روایت ها در تعامل با افراد شکل می گیرد و در بردارنده بیان تجربیات و تلخی ها و شیرینی های زندگی ست که البته معمولا درسی نهفته در دل خود دارد.
البته از این خرده روایت ها در ثبت تاریخ استفاده های زیادی میشود
که مستلزم روایتی منصفانه و دقیق است
سفر اربعین در پیش روی بسیاری از ماست.
راوی زیبایی های این سفر زیبا باشید.
البته روایت شفاهی برای دوستان و نزدیکان را کم و بیش همگان دارند.
مخصوصا در گرماگرم برگشت از سفر.
مهم روایت مکتوب و ماندگار است.
فرصت روایت مکتوب و گرم زیبای اربعین رو از دست ندید.
مطمئنا تجربیات زیبایی رقم می خورد که باید ثبت شود.
البته مستند نگاری تجربه ی اربعین می تونه یه آغاز خوب باشه برای روایت گری های دیگر
هدایت شده از یوسفعلی تبار
دیروز و امروز صبح شیخ محمد العیساوی میزبان ما بود،
خانه ای در حاشیه نجف، انتهای وادی السلام و نزدیک به مزار ابومهدی المهندس.
شیخ با وجودی که سنی نداشت اما ۲ تا نوه داشت. یکی تپل و بامزه به اسم امیر و یکی هم اسمش حیدر بود.
حیدر عشق مداحی عربی بود و با اینکه تقریبا ۳ سالش نشده بود با آن دشداشه فسقلی اش صدا و ریتم یک نوحه عراقی را زمزمه میکرد و مثل مداح ها شور میداد که محکم به سینه بزنیم.
البته ما خودمان هم دیشب روضه داشتیم و شیخ محمد که کمی فارسی بلد بود با روضه ها اشک می ریخت.
کمی قبلتر خون جوانان ایرانی و عراقی با هم در دفاع از حرم بر زمین می ریخت و این روزها، اشک هایمان در هم است و حب الحسین یجمعنا
خانه ای ساده با امکانات و جذابیت های بصری کم، کوچک، اما با مضیف بزرگ و دلهای بزرگتر میزبان و فرزندانی که با تمام وجود وقف ما زوار بودند. برای نماز شب که بیدار شدم دیدم پسر شیخ در گرما در حیاط دراز کشیده و یک بادبزن دستش هست. معلوم بود تا صبح نخوابیده.
سوار شدن به چار چرخ حمل کتب و ادعیه حرم رضوی و دور زدن تو صحن پیامبر اعظم، یه خاطره ی شیرین دوران کودکی میشه، وقتی یه خادم مهربون و فهمیده ی امام رضا علیه السلام میگه:
اگه بچه ها دوست دارن بیان سوار شن تا دورشون بدم...😘😘
بچه ها هم که از خداشون بود تا این سواری مجانی رو تجربه کنند...😍😍
خدا این خادم عزیز رو عزت دنیا و آخرت بده با این حوصله ای که خرج می کرد...
https://eitaa.com/shahidaneh110
حضرت آقا خیال همه رو راحت کرد
«عقب نشینی غیر تاکتیکی باعث غضب الهی میشه»✌️✌️✌️
اربعین هوا گرمه ولی این رو بدون 👇
🔻امام صادق علیهالسلام:
أَنَّ زَائِرَهُ لَیَخْرُجُ مِنْ رَحْلِهِ فَمَا یَقَعُ فَیْئُهُ عَلَى شَیْءٍ إِلَّا دَعَا لَهُ، فَإِذَا وَقَعَتِ الشَّمْسُ عَلَیْهِ، أَکَلَتْ ذُنُوبَهُ کَمَا تَأْکُلُ النَّارُ الْحَطَب. وَ مَا تُبْقِی الشَّمْسُ عَلَیْهِ مِنْ ذُنُوبِهِ شَیْئاً، فَیَنْصَرِفُ وَ مَا عَلَیْهِ ذَنْب
🚩 زائرِ حسین(علیهالسّلام) وقتى به قصد زیارت از خانهاش خارج میشود، سایهاش بر چیزى نمیافتد، مگر اینکه آن چیز برایش دعا میکند و هنگامى که آفتاب بر او بتابد، گناهانش را از بین میبرد، همانطور که آتش هیزم را از بین میبرد.
