استاد عابدینی عزیز نقل میفرمودند که از شهید ابومهدی المهندس سوال شد، شما وقتی که در میادین جنگ در تیررس مستقیم دشمن قرار میگیری آیا نمی ترسی؟
ایشان به یکی از فرمایشات آقا امیرالمؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه اشاره فرمودند که حضرت میفرمایند:
کفی بالاجلِ حارساً. (حکمت ۳۰۶)
اجل برای حفاظت انسان کافی است.
استاد می فرمودند:
کسی که به این باور برسد که مرگ مقدَّر است و هر زمان که وقتش باشد میرسد (ولو کنتم فی بروج مشیدة)، وقتی چنین هست دیگه از چی بترسم. همان مرگی که از آن میترسم نگهبان من است.
لذا همیشه در خط مقدم حرکت میکردند.
#شهید ابومهدی المهندس
#ترس از مرگ
eitaa.com/shahidaneh110
امام صادق علیه السّلام می فرمایند:
«إنّ المؤمن ليخشع له كلّ شيءٍ و يهابه كلّ شيءٍ ثمّ قال: إذا كان مخلصاً لله أخاف الله منه كلّ شيءٍ حتّي هوامّ الأرض و سباعها و طير السّماء؛[1] همانا همه چيز براي مومن خشوع ميكند و او را بزرگ و با شكوه مي دارد. سپس فرمود: هرگاه مومن، مخلص خدا شد، خداوند همه چيز را از او ميترساند، حتي جنبندگان و درندگان زمين و پرندگان آسمان را».
هيبت، حالت خوف و ترس از مقام با عظمت الهى است كه مبدأش معرفت حقيقى به حقّ است.
پس هیبت از آن کسی است که آراسته به معرفت الهی ست و توجه به مقام دوست قلبش را تسخیر کرده است.
1_بحارالانوار: ج70، ص 248.
#اخلاص
#کابوس اسرائیل
#سردار شهید قاسم سلیمانی
eitaa.com/shahidaneh110
🌾در پیاده روی اربعین سال ۱۳۹۴ بود که حوالی عمود۱۲۳۴ مهمان یکی از موکب های عراقی شدیم.
🌾یکی از میزبان ها جوانی به نام عقیل عباس از اهالی بصره بود.
🌾عموی عقیل عباس یک نیروی نظامی با درجه عمید الر کن (معادل سرتیپ) بودند که در جنگ بر علیه نیروهای تکفیری شرکت داشتند.
ایشان آن شب در موکب حضور داشتند و به جمع ما ایرانی ها آمدند و خاطراتی را از جنگ بر علیه تکفیری ها تعریف کردند.
ایشان می فرمودند در جریان عملیات های نظامی بر علیه داعش برای ایجاد موازنه وحشت و تسریع در امر پیشروی عملیات ما برخی برنامه های تبلیغاتی را انجام می دهیم که بسیار مؤثر واقع می شد.
🌾مثلا در زمانی که عملیات ها با محوریت حاج قاسم انجام میگرفت ما با ماشین های صوت در آغاز عملیات به طور گسترده در منطقه پخش میکردیم که فرمانده عملیات حاج قاسم سلیمانی هست.
🌾 همچنین به هنگام نماز صوت اذان آقای مؤذن زاده اردبیلی رو پخش میکردیم.
🌾شنیدن نام حاج قاسم در دل تکفیری ها رعب ایجاد می کرد و باعث میشد که در پیشروی ها ما چندین کیلومتر را بدون درگیری به پیش برویم و در نهایت منطقه را آزاد کنیم.
🌾دشمن از شنیدن نام حاج قاسم وحشت میکرد و همین امر پیشروی ما رو سرعت میداد.
سَنُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ...
