eitaa logo
زندگی شهیدانه
231 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
691 ویدیو
69 فایل
سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی: «تا کسی شهید نبود، شهید نمی شود. شرط شهید شدن، شهید بودن است. اگر امروز بوی شهید از رفتار و اخلاق کسی استشمام شد، شهادت نصیبش می شود. تمام شهدا دارای این مشخصه بودند». ادمین: @Ashahidaneh110 #زندگی_شهیدانه
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از حدائِقَ ذاتَ بَهجةٍ
؟! 👇
هدایت شده از حدائِقَ ذاتَ بَهجةٍ
💥 داستان‌های جالب 🌺 داستان بی‌ادبی، مجازات و توبه‌ی مُقبل و خواب جالب وی 🌺 🌸 محمد شیخا ( متخلص به مُقبل ) در اصفهان زاده شد و مدتی در کاشان زیست و سرانجام در سال ۱۱۵۷ ق. در هند درگذشت و بعدها پسرش استخوان‌های او را به کربلا برد و آن‌جا دفن کرد. 💧اما برخی وی را کاشانی می‌خوانند و قبری در کاشان را مرقد او می‌دانند. والله العالِم! - - - - - - - - ✍ ۱. بی‌ادبی، مجازات و توبه‌ی او: 💧محمد شیخا ( متخلص به مُقبل ) در جوانی شاعری طنزپرداز بود و اشعار هجو و هزل می‌سرود. 💧در یکی از روزهای محرم به گروهی برخورد که به سینه‌زنی در عزای سیدالشهداء - علیه‌السلام - مشغول بودند اما مصراع آخر شعری که به عنوان دَم سینه‌زنی می‌گفتند، مطابق وزن شعر نبود و آنان متوجه این نکته نبودند؛ آن دَم این بود: عزا عزاست امروز روز عزاست امروز در کربلای پر خون، زهرا صاحب‌عزاست امروز محمد شیخا شعرِ غلط آنان را مسخره کرد و پس از چندی به جُذام مبتلا شد؛ به ریختی که مردم از او متنفر شدند و ناگزیر ساکن گُلخَنِ حمام شد. 💧سال بعد، روزی مُقبل در کنار خرابه - با دلی شکسته - نشسته بود که دید چند نفر سینه‌زنان می‌آیند و می‌خوانند: 🦋 چه کربلاست امروز چه پر بلاست امروز سر حسین  مظلوم از تن جداست امروز 💧همان لحظه وی هم سرود: روز عزاست امروز جان در بلاست امروز فغان  و شور محشر در  کربلاست  امروز و روی خاک افتاد و بسیار گریه کرد. 💧همان شب پیامبرخاتم - صلی‌الله‌علیه‌و‌آله - را در خواب دید که وی را نوازش کردند و از بی‌ادبی‌اش گذشتند. پس از آن خواب، داستان کربلا را به شعر سرود. - - - - - - - - - - ✍ ۲. خواب بسیار جالب او: 💧مُقبل گفته است: در سالی‌که زائران بسیاری به کربلا می‌رفتند، من خرج سفر نداشتم؛ به یکی از دوستان گفتم: "می‌ترسم بمیرم و آرزوی زیارت سیدالشهداء در دلم بماند." او پذیرفت که هزینه‌ی سفرم را بدهد؛ همراه وی و کاروان، به راه افتادیم اما راه‌زنان ما را غارت کردند. دل بازگشت به وطن نداشتم؛ در گلپایگان ماندم و در عزاداری ماهِ محرم آن‌جا شرکت می‌کردم. اواخر شبی خوابم بُرد و در خواب دیدم وارد کربلا شدم و رفتم به جانب حرم که زیارت کنم. شخصی جلوِ مرا گرفت و با دست اشاره کرد که برگردم و گفت: "الآن هنگام زیارتِ تو نیست"! گفتم: "بنا نبود حرم امام‌حسین هم دربان داشته باشد!" گفت: "اکنون حضرت زهرا و مادرشان، خدیجه‌کبری و مریم و حوا و آسیه و گروهی از حورِ عِین با شماری از پیامبران به زیارت آمده‌اند. کمی صبر کن؛ آن‌ها که رفتند، نوبت تو می‌شود." گفتم: "تو کیستی؟" گفت: "فرشته‌ای از فرشتگانی که گِردِ حرم امام‌حسین می‌گردند و پیوسته برای زائران ایشان استغفار می‌کنند." 