📚 کامل الزیارات، صفحه ۲۷۹
هدایت شده از نوشتنی جات
داداشمون سر صبح رفته بود نون گرفته بود برا خونه و بعدش رفته بود سر موکب خودش چایی رو دم کنه
فقط نعلبکی ها رو ببینید چه قشنگ چیده
آفرین نوکر باید از صبح زود نوکری کنه
#روایت_اربعین
هدایت شده از نوشتنی جات
خدایی ما الکی حمایت می کنیم
حمایت به این میگن
حاج خانم پرچشم فلسطین رو رو چادرش چرخ کرده ....اونوقت شما به خاطر فلسطین حاضر نیستی خاک رو چادرت بشینه نمیشه که 😁
قتیل العبرات
یعنی
کسانی که صرفا گریه کردند و عبور کردند و یاری نکردند...
کسانی که صرفا گریه کردند و دعا کردند و نگاه کردند...
همان اهالی تپه ی ندبه
همان ها که در روز عاشورا تا لب گودال هم رفتند ولی وارد گودال نشدند
به جایش
فقط گریه کردند و دعا کردند...
چه بسا بعدها هم توبه کردند، نمی دانم
ولی هر چه هست، آن لحظه کاری نکردند جز گریه
صحتی سردرودی عاشوراپژوه، معتقد است این جمله را باید با تکیه بر شعر کمیت اسدی فهمید که در همان دوران میزیسته و بر اساس شعر او، منظور امام علیه السلام از قتیل العبرات آن است عامل اصلی شهادت امام حسین(ع) کسانی هستند که با وجود این که میتوانستند او را یاری کنند، فقط تماشا و دعا کردند و بر او گریستند.
صحتی سردرودی، منطق عاشوراپژوهی، ۱۳۹۴ش، ص۱۲۴-۱۲۵.
پ ن: روایات و فضایل گریه ی بر سیدالشهدا علیه السلام بی شمار است، اما گریه ی همراهی با یاری در میدان
خاطره
قرآن در اسارت
جناب حجة الاسلام و المسلمین استاد شاکری فر نقل میفرمودند:
در زمان اسارت بر اثر فشار های زیاد بچه ها اعتصاب کردند، بعد مدتی فردی به نام سروان خزیّه آمد و از مطالبات بچه ها پرس و جو کرد.
گفتیم دو تا درخواست داریم، یکی اینکه به ما قرآن بدید، دوم اینکه اجازه بدید نماز رو آزادانه بخونیم. گفتند باشه
به دو تا زندان یک قرآن کوچک دادند که ۲۴ ساعت در زندان ما و ۲۴ ساعت بعدی در زندان بعدی بود.
با توجه به تعداد اسرا در هر ۴۸ ساعت به هر نفر بیست دقیقه نوبت قرآن خواندن میرسید.
و ممکن بود این بیست دقیقه در ساعت دو یا سه صبح نوبتمان شود.
در همین بیست دقیقه ها از ۴۸ ساعت خیلی ها قرآن خوان و قرآن فهم و حافظ قرآن شدند.
برای نماز هم اجازه دادند که ولی به این صورت که وقتی نماز یک نفر تمام شد نفر بعدی بلند شود و نماز را شروع کند ولی نماز به صورت دسته جمعی و جماعت ممنوع بود.
پ ن:
🔸سعید اوحدی معاون رئیس جمهور و رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران:
وجود بیش از ۲ هزار آزاده حافظ قرآن کریم در دوران اسارت نشان از این بود که اسارت برای رزمندگان اسلام بهشتی از معنویت بود
#خاطرات_شفاهی
#استاد_شاکری فر
#قرآن_در_اسارت
eitaa.com/shahidaneh110
شاید از ذبح کردن رزمندگان اسلام برای پاگشای عروس و داماد کومله چیزی شنیده باشید،
اینجا این سبعیت را مستند می خوانید.