# نصرت_با_رعب
# سردار_دلها
# سردار_شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#خاطرات_شفاهی
eitaa.com/shahidaneh110
کوه باشی سیل یا باران... چه فرقی میکند
سرو باشی باد یا توفان.... چه فرقی میکند
مرزها سهم زمینند و تو سهم آسمان
آسمان شام یا ایران چه فرقی میکند
مرز ما عشق است هر جا اوست آنجا خاک ماست
سامرا، غزّه، حلب، تهران چه فرقی میکند
قفل باید بشکند باید قفس را بشکنیم
حصر الزهرا و آبادان چه فرقی میکند
هر که را صبح شهادت نیست شام مرگ هست
بی شهادت مرگ با خسران چه فرقی میکند
شعله در شعله تن ققنوس می سوزد ولی
لحظه ی آغاز با پایان چه فرقی می کند
شاعر: حجة الاسلام سید محمدمهدی شفیعی
http://eitaa.com/shahidaneh110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀کوه باشی، سیل یا باران...چه فرقی می کند.
🌷شعر خوانی حاج قاسم
بسیار زیبا
http://eitaa.com/shahidaneh110
یکی از فرماندهان روسی به حاج قاسم خیلی علاقهمند شده بود. هر بار سری به مقر میزد و میدید سردار سلیمانی نیست، ناراحت میشد. به بچهها سپرده بود هر وقت ژنرال سلیمانی آمد، او را باخبر کنند یا به سردار بگویند که او سراغش را گرفته است. یک بار که حاج قاسم آمد، به سردار گفتیم، فلانی جویای احوالت بوده و اصرار داشته شما را ملاقات کند. اول حاجی چندان جدی نگرفت. اما وقتی از اصرار او برای ملاقات شنید، گفت برویم لاذقیه به دیدارش. او در لاذقیه سوریه مستقر بود. سردار سلیمانی گفت که چون سوغاتی برایش نیاوردم، نمیشود دست خالی برویم. از بچهها پرسید که چند فرزند دارد. بعد، هدیهای برای خانوادهاش تهیه کرد؛ شامل یک گردنبند برای خانمش و مقداری طلا برای دخترش. جلسه فرمانده روسی با حاج قاسم برگزار شد و بعد از پایان جلسه حاج قاسم به بچهها گفت که من که رفتم، شما هدیه را به او بدهید.
جالب اینجا بود که افسر روسی، مسلمان نبود، اما وقتی حاج قاسم قرار بود به خانه آنها در لاذقیه برود، همه را جمع میکرد. حاجی که خداحافظی کرد، بچهها هدیه را به افسر روسی دادند. او با دیدن هدیه خیلی متعجب شده بود. چرا که تصور نمیکرد حاج قاسم با آن ابهت که یک فرمانده نظامی و مقتدر است، چنین هدیهای بیاورد!
خود افسر روسی تعریف میکرد که وقتی هدیه را به همسر و دخترم دادم، هر دو در کنار خوشحالی، متعجب شدند و گفتند: واقعا ژنرال سلیمانی چنین هدیهای داده است؟ حاج قاسم با این کار، هم خود افسر روسی و هم خانواده او را تحت تأثیر قرار داد؛ تا جایی که افسر روسی حتی به نیروهای حاج قاسم در سوریه گفته بود که میخواهم هدیهای به ژنرال سلیمانی بدهم. به نظر شما چه چیزی مناسب است و خوشحالش میکند؟ خلاصه اصرار میکند و میگوید که او هر چه بخواهد ما میدهیم. این اصرار به گوش حاج قاسم میرسد و سردار سلیمانی هم چون همیشه به فکر دفاع از مظلومان بود، به جای اینکه برای خودش چیزی طلب کند، برای جبهه مقاومت از افسر روسی چیزی خواست. حاج قاسم به بچهها گفته بود، بگویید ۱۰۰۰ موشک کروز لازم داریم! شما این موشکها را به ما بدهید تا از شما بخریم.
افسر روسی هم در جواب درخواست حاج قاسم گفته بود که ۱۴۰ تا موشک کروز داریم که ۱۰۰ تا را به شما میدهیم و ۴۰ تا را برای خودمان نگه میداریم. او این موشکها را که هر کدام ۷۰ هزار دلار قیمت داشت، به حاج قاسم هدیه داد و روسیه هیچ پولی بابت این موشکها دریافت نکرد. یعنی هفت میلیون دلار. با این اقدام، نیروهای مقاومت مسلح شدند و رژیم صهیونیستی دیگر جرأت جولان دادن نداشت.
