eitaa logo
🌷مادران و همسران شهدای حریم و حرم🌷
156 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
404 ویدیو
113 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔶 زنان ایران اسلامی نقش بسزایی در دوران هشت سال دفاع مقدس برعهده داشتند و این نقش در عرصه‌های مختلف نیز ادامه‌دار بوده است. 🇹🇯 آسمانی شدن دل می‌خواهد به وسعت آسمان 🌺 هفته دفاع مقدس گرامی باد کانال رسمی حوزه‌های علمیه خواهران | 🌸 @kowsarnews
🔻مرکز قرآن و حدیث آستان مقدس حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام برگزار می‌کند: 💠 دوره‌های آموزشی و 🌸 کودک (از 6 سال به بالا) 🌸 نوجوان 🌸 جوان 🌸 بزرگسال 🔸درست‌خوانی و روان‌خوانی 🔹تجوید ۱ و ۲ 🔸صوت و لحن تحقیق و ترتیل 🔹حفظ قرآن کریم 🔸حفظ نهج‌البلاغه 🔹مداحی 🔸تفسیر ترتیبی، موضوعی، سوره‌های منتخب و تنزیلی قرآن کریم 🔹ترجمه و مفاهیم مقدماتی و تکمیلی قرآن کریم 🔸ترجمه و مفاهیم نهج‌البلاغه 🔹ترجمه و مفاهیم ادعیه و زیارات 🔸همسرداری 🔹آمادگی‌های پیش از ازدواج 🔸تربیت فرزند 🔹حدیث خوانی 🔸شرح صحیفه سجادیه 🔹شرح نهج البلاغه 🔸احکام عمومی 🔹احکام بانوان 🔸مهدویت 🔹سبک زندگی اسلامی 🔸تغذیه سالم در آیات و روایات 🔹و ... 🗓 زمان ثبت نام : ۳ تا ۱۶ مهر ۱۴۰۰ 🌐 ثبت نام در سامانه آموزشی Qhkarimeh.ir ☎️ جهت اطلاعات بیشتر : 🧔 برادران: ساعت ۱۵ تا ۲۰ 📞 تماس: ۳۷۱۷۵۵۳۰ - ۰۲۵ 🧕 خواهران: ساعت ۹ تا ۱۴ 📞 تماس : ۳۷۱۷۵۵۰۵- ۰۲۵ 💻 آموزش مجازی: ساعت ۹ تا ۱۴ 📞 تماس: ۳۷۱۷۵۵۰۷- ۰۲۵ ‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎
◼️ انا لله و انا الیه راجعون ▪️روح بلند و ملکوتی علامه ذوالفنون، فیلسوف متأله، عارف کامل و واصل، آیت ‌الله حسن‌زاده آملی به اعلی پیوست.🕯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 💠 از دستش خیلی ناراحت بودم. منتظر نشسته بودم تا برگردد. کلی حرف آماده کرده بودم، اما وقتی دیدمش زبانم بند آمد. آمد و کنارم نشست و گفت: «میدونم ناراحتی. بودم. زیارت عاشورا خوندم و در سجده‌ی آخرش، از خدا خواستم بخاطر اینکه با خانمم بد حرف زدم منو 📙فرهنگ‌نامه‌شهدای‌سمنان،ج۸،ص۱۰۶
┄═❁๑🍃๑🌹๑🍃๑❁═┄ ●اولین سال بعد از شهادت شوهرم زمستان سرد شده بود و خلاصه اولین برف زمستان بر زمین نشست،یک شب پدر شوهرم آمد، خیلی ناآرام گفت: عروس گلم، ناصر به تو قول داده که چیزی بخره و نخریده؟ 🔸 گفتم: نه، هیچی،خیلی اصرار کرد آخرش دید که من کوتاه نمی‌آیم، گفت: بهت قول داده زمستون که میاد اولین برف که رو زمین می‌شینه چی برات بخره؟چشمهایم پر از اشک شد، گریه‌ام گرفت، گفت: دیدی یک چیزی هست، بگو ببینم چی بهت قول داده؟ ❄️گفتم: شوخی می‌کرد و می‌گفت بذار زمستون بشه برات یک پالتو و یک نیم چکمه می‌خرم، این دفعه آقا جون گریه‌اش گرفت، نشسته بود جلوی من بلند بلند گریه می‌کرد؛ گفت: دیشب ناصر اومد توی خوابم بهم پول داد گفت: به منیژه قول دادم زمستون که بشه براش یک چکمه و یک پالتو بخرم حالا که نیستم شما زحمتش رو بکش. 🌹🌹
5.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 سلام ای آرامش دل فرزندان شهدا 🔹نامه تأثیرگذار دختر شهید صدرزاده از کربلا 🔹برنامه عشق بی‌پایان، شبکه ۲
7.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⏱️تایم لپس| نقاشی چهره شهید حاج حسین همدانی و شهید قاسم سلیمانی 📌 به همراه بیان خاطره شهید سلیمانی از شهید همدانی.... گفته می‌شود این آخرین عکس دو نفری این عزیزان است. 👈🏻نقاشی دیجیتال از هنرمند همدانی زهرا طاوه‌ئی