صدور حکم اعدام فوری و اعدام قسطی
نعل زدن به پای رزمندگان برای جلوگیری از فرار
سوراخ کردن پاشنه ی پا و...
گوشه ای از اقدامات کثیف کومله ای است که برای ما شعار زن، زندگی، آزادی می دهد ...
کتاب جنگ اسارت مذاکره ص ۲۰۰
@shahidaneh110
یازده: خاطرات پروفسور احمد چلداوی
از اردوگاه شماره یازده تکریت
اسارت؛ و ما ادراک ما الاسارت؟
ما که آنقدر با کابل سه فاز به کف پاهایمان نزده اند، تا از حال برویم؛ ما که مجبور نبوده ایم نماز صبحمان را با دستان بسته و به حالت خوابیده، روی زمین سرد، بخوانیم؛ ما که درگیر مصائبی نبوده ایم، که حتی شنیدن خاطرات آن، برای اطرافیانمان، غیر قابل تحمل باشد؛ ما را که به خاطر عزاداری در شب عاشورا کتک نزده اند؛ ما که آنقدر شکنجه نشده ایم تا درد برایمان بی معنی شود، زمان برایمان بی اعتبار شود و مرگ برایمان آرزو.
به راستی ما "سبکباران ساحل"، کجا حال "کسی را که در دریایی مخوف در تاریکی مطلق شب در گردابی مخوف گرفتار شده است و هیچ کس، به معنای واقعی هیچ کس، جز خدا را ندارد" را، خواهیم دانست؟
کتاب یازده، زندگی نامه دکتر احمد چلداوی، با محوریت دوران دفاع مقدس، و علی الخصوص دوران اسارتشان است؛ که سندی دیگر از جنایات ددمنشانه رژیم بعث عراق را آشکار میکند. کتاب، خاطرات کسی است، که پنج ماه رمضان، در زندان های مخفی صدام، دعای "فک کل اسیر" را به امید اجابت خوانده است. تسلط دکتر چلداوی به زبان عربی، باعث شده بود که افسران عراقی، لقب "احمد عربستانی" را به وی بدهند و جدای به کار گیری او به عنوان مترجم، شکنجههای ویژهتری را نیز برایش تدارک ببینند! اتفاقات بدیع و غیر قابل پیش بینی ایشان و دیگر اسرا، در قالب بیانی غیر متکلف، با حجمی متوسط، خواننده را تا آخر ماجرا با خود همراه می کند
https://eitaa.com/shahidaneh110
🔺سامانه اصل ۸ راهاندازی شد.
زین پس میتوانید پیشنهادات، مطالبات، درخواستها، تذکرها و تشکرهای خود را از طریق این سامانه ثبت و پیگیری کنید و از همراهان خود امضا بگیرید…
اصل ۸ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران: «در جمهوری اسلامی ایران دعوت به خیر، امر به معروف و نهی از منکر وظیفهای است همگانی و متقابل بر عهده مردم نسبت به یکدیگر، دولت نسبت به مردم و مردم نسبت به دولت، شرایط و حدود و کیفیت آن را قانون معین میکند»
نشانی سامانه 👇
https://asle8.24on.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عشق را اینگونه معنا می کنند .
بچه ها برنامه ی «برپا» از شبکه نهال رو نگاه می کردند که منم چند لحظه ای کنارشون نشستم.
کار رسانه ای خوب گروه سعدا برای آشنایی بچه ها با دستاوردهای نظام اسلامی
امروز در رابطه با دستاوردهای دارویی و درمان صحبت می کردند.
مثلا یه نمونه از آمارهایی که ارائه دادند این بود که ایران در ساخت و تولید دارو از رتبه ۴۸ به رتبه ۸ دنیا رسیده
یا تنها کشور تولید کننده بیو ایمپلنت برای درمان زخم سوختگی و... هست.