💧آن‌گاه دست مرا گرفت و در میان صحن گردش می‌داد؛ گروهی را در صحن می‌دیدم که شباهتی به مردم دنیا نداشتند. تا این‌که به جائی رسیدیم که در آن‌جا محفلی آراسته بود و جمعی با وقار و با خضوع و خشوع نشسته بودند؛ آن فرشته پرسید: "آیا این‌ها را می‌شناسی؟" گفتم: نه؛ گفت: "اینان پیامبران‌اند که به زیارت سیدالشهداء آمده‌اند؛ او که بالاتر از همه نشسته، آدم ابوالبشر است و آن‌ که در طرف راست او نشسته، حضرت نوح و آن که در سمتِ چپش نشسته، حضرت ابراهیم است و آن یکی شیث است و دیگری ادریس و آن هود و آن صالح و آن اسماعیل و آن اسحاق و آن داوود و آن سلیمان و آن موسی و آن عیساست." 💧آن‌گاه دیدم بزرگی از حرم بیرون آمد در حالتی که دو نفر زیر بغل‌های او را گرفته بودند. همه‌ی پیامبران به احترام او برخاستند و وی را تعظیم نمودند. و او رفت و در بالای مجلس نشست و پس از لحظه‌ای سر بلند کرد و فرمود: "محتشم را بیاورید." 💧از آن فرشته پرسیدم: "این بزرگوار کیست؟" گفت: "خاتم الانبیاء محمٌد مصطفاست." 💧چند لحظه بعد، محتشم را آوردند و دیدم مردی زیبا و کوتاه قد، با دستاری ژولیده بر سر بود. هنگام واردشدن، تعظیم کرد و ایستاد. رسول‌الله فرمودند: "ای محتشم! امشب، شب عاشوراء است پیامبران برای زیارت پسرم، حسین آمده‌اند و می‌خواهند عزاداری کنند؛ برو بالای منبر و از اشعار دل‌سوز خود بخوان تا ما بگرییم." 👇
هدایت شده از حدائِقَ ذاتَ بَهجةٍ
👆به دستورِ پیامبر، منبری گذاشتند و محتشم رفت و بر پلّه‌ی اول آن ایستاد؛ پیامبر اشاره کردند بالاتر برود؛ محتشم به پلّه‌ی دوم رفت اما باز پیامبر فرمودند بالاتر برود تا آن‌که در پلّه‌ی نهم منبر ایستاد. حضرت فرمودند: "بخوان." دقت کردم ببینم محتشم کدام بند مرثیه را می‌خواند که از همه دل‌سوزتر است؛ شروع کرد به خواندن این بند: 🦋 کشتی‌شکست‌خورده‌ی طوفان کربلاء در خاک و خون فتاده به میدان کربلاء 🦋 گر چشم روزگار بر او فاش می‌گریست، خون می‌گذشت از سر ایوان کربلاء   🦋 از آب هم مضایقه کردند کوفیان خوش داشتند حرمت مهمان کربلاء! 🦋 بودند دیو و دد همه سیراب و می‌مکید، خاتم ز قحط آب، سلیمان کربلا 💧در این‌جا صدای پیامبر به ناله بلند شد و رو به پیامبران دیگر کردند و فرمودند: "ببینید امّت من با پسرم چه کردند! آبی را که خدا بر سگ‌ها و گرگ‌ها و کافران مباح کرده، امّت من بر فرزندانِ من حرام کردند!"  💧آن‌گاه محتشم این را خواند: 🦋 روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار، خورشید سربرهنه برآمد ز کوهسار 🦋 موجی به جنبش آمد و برخاست کوه کوه ابری به بارش آمد و بگریست زار زار 💧به این شعر که رسید، پیامبران همه دست بر سر زدند. محتشم رو به پیامبران کرده و گفت: 🦋 جمعی که پاس محملشان بود جبرئیل، گشتند بی‌عماری و محمل، شترسوار  💧پیامبر فرمودند: "بله! این جزای من بود که دختران مرا در کوچه و بازار، مانند اهل زنگبار بگردانند!" محتشم سکوت کرد و ایستاد که پیامبر او را مرخص فرمایند و از منبر به زیر آید. رسول‌الله فرمودند: "محتشم! هنوز دل ما از گریه خالی نشده است؛ بخوان!" محتشم از این که دید پیامبر میل دارند با اشعار او بگریند، شوق و هیجانی پیدا کرد؛ دستار را از سر برداشت و بر زمین زد و با دستش به سوی مرقد امام‌حسین اشاره کرد و گفت: یا رسول‌الله! منتظرید من بخوانم و بشنوید؟ این‌جا را ببینید! 🦋 این کُشته‌ی فُتاده به  هامون حسین توست و ین صید دست‌وپازده در خون، حسین توست 🦋 این ماهی فُتاده به دریای خون که هست، زخم  از  ستاره بر تنش افزون، حسین توست 🦋 این شاهِ کم‌سپاه که با خیل اشک و آه، خرگاه از این جهان زده بیرون، حسین توست 🦋 این خشک‌لب  فُتاده و ممنوع از فرات، کز خون او  زمین شده جیحون، حسین توست 🦋 و ین نخل تر، کز آتش جان‌سوز تشنگی، دود از زمین  رسانده بگردون، حسین توست 🦋 این قالب تپان که چنین مانده بر زمین، شاه شهیدِ ناشده مدفون، حسین توست 💧در این زمان فرشته‌ای گفت: "محتشم! پیامبر غش کرد." محتشم از منبر به پائین آمد. رسول‌خدا که به هوش آمدند، ردای مبارک خود را به عنوان صله و خلعت به او عطاء فرمودند. 💧من به خود گفتم: "خاک بر سرت، ای بی‌قابلیت! این همه شعر و مرثیه گفته‌ای، اکنون معلوم شد که پسند نشده؛ تو حاضر بودی اما پیامبر به تو اعتنا نفرمودند." و خود را بسیار سرزنش کردم و راضی بودم که زمین شکافته شود و من در زمین فرو روم و خواستم زودتر از صحن بیرون روم که مبادا آشنایی مرا ببیند و خجالت بکشم. چون روانه شدم و نزدیک درِ صحن رسیدم، دیدم حورائی سیاه‌پوش از حرم بیرون آمد و دوان‌دوان خدمت پیامبر رفت و عرض کرد: "یا رسول‌الله! دخترتان فاطمه می‌گوید: مُقبل هم این‌جاست؛ او هم برای فرزندم حسین مرثیه گفته است."   پیامبر فرمودند: "مُقبل! بیا؛ دخترم فاطمه میل دارد تو هم اشعار خود را بخوانی." نزدیک بود از خوشحالی بمیرم؛ آمدم تعظیم کردم و رفتم بالای منبر، در پله‌ی اول ایستادم اما حضرت پیامبر نفرمودند بالاتر بروم و فرمودند:  "بخوان." از این‌جا دانستم که میان من و محتشم، چه‌اندازه فرق است! 💧با خود فکر می‌کردم که در مقابل آن مرثیه‌های دل‌سوز و پرگریه‌ی محتشم چه بخوانم، که به یادم آمد واقعه‌ی شهادت را از همه بهتر به نظم آورده‌ام؛ عرض کردم: "یا رسول‌الله! 🦋 روایت است که چون تنگ شد بر او میدان، فُتاد از حرکت ذوالجناح و ز جَوَلان، 🦋 نه سیدالشهدا،  بر جدال طاقت داشت نه ذوالجناح دیگر تاب استقامت داشت 🦋 کشید پا زِ رکاب آن خلاصه‌ی ایجاد به رنگ پرتو خورشید بر زمین افتاد 🦋 هوا  زِ جور مخالف چو قیرگون گردید، عزیز فاطمه از اسب، سرنگون گردید 🦋 بلندمرتبه‌شاهی، ز صدر زین  افتاد اگر  غلط  نکنم،  عرش  بر  زمین افتاد 💧به این‌جا که رسیدم، کسی اشاره نمود که پائین بیایم؛ زیرا دخترِپیامبر بی‌هوش شد. از منبر پائین آمدم؛ در دلم گذشت که "کاش به من هم خلعتی می‌دادند تا پیش محتشم و دیگر شاعران سرافراز می‌شدم!" که همان دم دیدم مردی بی‌سر و با بدن پاره‌پاره و حلقوم بُریده از حرم مطهّر بیرون آمد و از حلقوم بریده فرمود: "مُقبل! دلت نشکند؛ خلعت تو را هم خودم می‌دهم." عرض کردم: "فدایت گردم! تو کیستی؟" فرمود: "من حسینم."