این افسر روسی که اکنون فرمانده هوافضای ارتش روسیه است، زمانی که حاج قاسم به شهادت رسید، در کنار همسر و فرزندش با عکسی از سردار سلیمانی عکسی انداخته و آن را فرستاده بود تا از این طریق از شهادت حاج قاسم ابراز تأسف کرده باشد؛ به طوری که در زیر عکسشان نوشته بود «... ما هیچ کاری نتوانستیم انجام دهیم، اما ما را در غم خود شریک بدانید».
احمد رونده ، مشاور فرمانده نیروی قدس سپاه
خیابانهای شلوغ و تاریک ما برای نام تو حقیر و کوچکاند. روزی ستارهای بزرگ و پرنور کشف میشود و نام تو را بر آن خواهند گذاشت. بلندمردا! نامت بلند باد که آب و آتش در چشمان تو به هم میرسید و خوشا بحال آنانکه در روزگار رجعت بار دیگر آن چشمهای پرفروغ را میبینند و میانشان نور تقسیم خواهیکرد.
محمد صرفی
▪️امروز حاج حسین شریعتمداری گفت: رهبر انقلاب پیام فرستاده و گفته، «یادداشت آقای محمد صرفی» [دوست خوش ذوق، با سواد و بی ادعا و همکار خوبم] «یک آفرین دارد».
این یادداشت توجه رهبری را جلب کرد:👇👇
http://yun.ir/809bub
💬 جعفر بلوری
@Fars_Plus
ستاره قاسم در کهکشان راه خمینی(یادداشت روز)
چقدر خوب است که کودکان وقتی به دنیا میآیند کسی نمیداند سرنوشت چه تقدیری برای آنان رقم زده و تاریخ برای شانه نحیف برخی از این کودکانگریان، چه مأموریتی گرانسنگ تدارک دیده است. آری! اینگونه بود که دست فرعون بهرغم تمام دست و پا زدنهایش، به فرزند عمران و یوکابد نرسید و موسی دودمان طاغوت عصر خود را در نیل بر باد داد. و آن زمانی بود که از چشم دنیااندیشان و ظاهربینان کار مؤمنان به پایان رسیده بود؛ در پیش، امواج خروشان نیل بود و از پس، لشکر جرّار فرعون. اما تقدیر الهی چیز دیگری بود. پس فرمان آمد که ای موسی! عصای خود را بر دریا بزن ... و شد آنچه ناشدنی مینمود.
تابستان سال 1953 برای «دوایت آیزنهاور» سی و چهارمین رئیسجمهور آمریکا شیرین بود. ماموران سازمان CIA در تهران به فرستادگان و مزدوران بریتانیایی که دیگر کبیر نبود پیوستند و عملیات آژاکس را با موفقیت به سرانجام رساندند. دولت وقت با کودتا سرنگون شد و شاه لرزان و فراری دوباره بر تخت نشست. «آلن دالس» رئیس CIA اگر از آینده چیزی میدانست بدون شک پنج سال بعد، تیمی از ماموران خود را بار دیگر راهی ایران میکرد اما این بار نه به مقصد تهران بلکه به «قناتملک»، روستایی در دل کویر مرکزی ایران. به خانه ساده و محقر مشهدی حسن.
اما نه آیزنهاور و دالس میدانستند و نه حتی مشهدی حسن و فاطمه که آن کودکی که روز اول فروردین سال 1337 پا به زمین گذاشته و گریه میکند، چه آیندهای و مأموریتی در پیش دارد. فرزند سوم خانه بود و نامش را گذاشتند قاسم. انتخابی بهجا و نامی نیکو بود. این طفل شیرخوار و روستازاده گمنام، مأموریت داشت چیزهایی را قسمت کند. از این باب همه ما قاسم هستیم چرا که در زندگی چیزهایی را با دیگران و بین دیگران قسمت میکنیم. اما قرار بود او از همه ما و قاسمها، قاسمتر باشد.