🔰 روایت شنیدنی همسر محترمه شهید محمد بلباسی در اولین دیدارشان بعد از پنج سال در حرم مطهر امام رئوف؛ اواخر مهر بود و زمین صحن سرد سرد بود آنقدر روی زمین یخ زده صحن قدم‌زدیم تا صدایمان کردند.. تلفیقی از اشک وحرارت وسرما ونگرانی را در خودم حس می کردم.. دست خانم‌ شهید حاجیزاده را گرفتم و با نگرانی وارد صحن آقا شدیم.. همه چیز سر جایش بود من، محمد و امام رضا علیه السلام این بود اولین دیدار ما بعد از حدود ۵ سال.. صبوری دل همسران شهدا صلوات🌸🌸 🌷شادی روح همه صلوات @shahidparhizgar9
🌷مادران و همسران شهدای حریم و حرم🌷
🔰 روایت شنیدنی همسر محترمه شهید محمد بلباسی در اولین دیدارشان بعد از پنج سال در حرم مطهر امام رئوف؛
🔰روایت شنیدنی خانم بلباسی, همسر محترمه شهید محمد بلباسی در اولین دیدارشان بعد از پنج سال در حرم مطهر امام رئوف؛ ظهر روز ۱۶ اردیبهشت ۹۵ تماس گرفت بعد از حال و احوال گفت: شماره ی هتل مشهد و از گوشیم دربیار، می‌خوام از همین جا تماس بگیرم رزرو کنم که برگشتم بریم مشهد. گفتم: از الان میخوای رزرو کنی زود نیست؟ گفت: نه شماره را دادم خداحافظی کردم و‌ گوشی را گذاشتم و مشغول کارهایم شدم.. همان‌ شب مهمان ارباب شد و به شهادت رسید.. چهار سال و نیم گذشت خبر برگشتنش را دادند همراه ۷ شهید دیگر.. بخاطر کرونا اصلا قرار نبود در اماکن متبرکه شهدا را طواف دهند من قولش را فراموش کرده بودم ولی گویا خودش هنوز یادش بود.. خیلی یکهویی تصمیم بر این شد که مشهد بروند.. خیلی یکهویی مشهد من و خانم شهید حاجیزاده هم ردیف شد.. خسته بودیم بعد از چهل و سه چهار ساعت نخوابیدن توی حیاط حرم منتظر ایستاده بودیم تا صدایمان کنند بخاطر کرونا باید داخل رواق را خلوت می کردند.. اواخر مهر بود و زمین صحن سرد سرد بود آنقدر روی زمین یخ زده صحن قدم‌زدیم تا صدایمان کردند.. تلفیقی از اشک وحرارت وسرما ونگرانی را در خودم حس می کردم.. دست خانم‌ شهید حاجیزاده را گرفتم و با نگرانی وارد صحن آقا شدیم.. همه چیز سر جایش بود من، محمد و امام رضا علیه السلام این بود اولین دیدار ما بعد از حدود ۵ سال.. گفتم که عادت داشت سر قولش بماند موقع وداع به آقا عرض کردم حواسم هست که شما امام‌ رئوفی🌷 صبوری دل همسران شهدا صلوات🌸🌸 🌷شادی روح همه صلوات
✍همسر شهید: زندگی ما بر مبنای ساده‌زیستی و صداقت و عشق بنا شده بود. به هم سخت نمی‌گرفتیم و همیشه با محبت با هم صحبت می‌کردیم. ایثار و از خودگذشتگی زیادی در زندگی‌مان به خرج می‌دادیم. هیچ چیز موجب نمی‌شد من و آقا مهدی از هم ناراحت بشویم و اگر ناراحتی کوچکی پیش می‌آمد، سریع یک زمان گفت و گو معین می‌کردیم. 🌸 این عشق و صمیمیت بود که روز به روز در زندگی‌مان بیشتر می‌شد...
👊 منُ فرار ...! ‌ •قبل از ماموریت آخرش به سوریه پایش در فوتبال شکسته بود! برای اینکه زودتــر برود سوریه، زودتــر از موعد گچ پایش رادر آورد. کمی می لنگید. اصرار می کـــردم برود عصــا بگیرد. قبول نمی کرد. ته دلـــم فـــکرش را هم نــمی کردم با این پا بـــرود مأموریت! ‌‌ ‌‌ •خوشحــال بودم که به مأموریت نمی رود.اما محمـود می گفت: «خـــانم، تو دعـــا کن هرچه خیر هست خدا همان را انجام دهد». گفتم: «آخـــرتو چطـــوری می خواهـی توی درگیری با این پایت فرار کنی؟» ‌‌ ‌‌ •خندید و گفت: «مـــگر من می خواهم فرارکنـــم؟ آن قـــدر می جنگـــم تا با دست پـــر برگردم! من و فـــرار؟!». ‌ ‌‌‌ 📒منبع : "مجموعه خاطرات شهید رادمهر" به روایت همسر شهید. ‌‌‌‌ 📸 تصویری از علی آقا و محمد آقا در حال نقاشی کشیدن روی گچ پای بابا محمود 😍 ‌ ‌