دو توصیه امام سجاد دست به دست گشت! على بن جعفر از برادرش حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام روايت كند كه فرمود: پدرم (امام صادق)دست مرا گرفت آنگاه بمن فرمود: پسرم همان طور كه من دست تو را در دست گرفته‌ام پدرم محمد بن على عليهما السلام(امام باقر) دست مرا در دست گرفت و فرمود: همانا پدرم على بن الحسين عليهما السلام دست مرا گرفت و فرمود: پسرم ۱-هر كس كه از تو درخواست كار خير و نيكى كرد نسبت باو انجام بده زيرا اگر آن شخص سزاوار آن باشد، كه تو كار بجائى كرده‌اى و اگر هم سزاوار آن نباشد تو خود سزاوار آنى. ۲- و اگر مردى از سمت راست بتو دشنام داد سپس بسمت چپت آمد و از تو معذرت خواهى كرد تو عذرش را بپذير. عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِيهِ أَبِي اَلْحَسَنِ مُوسَى عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: أَخَذَ أَبِي بِيَدِي ثُمَّ قَالَ يَا بُنَيَّ إِنَّ أَبِي مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ أَخَذَ بِيَدِي كَمَا أَخَذْتُ بِيَدِكَ وَ قَالَ إِنَّ أَبِي عَلِيَّ بْنَ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا اَلسَّلاَمُ أَخَذَ بِيَدِي وَ قَالَ يَا بُنَيَّ اِفْعَلِ اَلْخَيْرَ إِلَى كُلِّ مَنْ طَلَبَهُ مِنْكَ فَإِنْ كَانَ مِنْ أَهْلِهِ فَقَدْ أَصَبْتَ مَوْضِعَهُ وَ إِنْ لَمْ يَكُنْ مِنْ أَهْلِهِ كُنْتَ أَنْتَ مِنْ أَهْلِهِ وَ إِنْ شَتَمَكَ رَجُلٌ عَنْ يَمِينِكَ ثُمَّ تَحَوَّلَ إِلَى يَسَارِكَ فَاعْتَذَرَ إِلَيْكَ فَاقْبَلْ عُذْرَهُ. روضه کافی
عکس روی تو چون در آینه جام افتاد عارف از خنده می در طمع خام افتاد حُسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرد این همه نقش در آیینه اوهام افتاد این همه عکس می و نقش نگارین که نمود یک فروغ رخ ساقیست که در جام افتاد غیرت عشق زبان همه خاصان ببرید کز کجا سر غمش در دهن عام افتاد
این ایران هست که جبهه های یمن، عراق، سوریه، لبنان را علیه اسرائیل باز کرده است قطعا اسرائیل خواهان گسترش درگیری با جبهه های مقاومت نیست بلکه مجبور است در حال غرق دست به هر کاری برای نجات می زند پس حملات اسرائیل نه از روی قدرت بلکه دست و پا زدن برای ماندن است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷از صبح که خبر را شنیدم مدام این بیت به ذهنم می آمد. هر که را صبح شهادت نیست شام مرگ هست. بی شهادت مرگ با خسران چه فرقی می کند. 🥀 https://eitaa.com/shahidaneh110
😭🖤 شهید میلاد بیدی در مجاورت ساختمان شهید فواد شکر در دفتر هماهنگی سپاه و حزب الله مسقر بود. شهادت ایشان دیشب محرز و پیکرشان ظهر امروز شناسایی و تایید شد. شهید بیدی از نیروهای سپاه قدس بودند. جهادی مدافعان حرم استان سمنان جهادی دانشگر شهرستان شاهرود
رفیقان می روند نوبت به نوبت خوشا روزی که نوبت بر من آید