دنیا معرکههای عجیب و غریب و شگفتیهای فرامحاسباتی کم ندارد. نقاطی به ظاهر بسیار دور و بیربط در گوشه و کنار کرهخاکی هستند که هیچ دستگاه محاسباتی و عقل و حتی خیالی نمیتواند میان آنها خطی برقرار سازد. وقتی مامور ساواک سال 1342 با ریشخند از آقا روحالله پرسید یارانت کجا هستند، آن مرد خدا که دلش از خورشید هم گرمتر و چشمهایش از برق آسمان گیراتر بود، با دلی آرام و قلبی مطمئن پاسخ داد؛ سربازان من در گهوارهها هستند. یحتمل مأمور مفلوک سازمان اطلاعات و امنیت کشور، پوزخندی زده و در دل یا زیر لب گفته باشد عجب آخوند خوشخیالی و چه خیالات خامی! نمیتوان به واکنش آن مأمور چندان خرده گرفت. آن روز قاسم سلیمانی پنج ساله بود، مهدی باکری و اسماعیل دقایقی 9 ساله، حسن باقری و ابراهیم همت هشت ساله، حسین خرازی شش ساله، احمد کاظمی، مهدی زینالدین و حسن تهرانیمقدم 4 ساله، محمود کاوه و علی هاشمی 2 ساله. کودکانی دور از هم، هر کدام در شهری و روستایی. آن ستارههای دور از هم در کهکشان راه خمینی. آنقدر دور که هیچ منجمی نمیتوانست پیشبینی کند روزی که چندان دور نیست این ستارهها در یک مدار قرار خواهند گرفت و چشم آسمان از نورشان روشن خواهد شد.
تازه این کودکان فرماندهان سپاه خمینی کبیر بودند و بسیاری از سربازان آنان حتی هنوز پای بر زمین، این «سیاره رنج» نگذاشته بودند. گفتیم فرمانده و سرباز! بگذار همینجا تکلیف این دو کلمه را روشن کنیم. میدانی چرا فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران که نامش لرزه بر اندام دشمنان میانداخت خود را همیشه سرباز میدانست و مینامید و وصیت کرد بر سنگ مزارش بنویسند سرباز قاسم سلیمانی؟ همان سربازی که چند روز پیش یک رسانه آمریکایی با کینهای عمیق نوشت سلیمانی شبه نظامیان عراق، لبنان و یمن (افغانستان و پاکستان و سوریه و فلسطین را جاانداخته) را به یک اتحاد راهبردی متصل و نیروی قدس را به نوعی ناتو تبدیل کرد.
در روزگاری که آدمها به دنبال نام هستند و برای خود لقب میسازند و میتراشند و برای محکمکاری سفارش میدهند، مردی که سرنوشت منطقه و بلکه جهان را تغییر داد، به او لقب «فرمانده سایهها»، «خردکننده داعش» و «قویترین مرد خاورمیانه» داده بودند و فرماندهان ارتش آمریکا به او حسادت میکردند، خود را سرباز میداند. ریشه ماجرا به همان پیرمرد طوفانی برمیگردد که بر صندلی ساده حسینیه جماران مینشست و آرام سخن میگفت و دنیا را به لرزه درمیآورد. قاسم شاگرد مکتب حضرت روحالله بود. همان که بنیانگذار انقلابش میخواندند، مرد قرن، سیاستمدار عصر، تغییردهنده جهان و تاریخ و... البته که همه اینها بود اما وقتی یکی از مریدانش فریاد زد؛ «ما همه سرباز توئیم خمینی، گوش به فرمان توئیم خمینی»، باز ساده اما از روی عقیده و منطبق با عمل خویش گفت؛ «نه من سرباز توام و نه تو سرباز من. همه سرباز خداییم انشاءالله.»