یا دومین کشور تولید کننده داروی رماتیسم و...
فرم ساخت کودکانه هست ولی اطلاعات خیلی خوبی ارائه میده
💠 خرده روایت هایی از زیارت اربعین
سکانس اول
📍در ازدحام اطراف میدان پرچم منتظر بازگشت دوستانم از حرم
🔻 زائر اول (جوانی باریک و بلند، با موهای فر، شلواری کردی همراه با دوستانش) در حالی که مشغول خوردن چیزی است نزدیک من میشود و در فاصله یک متری بی هیچ مقدمه ای رو من بلند سؤال میپرسد؛
حاجی کدوم موکب کباب میده؟!
📌 من با لبخندی سلام میکنم و خداقوت میگویم! و اظهار بی اطلاعی میکنم و البته در دل تأسف میخورم که چرا در این موقعیت عالی ناتوان از ارتباط گرفتن و بیان آن چیزی است که هر ساله در سفر اربعین مرا رنج میدهد!
هنوز جوان آنجا ایستاده و من در دوراهی گفتن و نگفتن که یکباره فردی از پشت سرم جوان را صدا میزند و میگوید: رفیق! چیزی که دنبالش هستی چهارتا موکب جلوتر هست البته صف شلوغی داره!
برمیگردم نگاهش میکنم؛
یک جوان متوسط قد با صورتی سفید که در اثر گرمای آفتاب حالا کمی به سرخی زده، با محاسنی مشکی و پُر، دارد نقطه ای را نشان میدهد(زائر دوم)
زائر اول جلو میرود، به مسیر اشاره نگاه میکند و میپرسد کجا؟! بعد میگوید آها دیدم! و رو به دوستانش میگويد بریم بچهها! هنوز نرفته که زائر دوم دست روی شانهاش میگذارد و میگوید میشه دو دقیقه یک چیزی رو بهت بگم؟!
🔻 بگو، فقط زود که به کباب برسیم!
🔺 باشه، ببین خیلی خوبه که اومدی زیارت امام حسین؛ ولی گفتند وقتی میریم کربلا باید از غذاهای خوشمزه نخوریم!
زائر اول با تعجب و لبخندی تمسخرآمیز میگوید: کی گفته؟!
🔺 امام صادق علیه السلام فرمودن
🔻 ايشون برای خودشون گفتن! والا فکر نمیکنم امام حسین با کباب خوردن مشکلی داشته باشه! تازه اگر اشکال داره چرا این همه موکب دارن غذا میدن؟!
🔺 من که نگفتم غذا نخورید خودم همین الان غذا خوردم ولی اینکه مدام دنبال خوردن باشیم برای یک زائر امام حسین خوب نیست.
🔸 پسرکی که پشت زائر اول ایستاده و در حال سیگار کشیدن است دستی به پشت او میزند و میگوید بریم ولش کن این بنده خدا رو! این ها ایران کمه اینجا هم دست از سر ما ورنمیدارن! آقا ما کباب میزنیم شما نون خالی بخورید!
زائر اول که بین دو نفر و حرفهایشان مردد شده برمیگردد به نگاه ناامیدانه من نگاهی میکند، ابرویی بالا میاندازد و رو به سمت صف کباب حرکت میکند! و من به این فکر میکنم شاید اگر من هم در تبیین آن جوان مشارکت میکردم بهتر از غصه خوردن بود!
فرمایش امام صادق علیه السلام را در ذهنم مرور میکنم که با گلایه به مفضل فرمودند:
به خدا قسم! يكى از شما وقتى به زيارت قبر پدرش مى رود غمگين و اندوهناك مى رود ولى به زيارت قبر مطهّر سیدالشهداء مى رويد در حالى كه با خود سُفره ها مى بريد؛ نه، اين طور نبايد به زيارت آن جناب برويد بلكه با حالى افسرده و حزين و گرفته زیارتش کنید.(کامل الزیارات صفحه ۱۳۰)
ادامه دارد...
✍ مهدی موحدی