اگر سوز و گداز، علم و حکمت، تقوی و زهد می‌خواهید...! 🖌️وصیت نامه شهید عبد الله میثمی ره 🌹آنچه در دوران زندگيم بيش از همه چيز مرا رنج داد و باعث خون دل خوردن من شد، اخلاص نداشتنم بود... . 🌹دومين مسئله ای كه مرا در زندگی عقب انداخت كه موفق نشوم از فيض های بزرگتری بهره مندتر گردم، بی نظمی و بز صفتی من بود كه جسته گريخته كار می كردم و به هر كشت زاری دهانی می زدم. 🌹و سومين چيزى كه گوشت بدنم را آب كرد و در دنيا مرا سوزاند تا قيامت چه بر سرم آورند غيبت بخصوص غيبت علما بود. 🌹به اين طرف و آن طرف ننگريد. فقط نگاه كنيد به نائب امام زمان تان تا فريب نخوريد. 🌹در گرداب غيبت ها و تهمت ها نيفتيد. خدا گواه است كه اين بدگويی ها ايمان را می خورد و انسان را از روحانيت اخراج می كند. لذت مناجات با خدا را از بين می برد. 🌹شب های جمعه قبر مرحوم مجلسی را فراموش نكنيد. زيارت قبر آقای مطهری علم و حكمت و زيارت قبر آقای مدنی تقوی و زهد و زيارت قبر آقای بهشتی سوز و گداز به انسان می دهد. زيارت اين قبور را فراموش نكنيد. 📚تنها ۳۰ ماه دیگر،ص ۲۰۲-۲۰۰. 🌹نکته: شهید عبدالله میثمی برای به دست آوردن رضایت پدر و مادر به زیارت مقبره علامه مجلسی رحمه الله علیه رفت که خداوند وسایل سفر به قم را فراهم کند و خواسته اش اجابت شد. 📚يک پله بالاتر 📚روح آسمانی 🗞️یادمان شهید عبدالله ميثمی
این را یکی از بزرگان گفته است قدر این لحظه را بدانیم «هَنیئا لک یا هَنیه...»
امام صادق عليه السلام : هرگاه رفیقی داشتى و بعدها مقامى دولتى يافت و ديدى كه حتّى يك دهمِ دوستى پيش از كسب مقام خود را حفظ كرده است، پس دوست بدى نيست! إذا كانَ لَكَ صَديقٌ فَوُلِّيَ وِلايَةً فَأَصَبتَهُ عَلَى العُشرِ مِمّا كانَ لَكَ عَلَيه قَبلَ وِلايَتِهِ فَلَيسَ بِصَديقِ سوءٍ. امالی طوسی علیه الرحمه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 عشق فقط یک کلام.... 🔹روايتي از درب منزلی که ۴۳ساله بازه ... "مادری که هر لحظه چشم به راه و گوش به صدای پوتین آمدنش دارد ... " چطور می‌توان چنین محبتی را زیر پا گذاشت؟ جز اینکه دل را برای محبتی بالاتر صیقل زده باشی؟ اما مولای من امروز که غروب جمعه است، بی انتظاری من را ببخش. انتظار یعنی حال این مادر شهید.... از حرارت محبت به من بیچاره بچشان. وصف حال امروز من اینه: مدعی خواست که آید به تماشاگهِ راز. دستِ غیب آمد و بر سینه نامحرم زد. 😭😭😭 https://eitaa.com/shahidaneh110
الحمدلله الذی جعل اعدائنا من الحمقاء اگه اسماعیل هنیئه در هر کشوری غیر از ایران شهید می شد اولا: آن کشور در صدد انتقام از شهید بر نمی آمد. ثانیا: این وحدت و همگرایی بین شیعه و سنی را ایجاد نمی نمود. و ثالثا: چنین تجلیل و تشییع باشکوهی از شهید هنیئه به وقوع نمی پیوست
آیا در شبکه ها و اپ های فیلتر شده خبری از انسانیت و دین و آزادی و آزادی‌خواهان دنیا و مظلومیت مردم غزه هست؟ اصلا مهمه که در این موارد هم واکنشی داشته باشند یا فقط چند لایک و دقایقی لذت زودگذر در این بسترها و پا گذاشتن بر فطرت و شرافت انسانی خودمان مهم است؟؟