آدمهای خوب کم نیستند و کم ندیدهایم. شاید ما هم آدمها
ی خوبی باشیم چرا که گاهی کارهای خوبی میکنیم. بخشی از شادی و وقت و توانایی و پول خود را با عدهای قسمت میکنیم. شاید برخی خوبتر باشند و از قوه قهریه خود نیز برای خوب بودن و خوبی کردن استفاده کنند. مثلاً وقتی میبینند به کسی دارد ظلم میشود، سینه سپر کنند و وارد معرکه شوند. مأموریت قاسم تقسیم کردن بود. آرامش و امنیت و شادی و لبخند و در کنارش ترس و وحشت و اضطراب. آنچه قاسم را از دیگر خوبان سوا میکرد، آن بود که او اهل قناعت نبود. بله! قناعت همیشه هم چیز خوبی نیست. اگر در تقسیم خوبیها به دایره تنگ و حقیری در اطراف خود قناعت کنی، چنین میشود. قاسم آرامش و امنیت و لبخند را برای همه انسانهای روی زمین میخواست نه فقط برای اهالی قناتملک و کرمانیها و ایرانیها. برای او فرقی نداشت که این زن و مرد و کودک چه زبانی دارند، چه آیینی و خطوط جغرافیا آنان را چگونه تقسیم کرده است. امنیت و آرامش و لبخند حق همه بود و وحشت و اضطراب حق همه آنهایی که آن حق را از دیگران سلب کرده بودند. اینجاست که قاسم را میتوان در دو شمایل دید. شمایلی نرمتر از حریر و دلنازکتر از کودکان که گویی هنوز کودکی پنج ساله در قناتملک است. همانقدر دل کوچکی دارد. از ته دل میخندد و مثل ابربهارگریه میکند. و شمایلی دژم و غضبناک که گویی خدای جبار و منتقم به او مأموریت داده است تا بندگان طاغی و خونریزش را به دست او هلاک کرده و راهی دوزخ سازد.
خیابانهای شلوغ و تاریک ما برای نام تو حقیر و کوچکاند. روزی ستارهای بزرگ و پرنور کشف میشود و نام تو را بر آن خواهند گذاشت. بلندمردا! نامت بلند باد که آب و آتش در چشمان تو به هم میرسید و خوشا بحال آنانکه در روزگار رجعت بار دیگر آن چشمهای پرفروغ را میبینند و میانشان نور تقسیم خواهیکرد.
محمد صرفی
قسـٰمبہعشـٖقڪہنامشهمیشہپابرجاست
نرفتہقآسممـا،اۅهنوزهماینجاست!
#حاج_قاسم
http://eitaa.com/shahidaneh110
مستند ۷۲ساعت
«روایت سه روز پایانی زندگی
سردار شهید حاج قاسم سلیمانی»
به مناسبت دومین سالگرد شهادت سردار دلها، روایتی از نزدیکان ایشان ، در ۷۲ ساعت پایانی زندگیشان را در یک مستند جذاب مرور میکنیم.
مشاهده در پلتفرم های:
فیلیمو
r.filimo.com/72saat
نماوا
https://www.namava.ir/movie/131095-72_ساعت
http://eitaa.com/shahidaneh110
#مکتب_سلیمانی
🌾 رهبر انقلاب: شهید سلیمانی یک مکتب شد یا یک مکتب بود.
🌾 اگر بخواهیم آن چیزی را که اسمش را میگذاریم «مکتب سلیمانی»، در یکی دو جمله کوتاه تبیین کنیم، باید بگوییم این مکتب عبارت است از «صدق» و «اخلاص».
