِ بهار ، شوخـے بردار نیست همہ را عاشق میکند ! ــ 😌🧡 +سلام‌ رفقاے همیشگیمون ظهرتون بخیر و شادی😁🌸 🌱|•@shahidane_ta_shahadat
شَھـــیدانہ‌تٰا‌شَھــ🖤ـــٰادَتْ
برای آرزوهای قشنگتون یه آمین از ته دل :) 🦋|•@shahidane_ta_shahadat
شَھـــیدانہ‌تٰا‌شَھــ🖤ـــٰادَتْ
🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒 🌸🍒 🍒 🍓بـسم ڕب اݪعـشـــ😍ــق🍇
🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒 🌸🍒 🍒 🍓بـسم ڕب اݪعـشـــ😍ــق🍇 مشتی روی فرمون میکوبم و روشن میکنم و از کوچه خارج میشم از آینه نگاهی به عقب میندازم که دنای سفیدش پشت سرم شروع به حرکت میکنه پوفی از سر عصبانیت میکشم و سرعتمو زیادمیکنم و از بین ماشینا سبقت میگیرم به طبع پشت سرم میاد و باهمون سرعت به چراغ خطر که میرسیم دقیقا کنارماشینم توقف میکنه بادستم روی فرمون ضرب میگیرم که بوقی میزنه نگاهش میکنم و با دست به شیشه اشاره میکنه صورتم از عصبانیت سرخ سرخ شده شک ندارم دکمه رو میزنم و منتظرنگاهش میکنم کمی سمت صندلی شاگرد خم میشه نیشخندش شدیدا روی اعصابمه _خانم موسوی آروم تر لطفا اتفاق خبر نمیکنه نگرانتونم با چشم گرد شده نگاهش میکنم که همون لحظه چراغ سبزمیشه و تک خنده ای میکنه و حرکت میکنه و رد میشه سری تکون میدم عجب آدمیه ها گوشیمو برمیدارم و زنگی به مامان میزنم _جانم +سلام مامان بیزحمت فاطمه رو آماده کن دارم میام دنبالش _نمیخواد مادر منو فاطمه و سحر اومدیم خرید فاطمه زهرا روهم آوردیم بروخونه لباستو عوض کن برید صحبتاتونو کنید بابات و سینا و آقا محسن درجریانن ابروم از اینهمه برنامه ریزی دقیق بالا میپره جلوی خونه ترمز میزنم و پیاده میشم به ماشینش جلوی درخونه تکیه داده _ماشینتونو بزنید داخل باماشین من میریم بهتره اینجوری اهمیتی نمیدم و کلیدمیندازم داخل میرم و کتابارو توی اتاق میزارم و فقط کیف دستی کوچیکی برمیدارم حتی لباس هاموهم عوض نمیکنم و همونجوری بیرون میرم درخونه رو قفل میکنم و بیرون میام که با دیدنم ابروش بالامیپره و بازهم بی اهمیتی میبینه از طرف من سمت ماشینم میرم که سریع تکیشو ازدرمیگیره و جلومیاد _گفتم که باماشین من بریم بفرماییدلطفا +من اینجوری راحت نیستم میفهمم کلافش کردم دستی پشت گردنش میکشه و نگاهی به اول و آخر کوچه میندازه _خیلی خب بفرمایید بریم پارک‌ غدیر؟ +بله بفرمایید فقط جلو بیافتید من مسیرو گم نکنم سری تکون میده و سوارمیشه و حرکت میکنه پشت سرش حرکت میکنم و سعی میکنم گمش نکنم هرلحظه که به مقصد نزدیک ترمیشیم لرزش دستام بیشتر و بیشتر و از قبل بیشترمیشه و عرق سردی که روی پیشونیم نشسته بیشتر ازقبل آزارم میده پارک میکنم و پیاده میشم همزمان بامن پیاده میشه و سمتم میاد و به سمت ورودی پارک میریم _اومدیم صحبت کنیم اما خب راستش تک خنده ای میکنه _نمیدونم باید چی بگم نفس عمیقی میکشم +اما من میدونم آقا پارسا من یه بار ازدواج کردم بچه دارم اصلا مورد مناسبی برای ازدواج باشما نیستم شما هزاران هزارموقعیت بهتر از من دارید توی کلامم میپره _درسته اما من همینجوری پسندکردم اشاره ای به خودش میکنه _مگه بحث آینده من نیست؟! ما باهم میتونیم شاید شاید شاید.. من منی میکنه _شاید توی گذشته یه جاهایی خراب کردم اما انسان جایزالخطاست نیست؟ انگشت اشاره به نشونه تاکیدبالا میبرم +جایز نه ممکن اما ما هیچیمون بهم نمیخوره چجوری اینقدر قاطعانه حرف میزنید؟ جلوم میاد و هردو رو به روی هم _من آدمی نیستم که بگم آره اگه یه عشق باشه همه چی اوکیه اگه یه تفاهم عقیده باشه همه چی اوکیه اگه یه پول باشه همه چی اوکیه نه نه اصلا هرسه لازمه لازمه ازدواج هرسه اینهاست از موقعیت شغلی نمیخوام بگم خودتون مطلعید از لحاظ تفاهم عقیده کامل مثل هم نیستیم اما منم اون آدم قبل نیستم هستم ساراخانم؟! مامیتونیم باهم کامل بشیم من به شماکمک کنم شما به من هیچ انسانی کامل نیست و باید مکملشو پیداکنه و منم پیداکردم و میمونه مسئله سوم عشق و علاقه ڪپے رماݧ حراـم❌ جہت مشاهده پیگرد قانونے و اݪهے دارد⚖️ نـویسـنده=خـانم حـدێث حیـدرپـور🌿 🍒 🌸🍒 🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒
بِسْمِکَ‌اَلَّذِی‌خَالِق‌ٌلَا‌خَالِقَ‌لَهُ🌱
شَھـــیدانہ‌تٰا‌شَھــ🖤ـــٰادَتْ
«✌️🏻🇮🇷»
🌿 یہ مسجد، وسط دو تا مثلث اسیره‍🥀 یہ کودک، زیر چکمہ سیاهی می میره‍🍃 یہ ضجہ، توی آسمون شب پر می گیره‍🕊 یہ مادر، دوباره نالہ رو از سر می گیره‍💔 🌿|•@shahidane_ta_shahadat
⧼🌱به‌نامت‌ای‌که‌‌آرام‌ِجان‌هایـے🎈⧽
شَھـــیدانہ‌تٰا‌شَھــ🖤ـــٰادَتْ
- هر روز بھ بهونہ‌هات بگو من از شما قوۍترم ! ^^
خدا همیشہ‌ راهۍ رو فراهم‌ مۍکنھ و همیشہ‌ همه‌ چیز درست‌ شدنیھ ، پس‌ نگران‌ نباش‌ رفیق 🧡(: 🍭|•@shahidane_ta_shahadat
امشب داریم ان شاءالله به شرط حمایت ویژه و بالارفتن ویو☺️❣
⧼🌱به‌نامت‌ای‌که‌‌آرام‌ِجان‌هایـے🎈⧽