عزیزانی که با خودروی شخصی به سمت مرز حرکت می کنند، حتما کارت سوخت همراه داشته باشید که به دلیل شلوغی ایام معطل بنزین نمونید إن شاء الله
قرار هفتگی امام حسنی ها پنجشنبه ۱۸ مرداد ساعت ۱۷/۳۰ قطعه ۲۸ بهشت زهرا پذیرایی، نماز جماعت، روضه و ... ویژه برنامه : سالروز تولد شهیده فائزه رحیمی بر سر مزارش در قطعه ۲۸
مراسم گرامیداشت شهید القدس میلاد بیدی قاری : آقای ابوالفضل امیری سخنران: سردار مسجدی معاون هماهنگ کننده نیروی قدس شاعر آیینی: آقای محمد رسولی مداحان: حاج عبدالرضا هلالی کربلایی سید امیرحسینی دوشنبه ۱۵ مرداد۱۴۰۳ از ساعت ۱۶ الی ۱۸ افسریه، شهرک والفجر، خیابان شهید غلامی، مسجد جامع حضرت صدیقه کبری (سلام الله علیها)
بالاتر از درجه ی شهید غرقِ به خون از آنِ کیست؟ 🔻امام صادق سلام الله علیه: إنّ زائرَ الحسين عليه السلام قد رُفِعَ مِن الدرجاتِ ما لايَنالُه المُتَشَحِّط في دمه في سبيل الله ❇️ برای زائر امام حسین علیه السلام آنقدر درجات بالا میرود که شهید غرقِ به خون در راه خدا،به آن درجه نمیرسد. 📚بحار الانوار ج ۹۸ ص ۱۵
Roz Haftom MOHARAM - MaktabolHosein 1446-1403 (5).mp3
4.91M
هفتم محرم 1403 هیئت رزمندگان مکتب الحسین(ع) کربلایی ناصر اسدزاده
برنامه جهان آرا 🔻دولتِ تروریست بررسی نمونه های تاریخیِ کمتر شنیده شده از ترور افراد توسط رژیم صهیونیستی 🔶یعقوب توکلی استاد دانشگاه و پژوهشگر تاریخ دوشنبه ١۵ مرداد ساعت ٢٢ از شبکه افق
حضرت آقا (حفظه الله) در ... ««قضیه‌ای فلسطین کلید رمزآلود گشوده شدن درهای به روی امت اسلامی است»» 1385/01/2
یه آقایی به نام فرود پاک نیا برای تهیه یه مستند به نام «سرود غمگین دوله‌تو» به سردشت سفر می کنه و در خلال گفتگو با تعدادی از اسرای زندان «دوله تو» اسم شهید «حسین سامی مقام» زیاد به گوشش می خوره. با فرزند شهید همراه میشه و براساس شنیده ها مسیر عبور اسرا در آن سال را حدس زده و از راهی که شهید سامی‌مقام عبور داده شده بود تا روستای گوره‌شیر که روستایی نزدیک مرز عراق رو میروند. در آن حوالی با چند پیرمرد روبرو می شوند و ماجرا را برایشان تعریف می کنند. یکی از اون پیرمردها میگه من اون سال‌ها را به یاد دارم و دیدم که سه نفر را اینجا تیرباران کردند و جنازه‌ها را گذاشتند و رفتند و ما آنها را در این محل خاکسپاری کردیم... این جریان مقارن با عملیات تیم تفحص شهدا در اون منطقه بوده و گزارش واقعه رو به گوش تیم تفحص می رسونند. بعد از انجام تفحص و کشف ابدان مطهر شهدا سردار باقرزاده تماس می گیرند و خبر. می دهند که در جیب لباس شهید یک کارت شناسایی است که بر روی آن نوشته شده حسین سامی‌مقام فرزند عباس و اینگونه پیکر این شهید والا مقام پس از ۴۴ سال با دستان بسته پیدا شد.
شهید حسین سامی مقام در سن ۴۴ سالگی به شهادت رسید و پیکر مطهر وی ۴۴ سال بعد تفحص شد. گویی شهید خود راه را نشان داده و پیگیری‌های یک مستندساز او را به محل تفحص می‌کشاند.