۱۴۰۰/۱۰/۱۱
1400-10-12-kfouladi-ut-farabi-mosque-hajghasem.MP3
28.55M
#صوت_سخنرانی
دکتر کاظم فولادی قلعه
سرپرست آزمایشگاه پژوهشی فضای سایبر دانشگاه تهران
با موضوع «عملیات سایبری منجر به شهادت حاج قاسم»
📅 یکشنبه ۱۲ دی ۱۴۰۰
⏰ ساعت ۱۲:۴۰ (پس از آئین نماز جماعت)
🕌 مسجد امام علی علیهالسلام
🔶 دانشکدگان فارابی دانشگاه تهران
🌐 http://cysp.ut.ac.ir
🆔 @ut_cyber
http://eitaa.com/shahidaneh110
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
مادر همه شب منتظر و چشم به راهی
شاید زسفرخنده کنان سوی تو آیم
اکنون که به جز شور جوانی به سرم نیست
عکسم را نگهدار که فردا اثرم نیست
« جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان»─┅═ঊঈ🌹🥀🌹ঊঈ🌹
http://eitaa.com/shahidaneh110
*شهید اطلاعات و سردار اَروند*🌊
*طلبه شهید حسن یزدانی*🌹
تاریخ تولد: ۱۳۴۸
تاریخ شهادت: ۲۴ / ۸ / ۱۳۶۴
محل تولد: کرمان
محل شهادت: بیمارستان،مشهد
*🌹راوی: گریه میکرد و اصرار داشت که به جبهه برود، پدرش گفت: تو هنوز بچهای! جبهه هم جای بازی نیست که تو میخواهی بروی🥀حسن گفت: مگر کربلا قاسم نداشت؟ من هم قاسم میشوم.
حاج قاسم: اعمال و رفتار حسن بسیار بزرگتر از سنش نشان میداد، بطوری که بعد از شهادتش من فکر میکردم که آیا آن سالهایی که ما پشت سرش نماز میخواندیم او اصلا به سن تکلیف رسیده بود یا نه؟‼️
حسن یک طلبه قویالروح ۱۶ ساله و قهرمان والفجر ۸ بود🍃و اولین کسی بود که داوطلب عبور از اروند بود او پیشنماز لشکر بود📿 ۳۰ بار از اروند شنا کرد🏊🏻♀️ و به دل دشمن زد آنها را شناسایی کرد و برای لشکر اطلاعات آورد💫 با توجه به اینکه اروند رودخانهی وحشی نام دارد🌊و کمتر کسی این توکل را دارد که از آن عبور کند حسن با ارادهی قوی ۳۰ بار این کار را انجام داد.
او سرعت آب، هوای سردهمه چیز را به جان خرید🕊️تا اینکه بر اثر حمله شیمیایی دشمن🥀زمانی که حسن در حال کمک به مجروحان بود و ماسکش را به آنان داده بود، دچار جراحت های سنگین شد🥀 و پس از ۱۱ روز در بیمارستان شربت شهادت را نوشید*🕊️🕋
*طلبه شهید حسن یزدانی*
*شادی روحش صلوات*💙🌹
http://eitaa.com/shahidaneh110
صمیمیت و رفافقت تا پای شهادت
حاج قاسم، ابومهدی رو در جلسات محرمانه نیروی قدس دعوت می کرد.
برای بچه های حفاظت قبول این مسأله کمی سخت بود و اعتراض داشتند.
حاج قاسم به اونا می گفت: ابومهدی با خود من هست، شما نگران نباشید.
راوی: سردار رونده
http://eitaa.com/shahidaneh110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆
🟢 فیلمی که می بینید مربوط به مراسم ترحیم همسر حاج حسن خلج است. این مراسم که در اردیبهشت ماه سال ۱۳۹۰ با حضور جمع زیادی از محبین اهل بیت (علیهمالسلام) و مداحی اکثر مداحان شاخص کشور در مهدیه تهران برگزار شد از ماندگارترین جلسات روضه سال های اخیر است. در میانه این مراسم حاج سعید حدادیان با دعوت از حاج حسن خلج از وی خواست دقایقی برای حضار روضه بخواند. حاج حسن خلج با حضور در کنار منبر یکی از به یادماندنی ترین روضه هایش را خواند که هنوز پس از سال ها در خاطر هیئتی ها مانده است. دقایقی از این مراسم را به مناسبت ایام_فاطمیه بشنوید.
http://eitaa.com/shahidaneh110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مکتب_سلیمانی
پیروزی و نمایش پرچم امام حسین و تصویر حضرت آقا و حمله طرفداران داعش به سیامک خرمی
98.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#فیلم_کاملِ
" مستند 72 ساعت "
🤔 در 3 روز پایانی عمر شریف #شهید_سلیمانی چه گذشت...
#نشر_حداکثری
http://eitaa.com/shahidaneh110